از ۳۰ تیر تا ۲۸ مرداد؛ ۲ سال و ۳ ماه و ۲۸ روز


احمد بنی‌جمالی


دیگر عادت کرده‌ایم، به روزهای پایانی تیرماه که نزدیک می‌شویم خود را برای مناسکی یک‌ماهه آماده می‌کنیم. با چشمی خندان و لبریز از غرور برای ۳۰ تیر آغاز و با چشمی گریان و سوگوار و حسرتی نوستالژیک بر از دست رفتن یک فرصت اصلاحی کم‌نظیر در ۲۸ مرداد به نقطه پایان خود می‌رسد. این‌ها فقط دو روز خاص یا دو رخداد مهم نیست، بخشی از خاطره جمعی ناسور و التیام‌نیافته ماست که سالی یک بار، سر باز می‌کند. در موجی از یادداشت‌ها، مقالات و میزگرد‌ها، خاطره‌بازی می‌کنیم و به بهانه آن غیرمستقیم از حال و روز امروزمان می‌گوییم. این مناسک ۲۸ روزه به مرور تبدیل به چاهی شده که سر در آن فرو می‌کنیم و دلتنگی‌ها، ناکامی‌ها و حسرت‌هایمان را فریاد می‌کشیم. شاید نوعی تخلیه هیجانات و «کاتارسیس» در عین حال کارکرد مهم‌تری هم دارد.
این دو مناسبت، امکانی هم هست برای شناخت خود امروزیمان، به تاسی از «کروچه» که می‌گفت هر تاریخی، تاریخ معاصر است. برای ما نیز این روز‌ها، آینه‌ای است که تغییرات چهره، دگرگونی احساسات و شادی و اندوه کنونیمان را به خودمان نشان دهد. کافی است به مجموعه یادداشت‌ها و گفتارهایی که در سه دهه گذشته، درست در همین روز‌ها نوشته‌ایم نگاهی بیندازیم تا دریابیم نگاه و احساسمان نسبت به این تجربه تاریخی نوسان نداشته است.‌ گاه با غرور و افتخار و به ستایش از این تجربه کلاه از سر برداشته‌ایم و زمانی دیگر موشکافانه آن را شکست خوانده‌ایم و به انتقاد از کنش و کردار رهبران و سیاسیون آن عهد نشسته‌ایم. این نوسان و دگرگونی احساس و نظر نسبت به یک تجربه تاریخی مشخص، جز آن نبوده که ما نیز تغییر کرده‌ایم و با تغییر موقعیت‌های گفتمانی و سیاسیمان، آن رخداد‌ها را نیز به بازنگری و تفسیر مجدد گرفته‌ایم. می‌شود امتحان کرد، مقالات و گفتارهایی را که در این ۶۰ سال و در مورد این دو رخداد نوشته‌ایم، تحلیل محتوا کنیم تا تغییرات خودمان و هم تغییر برداشت‌ها و تفاسیرمان را باور کنیم. این‌ها اما حرف‌هایی است در مورد حسیات و بده بستان‌های روحی و معرفتی که با این تجربه تاریخی و رخدادهای مرتبط با آن داشته‌ایم.
در ویژه‌نامه ۳۰ تیر اما نمی‌شود وجوه سیاسی این روز مهم را با سکوت برگزار کرد و چیزی نگفت. هر برداشت و تفسیری که امروز از ۳۰ تیر داریم، به نوعی تحت تاثیر ۲۸ مرداد است و برعکس. میان این دو رخداد در عالم واقع ۱۳ ماه فاصله است اما در بزرگداشت تقویمیشان فقط ۲۸ روز. انگار به هم چسبیده‌اند. این نزدیکی و هم طعم متفاوت این دو رخداد، نوعی کنتراست و تقابل حاد بین آن‌ها ایجاد می‌کند، یکی پیروزی است و دیگری شکست. چون در سالگردشان، هر دو را با هم و به فاصله‌ای کوتاه می‌بینیم، سفیدی یکی و سیاهی آن دیگری، مضاعف می‌شود یا بهتر است بگویم مضاعف دیده می‌شود و این ویژگی هر تقابل دوتایی است که برای ناظر بیرونی، به گونه‌ای خاص و‌گاه اغراق‌شده جلوه می‌کند. از خود می‌پرسیم چه شد که آن پیروزی غرورآفرین تبدیل به شکستی چنان مصیبت‌بار شد؟ در سیاهی دومی و پیامدهای ناگوار آن بحثی نیست اما در مورد اولی چطور؟ چرا کامیابی ۳۰ تیر اگر آن همه باشکوه بوده طی فقط ۱۳ ماه به چنان سرانجامی رسیده؟ آیا درخشش بیش از حد رخداد ۳۰ تیر باعث نشده که احیانا سویه‌ها و نتایج بعضا ناخوشایند آن را نبینیم؟ و بالاخره آیا شکست ۲۸ مرداد نسبتی و ریشه‌ای در آن رخداد پیشین نداشته است؟
برای ما ایرانیان، ۳۰ تیر نماد روزی است که اراده ملت بر خواست دربار و الیگارشی و متحدان آن غلبه کرد و مصدق را به قدرت بازگرداند (که بعید می‌دانم خودش چندان علاقه‌ای به آن داشت!). ۳۰ تیر همچنین نشانگر اوج احساسات ضداستعماری مردم ایران برای اعمال حق حاکمیت خود بود. در یک چشم‌انداز گسترده‌تر اما، ۳۰ تیر نقطه فوران سیاست انبوه و توده‌ای دهه ۲۰ بود؛ پدیده‌ای که محصول پراکندگی آنارشیک و خلأ قدرت، ظهور افکار عمومی بی‌شکل و به خیابان کشیده شدن سیاست در آن سال‌ها بود؛ چیزی که در جولان نیروهای واگرا، غیاب یا دست‌کم ضعف نهادهای حزبی، صنفی، مدنی و تسلط تام گفتارهای سیاسی ژاکوپنی- چپ آن روزگار شاید امری ناگزیر بود. به گمانم جز بر بستر چنین نیرو‌ها و روندهایی، شکل‌گیری رخداد ۳۰ تیر امری ممتنع بود. قیام ۳۰ تیر، مصدق را با پشتوانه‌ای دوچندان به قدرت بازگرداند و مخالفان داخلی و خارجی را در موضع ضعف و امتیازدهی قرار داد. از این بهتر چه می‌شد؟ در وضعیتی تناقض‌نما اما شور و هیجان عمومی و فوران سیاست انبوه، همزمان مسیر نهضت ملی، حل مساله نفت و پروژه دموکراسی‌خواهی (یا بهتر بگویم مشروطه‌خواهی) را نیز با محدودیت‌هایی مواجه کرد. فضا ملتهب‌تر، مطالبات و خواسته‌ها رادیکال‌تر و رهبران بیش از گذشته در معرض و دسترس توده‌ها و تحت‌تاثیر هیجانات آن‌ها بودند. احزاب و نیروهای سیاسی داخل جبهه ملی از تشکیلات، سازماندهی و استحکامی برخوردار نبودند که این مطالبات را کنترل کرده و در مسیر فرآیند سیاسی قرار دهند. اگر سیاست‌ورزی را نه فقط معادله‌ای یک‌طرفه، که برآیندی از بسیج، چانه‌زنی و مصالحه بدانیم آشکار است که از فردای ۳۰ تیر سیاست‌ورزی روزبه‌روز سخت‌تر و سخت‌تر می‌شد، پیشنهادهای مناسب‌تر طرف غربی برای حل مساله نفت، دیگر خریداری نداشت و نمی‌توانست هم داشته باشد، چون نه مصدق و نه هیچ نیروی دیگری قادر نبود موج احساسات تند و حداکثری حامیان را نادیده بگیرد (بگذریم که خود مصدق و دیگر رهبران وقت خود نقشی مهم در تهییج احساسات و تند کردند مطالبات داشتند.)
در رابطه با داخل و طرف دیگر حاکمیت دوگانه، یعنی دربار و حامیان سیاسی و اجتماعی‌اش، فضا روز‌به‌روز به سمت قطبی شدن و تقابل پیش می‌رفت و به‌تدریج شعارهای تغییر نظام سیاسی، موضوعیت بیشتری می‌یافت. این در حالی بود که این نیرو‌ها کماکان از حمایت ارتش، الیگارشی و حمایت خارجی بهره‌مند بود. از سوی دیگر اما ۳۰ تیر صفوف جبهه ملی و حامیانش را نه مستحکمتر که متزلزل‌تر کرد. طیف متنوع رهبران و نیروهای سیاسی جبهه ملی، پیروزی ۳۰ تیر را متعلق به خود می‌دانستند و سهم بیشتری از قدرت را طلب می‌کردند. اختلافاتی که بر سر لایحه اختیارات دوم مصدق، ریاست مجلس و تقسیم مناصب دولتی آغاز شد بی‌نسبت با برآورد اغراق‌شده این گرو‌ه‌ها از سهم و وزن خود در قیام ۳۰ تیر نبود. دیگر در خود صفوف جبهه و رهبرانش هم جای چندانی برای گفت‌وگو و مذاکره باقی نمانده بود چه رسد به امکان سیاست‌ورزی و مصالحه با دیگر طرف‌های درگیر. از فردای ۳۰ تیر روند‌ها، نیرو‌ها و موقعیت‌های سیاسی دیگر آنی نبود که پیش از این بود.
قصد ندارم نقش مشکلات ساختاری داخلی، چترهایی مثل سیاست طایفه‌ای، قدرتمندی نیروهای واگرا، بحران دولت- ملت و ضرورت‌های تاریخی نوسازی در آن برهه خاص را نادیده بگیرم یا انکار کنم که برداشت خاص آمریکا از ملاحظات جنگ سرد و موقعیت ژئوپلیتیک ایران تا چه میزان شانس جبهه ملی و دولت مصدق برای امتیاز‌گیری از طرف غربی را محدود می‌کرد. اما فکر می‌کنم سیاست توده‌ای و انبوه شکل‌گرفته از فردای ۳۰ تیر به‌‌ همان نسبت که ایرانیان را از حس غرور و افتخار لبریز می‌کرد به‌‌ همان نسبت محدودیت‌ها و تنگناهایی جدی بر سر راه رهبران و سیاسیون برای سیاست‌ورزی، مصالحه و پیشبرد تدریجی اهداف نهضت فراهم می‌کرد. با چنین برداشتی، شاید کنتراست سیاه و سفید ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد تا حدی تعدیل شود و بشود دید که پیروزی و شکست تا چه حد تفسیر بردار، درهم‌تنیده و جدایی‌ناپذیرند.


روزنامه شرق