09 مرداد 1392
"گفته بودند برای جنگ با تروریستها به عراق میرویم، آنجا که رسیدیم زنان و کودکان مقابل ما بودند"
خبرگزاری تسنیم: «داستان فراری»، قصه زندگی یکی از سربازان خسته از جنگ آمریکا با عراق است. این کتاب به خوبی مرز میان واقعیت تا شعار را نشان میدهد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «جاشوا کی» سرباز آمریکایی جوانی است که به هوای استخدام در بخش مهندسی به ارتش امریکا پیوست، اما اندکی بعد، رویه ارتش تغییر کرد و حالا او مجبور بود که همسر و چهار فرزندش را در آمریکاه رها کند و به کشوری دیگر برود؛ کشوری به نام عراق که گمان میکرد در آن سرزمین باید با تروریستهایی که هر شب رئیس جمهور در تلویزیون از آنها صحبت میکرد، بجنگد اما حققیت چیز دیگری بود.
«جاشوا کی» در کتابی که داستان رفتن و بازگشتنش را در آن نوشته، بزرگترین اشتباه زندگیاش را رفتن به ارتش و بعد از آن عراق و بهترین تصمیمش را فرار از ارتش عنوان میکند. در نخستین صفحات کتابش که با عنوان «The Deserter's Tale: The Story of an Ordinary» به چاپ رسیده، نوشته شده است: «زمانی که جاشوا کی قصد پیوستن به ارتش آمریکا را داشت، فکر میکرد که میخواهد به وطنش خدمت کند، او هیچگاه گمان نمیکرد که روزی این باورها را از دست خواهد داد. در تصورش نمیگنجید که روزی خانواده و کشورش را ترک خواهد کرد، اما درست در همین موقع او مجبور بود که بنا به دستور رئیس جمهور وقت، جورج بوش، از تمام آرزوهایش دست بشوید و خانوادهاش را رها کند تا به عراق برود.»
«داستان فراری» عنوان یکی دیگر از کتابهای ضد جنگی است که طی سالهای اخیر، بعد از حمله آمریکا به خاک عراق نوشته شده است. این اولین کتابی نیست که با این رویکرد نوشته شده و احتمالاً آخرین اثر هم از دردها و رنجهای سربازانی نخواهد بود که بنا به دستور دولت مجبور به ترک کشورشان شده و در نهایت با این حقیقت مواجه شدهاند که تمامی آنچه که ماهها از تلویزیون پخش میشد و رئیس جمهور از آن داد سخن میداد، تنها یک توهم و شعار پوشالی برای رسیدن به خواستههای شخصی خودشان بود.
«کی» در این کتاب نه داستانپردازی میکند و نه قصد قهرمانسازی خودش را دارد، ساده و بدون ترس از حقایق داستان سربازی را بیان میکند که روزی فکر میکرد به وطنش خدمت میکند. «داستان فراری» از چگونگی رفتن کی به ارتش آغاز میشود و بعد از آن ماجرای عزیمت او به همراه بسیاری دیگر از سربازان به خاک عراق را روایت میکند و در نهایت از این میگوید که چرا سربازی آمریکایی هماکنون در کانادا زندگی میکند.
بخش عمده اثر به حوادث و وقایعی میپردازد که او در عراق شاهد است. او در این کتاب میگوید: «به ما گفته بودند برای جنگ با تروریست به عراق میرویم، اما در آنجا متوجه شدم که ما فقط مقابل عدهای از کودکان، زنان بیگناه و غیرنظامیان ایستادهایم.» همه اینها سبب میشود که او بعد از هفت ماه تحمل وضعیت موجود، از ارتش فرار کند.
کی در ابتدای این کتاب مینویسد: «من هرگز گمان نمیکردم که روزی کشورم را از دست بدهم. هرگز در رؤیاهایم هم نمیدیدم که آن هم روزی مرا از دست بدهد. مدتها به عنوان یک وطنپرست در کشورم مطرح بودم و همه به خاطر شجاعتم مرا تحسین میکردند، اگر کسی به آنها میگفت که من روزی از ارتش فرار خواهم کرد، حتماً او را مسخره میکردند... اما حالا من طی ده سال گذشته در سرزمین مادریام همانند یک فراری زندگی میکنم. امروز خانوادهام به کشور دیگری پناهنده شدند و من نیز به آنها ملحق شدم.»
توصیف صحنههای دردناک کشته شدن کودکان، آزار زنان بیپناه و کشتن و یا مجروح کردن نیروهای غیر نظامی تنها بخشی از سیاهیهای کارنامه نظامیان آمریکاست که «کی» توانسته آن را در اثرش بیاورد. صحنههایی که سبب میشود تا یک سرباز وطنپرست آمریکایی خاک مادریاش را ترک کند. کی در این رابطه با رسانههای مختلفی گفتوگو کرده است. وی در یکی از این مصاحبههایش گفته است: «زمانی که به من گفتند مجبوری یا به زندان بروی و یا به عراق، ترجیح دادم راه سوم، یعنی زندگی پنهانی را انتخاب کنم.»
داستان «جاشوا کی» شاید داستان خیلی از سربازان آمریکایی در جای جای دنیا باشد که روزی برای رسیدن به آرمانهای یک سرباز واقعی خاک خود را ترک کردند، اما نمیدانستند که حقیقت آن چیزی نیست که صدایش را در آمریکا میشنوند. شاید این کتاب، قصه زندگی سربازی خسته در افغانستان باشد، یا سربازی در آسیای میانه و شاید سربازی در آفریقا ... .
خبرگزاری تسنیم