17 شهریور 1399

قیام ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ یادآور حماسه آفرینی و ایستادگی مردم در برابر شاه


حسین رضوانی

اشاره:

شهدا هفده شهریور 1357  عطای زندگی خاکی را به شهد شیرین شهادت بخشیدند و لبیک گویان به خمینی کبیر به دیار باقی شتافتند. آنان با شهادت خویش زمینه ساز پیروزی انقلاب اسلامی شدند و نشان دادند هیچ چیز نمی تواند اراده های پولادین و ایمان راستین مردان حق را شکست دهد حتی کشتار بی رحمانه و جمعی نیروهای سرکوبگر شاه.

قیام خونین ۱۷ شهریور با ایثار و فداکاری مردمی جان برکف به جاودانه تاریخ پیوست تا عظمت این مجاهدت و استقامت مردمی، همواره روشنائی و بصیرت راه امت اسلامی باشد. سالروز این حماسه ملی را گرامی می داریم تا یاد و خاطره شهدای ۱۷ شهریور برای همیشه در خاطر ملت قهرمان و شهیدپرور ایران اسلامی زنده و برقرار باشد. مطلب پیش رو مروری بر شکل گیری این یوم الله در تاریخ انقلاب اسلامی است.

*********

مقدمه :

یوم الله 17 شهریور یادآور قیام مردم مسلمان ایران است که در پاسخ  به فرمان رهبر انقلاب  امام خمینی(ره) به خیابان آمدند تا فریاد خود را علیه ظلم و بیداد شاه به گوش جهانیان برسانند این حرکت مردمی نیروهای امنیتی شاه را به واکنش واداشت که در نهایت منجر به شهادت بسیاری از مردم توسط شلیک گلوله های مستقیم شد،  به خاطر این جنایت بزرگ، این روز «جمعه سیاه» نام‌گذاری شد.

حضرت امام خمینی در باره این روز تاریخی در 16 شهریور 1358 پیامی صادر کردند  که در بخشی از آن گفتند : «هفدهم شهریور از ایام‌الله است که ملت شریف ایران، یاد او را زنده نگه می‌دارد» [1]

  کشتار مردم در روز  هفده شهریور 57 (جمعه سیاه) موجب  بی‌اعتبار شدن راه‌حل‌های سیاسی و مسالمت آمیز – شاه فرموده و  تزلزل ارتش و تحولات سریع روانی - سیاسی بین مردم انقلابی شد.  تظاهرات عید فطر آرام برگزار شد. چهار روز بعد تهران تحت حکومت نظامی قرار گرفت و خبر این واقعه ناگهانی در جهان منعکس شد.

پیش زمینه های جنایت شاه در  هفده شهریور

« آن طور که از اسناد بر می‌آید، زمزمه‌های راهپیمایی عید فطر و برگزاری نماز، در نهم شهریور توسط دکتر مفتح و بعد از سخنرانی دکتر باهنر در مسجد قبا به وجود آمد. دکتر مفتح اعلام کرد روز سیزدهم شهریور در تپه‌های قیطریه نماز عیدفطر برگزار خواهیم کرد. سال قبل هم این نماز در تپه‌های قیطریه برگزار شده بود. اینهایی که من می‌گویم از اسناد است، یعنی ساواک دارد تمام حوادث را ضبط می‌کند. طبیعتاً در مقابل، عکس‌العمل هم نشان می‌دهد. روز یازدهم، دو روز بعد، باز آقای مفتح علناً از مردم خواست که در تپه‌های قیطریه حاضر شده و نماز عید فطر را بخوانند. دستگاه امنیتی که دید موضوع جدی است و احتمال راهپیمایی بعد از نماز وجود دارد، برای اینکه تا حدی بتواند جلوی گردهمایی و احیاناً راهپیمایی را بگیرد اقدام به شایعه‌پراکنی کرد. دستوری که پرویز ثابتی برای پراکندن این شایعه می‌دهد این است : «دولت به مأمورین دستور داده چنانچه در روز عید فطر دسته‌جاتی به تظاهرات پرداختند، آنها را به گلوله ببندد.» از این طریق می‌خواست در دل مردم وحشت بیاندازد. این که شایعه در جامعه رواج پیدا کرد یا نه، من اطلاعی ندارم. یک روز بعد، دوازدهم شهریور، باز دکتر مفتح در مسجد قبا اعلام کرد غیر از نماز عید فطر، روز پنجشنبه شانزده شهریور هم تعطیل عمومی داریم. در تهران و برخی از شهرها تعدادی از مردم در درگیری با حکومت شهید شده بودند. برای احترام به این شهدا اعلام کردند که روز پنجشنبه شانزدهم شهریور در تهران تعطیل عمومی خواهیم داشت. این پیشنهاد به سرعت در شهرهای دیگر هم مطرح شد. این خبر را روحانیون اعلام کردند، اما مراجع قم عکس‌العملی در برابر آن نشان ندادند. به تماسهایی که با آنها گرفته می‌شد و می‌خواستند از آنها بپرسند آیا پنجشنبه را تعطیل کنیم یا خیر، پاسخی نمی‌دادند. آنچه که در عید فطر اتفاق افتاد، از این جهت مهم بود که تا آن تاریخ، نظام شاهنشاهی مستقیم این قدر مردم را در خیابان علیه خود لمس نکرده بود. در همان روز، منابع خارجی، روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها اعلام کردند که این بزرگترین حرکت علیه حکومت شاه تا امروز محسوب می‌شود. این حرفها را که من می‌‌زنم، شاید هم برای من و هم تصورش برای شما، بعد از گذشت چند سال خیلی ساده باشد. اما واقعیت این است که اگر آدم بتواند خود را از این دوره بِکَنَد و به آن زمان نزدیک کند، وجود این همه جمعیت در خیابانها، انزجار از حکومت، شعار دادن مستقیم علیه شاه، گلباران کردن مأموران شهربانی یا نظامیانی که گوشه و کنار ایستاده‌اند، انداختن حلقه‌های گل به گردن مأموران شاهنشاهی، روی سرشان نُقل پاشیدن و تشویق آنها به اینکه به مردم بپیوندند، نکاتی نیست که حکومت بتواند به راحتی از کنار آنها بگذرد و یا اهمیتی به آنها ندهد. شاید خود مردم هم در آن موقع با تعجب به این موضوع نگاه می‌کردند. حداقل رقمی که گفته شده نزدیک به حدود ششصد هزار نفر در جاده قدیم شمیران ، دکتر شریعتی فعلی، در سیزده شهریور راهپیمایی کردند. طبق اسناد، روحانیت هنوز تشکل رسمی پیدا نکرده بود، اما دور هم جمع می‌شدند و مشورت می‌کردند. تا حدی هم در حرکتها و سازماندهی حرکتها مشارکت داشتند. روز چهارشنبه پانزده شهریور، روحانیون تهران دور هم جمع می‌شوند تا درباره پیشنهادی که آقای مفتح برای تعطیلی و راهپیمایی کرده بود، تصمیم جدی بگیرند.»[2]

شهید محلاتی در خاطراتش در مورد آن جلسه می‌گوید : «روز چهارشنبه جلسه داشتیم و صبح تا عصر رفقا بحث می‌کردند. بعضیها می‌گفتند خونریزی می‌شود، بعضیها می‌‌گفتند باید اعلامیه داد. یادم هست من مسئول ستاد برگزاری راهپیمایی شده بودم. با یکی از رفقا اعلامیه هم نوشتیم. مع‌ذلک خیلی از رفقا ترسیدند و رفتند. ولی ما رفتیم که این راهپیمایی را اداره کنیم».[3]

 حکومت متوجه شده بود که راهپیمایی روز شانزدهم شهریور قطعی است. به همین دلیل هم یک روز قبل، پانزدهم شهریور، اعلامیه‌ای که شدید‌اللحن هم بود نوشت و از تریبونهای عمومی و نشریات به اطلاع مردم رساند. حکومت رسماً گفت که با هرگونه اجتماع و گردهمایی برخورد خواهم کرد. کسانی که می‌خواهند راهپیمایی کنند باید از شهربانی اجازه بگیرند.

روز پنج شنبه شانزدهم شهریور ، نود و پنج درصد مغازه‌های سطح تهران بسته بود. بازار شمیران، بازار بزرگ تهران، بازار شهر ری کاملاً بسته بودند. حرکت مردم از مناطق مختلف، گسترده‌تر از عید فطر شروع شد. از میدان ونک، از جاده قدیم و از سرآسیاب و پیروزی فعلی، از شهباز یا هفده شهریور فعلی و از مبادی مختلف مردم شروع به حرکت کردند. بدنه جمعیت به سمت خیابان شاه‌رضای قدیم و انقلاب فعلی بود.

در اسناد ساواک آمده که در خیابان آیزنهاور یعنی آزادی فعلی، مرتباً اعلام می‌شد که جمعیت فردا صبح 17/6/57 در خیابان شهدا، نامی که تظاهرکنندگان به خیابان ژاله دادند، اجتماع کنند. عین جمله همین است. شاید ده شهریور بود که بعد از جلسه‌ آقای یحیی نوری نزدیک میدان شهدا، وقتی مردم متفرق می‌شدند، بینِ نظامیها یا نیروهای شهربانی با مردم، درگیری پیش آمد و یک یا دو نفر به شهادت رسیدند. از این روز به بعد، خیابان ژاله به خیابان شهدا معروف شد.

در ادامه سند ساواک  اینچنین گزارش شده است : «تعدادی موتورسیکلت سوار نیز با صدای بلند اظهار کرده‌اند کمیته دستور داده در میدان ژاله جمع شوید.» من هر چی فکر کردم متوجه نشدم که منظور از کمیته چیست. اگر کمیته برگزاری راهپیمایی است که روحانیت تصمیم قاطعی برای راهپیمایی شانزده شهریور نگرفته بود. در میدان شهیاد، آزادی فعلی، قطعنامه‌ هم خوانده شد. مفاد قطعنامه هم در اسناد منعکس شده است. نمی‌شد این قطعنامه را آدمهای معمولی بنویسند، چون لحنش معلوم است که قلم یک روحانی است و گروهی از روحانیون این قطعنامه را سبک و سنگین کرده‌اند. می‌شود گفت این قطعنامه بعد از راهپیمایی خوانده شد، یعنی مردم تا حدی متفرق شده بودند.

تظاهرات شانزده شهریور یازده ساعت طول کشید، از هشت صبح تا هفت بعد از ظهر. به نظر من این دو راهپیمایی و تظاهرات، تأثیر شگرفی در بدنه حکومت شاه گذاشت و به شدت آن را وحشت زده کرد. این وحشت در کتاب «تصمیم شوم» که صورت جلسه شورای امنیت است، کاملاً مشخص است. این وحشت از لابه‌لای صحبتهایی که مسئولین می‌کنند کاملاً روشن است. می‌خواهم بگویم که حکومت چاره‌ای جز برقراری حکومت نظامی نداشت. همه چیز داشت از دست می‌رفت. اگر قرار بود شبیه سیزده شهریور و شانزده شهریور، در هفده شهریور هم تکرار شود، شیرازه امور از هم می‌پاشید. ما اکنون از موضع انقلابیون می‌گوییم : عجب کار بدی کرد. ولی انصافاً اگر بخواهیم از موضع حکومت برخورد کنیم، باید به نظامی که همه‌چیزش دارد از بین می‌رود، حق بدهیم. او می‌خواهد جلوی سقوطش را بگیرد. تنها راهی که به نظر می‌رسید پیش رو داشت، همین اعلام حکومت نظامی بود. طبق نوشته‌ها و اسنادی که منتشر شده، اول بار ناصر مقدم، جانشین نعمت‌الله نصیری این پیشنهاد را به شاه می‌دهد. شاه می‌گوید که باید در شورای امنیت مطرح شود. بلافاصله شورای امنیت را حدود ساعت شش بعد از ظهر تشکیل می‌دهند. چون مطرح می‌شود که باید از تصویب هیئت دولت هم بگذرد، اعضای هیئت دولت را هم با خبر می‌کنند و اعضاء هیئت دولت در بین جلسه به اینها ملحق می‌شوند. منوچهر آزمون متن حکومت نظامی را می‌نویسد. بعد مشورت می‌کنند. بالا، پائین می‌کنند. روی شهرهایی که باید در آنها حکومت نظامی برقرار شود، بحث می‌‌کنند. جاهایی مثل کازرون و جهرم که در مقایسه با شهرهای دیگر حرکتهای آنچنانی نداشت، اما برای ترس از عشایری که در آن مناطق بودند، آنجاها را هم حکومت نظامی اعلام می‌کنند. در نهایت متن حکومت نظامی را شریف امامی، شاید دور و بَرِ ده شب، تلفنی به شاه اطلاع می‌دهد. متن را برای شاه می‌‌خواند. او هم یکی دو جایش را از پشت تلفن دستکاری می‌کند. مثلاً می‌گوید اینجایش را بنویسید عناصر خارجی. یکی دو تا اضافه می‌کند و در نهایت تصویب می‌شود. منتها در صورتجلسه‌ای که منتشر شده، اصلاً معلوم نمی‌شود که این متن کِی باید خوانده شود. همه می‌گویند فردا. فردا بدهید روزنامه‌ها چاپ کنند. فردا بدهید رادیو تلویزیون این متن را بخواند. ظاهراً اول بار شش صبح و احتمالاً از رادیو خوانده می‌شود. برخلاف نظری که سرکار خانم اولادی دارند، مشهور این است که خیلی‌ها نمی‌دانستند حکومت نظامی اعلام شده است. چه می‌دانستند و چه نمی‌دانستند، باز هم مردم می‌آمدند. یعنی آن شوری که با دو راهپیمایی سیزده و شانزده شهریور در غالب مردم ایجاد شده بود، اطلاع کامل از حکومت نظامی، باز آنان را در صحنه حاضر می‌کرد. به هر حال حادثه بسیار غم‌انگیزی اتفاق افتاد. جناب معادیخواه فرمودند که حادثه هفده شهریور ماهیت انقلاب را روشن کرد. من نمی‌دانم واقعاً اینجور است یا نه. چون شکافی که بین حکومت و مردم افتاده بود، خیلی عمیق بود. بله، با این تعبیر می‌شود پذیرفت. البته ممکن بود این فاصله را با یک پل پر کرد. اما کاری که هفده شهریور کرد، این بود که این فاصله را با خون پر کرد. به نظر می‌رسید دیگر هیچ پلی نمی‌شود روی خون زد. عمق این فاصله به حدی شد که سلسله حوادث بعد از آن، چاره‌ای جز منتهی شدن به سقوط نظام شاهنشاهی نداشت.»[4]

ارتشبد قره‌باغی وزیر وقت کشور درخاطرات خود ماجرای تشکیل جلسه شورای امنیت برای اعلام حکومت نظامی را اینچنین توضیح  می دهد :

«من امضا کردم - با وزیر جنگ دوتایی - پیشنهاد اعلام حکومت نظامی را، ولی جریان امر البته به این ترتیب بود که آقای نخست وزیر دعوت کردند شورای امنیت ملی رو، که عبارت بود از خود آقای نخست وزیر امور خارجه رئیس ستاد بزرگ ارتشداران، رئیس ساواک، رئیس شهربانی فرمانده ژاندارمری و وزیر کشور. البته از ستاد بزرگ وقتی که رئیس ستاد می‌اومد، رئیس اداره دوم و رئیس رکن سه اداره سوم را هم با خودش می‌آورد که رکن دوم اطلاعاته و اداره سوم هم عملیات. بعد آقای سپهبد مقدم شروع کرد به صحبت کردن که گزارش های  به ما رسیده که این تظاهراتی که همینطور شروع شده، قرار است که فردا در مملکت آشوب به پا بکند و مملکت رو بهم بزنند. اینه که من مراتب رو به عرض اعلیحضرت رسوندم که به نظر من ضرورت دارد که اعلام حکومت نظامی بشود. اعلیحضرت فرمودند که در شورای امنیت بررسی کنید. رئیس اداره دوم هم تمام نظرات ایشون را تایید کرد، گفت بله، گزارشاتی هم که به ما رسیده موید اینها است، فرمانده ژاندارمری و رئیس شهربانی هم تایید کردند. آقای ارتشبد ازهاری به استناد اظهارات سپهبد مقدم رئیس اداره دوم که مال خودش بود، مصرا گفت که ضرورت دارد که حکومت نظامی تشکیل بشه. بعد قرار شدف گفتیم خوب، پس آقای نخست وزیر گفت با این تعریف که آقایون اظهار می‌کنند، پس بگوییم که هیئت دولت تشکیل بشه، خبر کردند هیات دولت آمدند ولی چون خیلی دیر، وقتی خبر شده بود تقریبا در ساعت ده، ده و نیم یعنی شب هیات دولت تشکیل شد. هیات دولت، آقایون دو مرتبه، رئیس ساواک صحبت‌هایی کرد - سپهبد مقدم - بعد ارتشبد ازهاری صحبتهایی کردند، همین حرف‌هایی که اونجا گفته بودند، گفتند، آقایون وزرا هم گفتند که خوب پس وقتی که مسئولین امر که مامورین انتظامی هستند و موافقت دارند، پس موافق هستند که اعلام حکومت نظامی بشه، تصویب شد در هیئت دولت. آقای نخست وزیر تلفنی مسئله رو به عرض اعلیحضرت رسوندند که جریان به این ترتیب بود هیئت دولت تصویب کردند که اعلام حکومت نظامی بشود. بعد گفتند خوب چطوری اعلام بشود در کدوم شهرها؟ بعد گفتم بهتره که، بهترین راهش این است که حالا که دیگه تصمیم می‌گیریم، خرد، خرد نباشه، یکجا در شهرهای بزرگ اعلام حکومت نظامی بشه، خوب به هر طریقی وقتی که لزومی نداشته بشد دیگر عملی هم انجام نمی‌شه، وقتی می‌فهمند که حکومت نظامی ست هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد در هر صورت موافقت شد، منتهی در همین جریان، تعدادی از وزراء و از جمله من گفتیم خوب، پس اینو، یک 24 ساعت مهلت بدیم که مردم آگاه بشوند، بهتره اطلاع پیدا بکنند، بعد گفتند نخیر، اشخاص گفتند بعد سپهبد مقدم و آقای آزمون بخصوص یادمه که ایشون اصرار داشتند که نخیر رادیو تا صبح همینطور خبر می‌کنه. تیمسار سپهبد مقدم عقیده‌ش این بود که ما می‌خواهیم که هر چه زودتر مسببین و محرکین را شبانه بازداشت بکنیم تا این آشوب فردا اتفاق نیفته و به همین دلیل بالاخره موافقت کردیم که خیلی خوب همون شب از همون نصفه شب اون روز اعلام بشود این حکومت نظامی، ولی چیزی که جای نهایت تاسفه، و اون اتفاقی اتس که فردای اون روز یعنی روز هفده شهریور (جمعه) این جریان پیش آمد کرد که با توجه به نیات اعلیحضرت که همیشه می‌خواستند که آدم کشته نشود، وتاکید داشتند روی این، همیشه به خود من تلفن می‌کردند، می‌گفتند و بارها من در کتابم هم گفتم و تا روز آخر هم تاکیدشون رو این مسائل بود که کسی کشته نشود، بالاخره ما نتونستیم بفهمیم که چطور شد که اون روز، روز جمعه 17 شهریور به این حادثه خونریزی بیهوده منجر شد، و چه نتایج بسیار شوم و بدی در روحیه نیروهای مسلح گذاشت و در حقیقت سبب انسجام تمام مخالفین گردید. مبنای اینکار از اینجا شروع شد، و بعدها هم هر چه بالاخره در شورای امنیت ملی که تشکیل می‌شد، باید فرماندار نظامی شرکت می‌کرد، ولی هیچوقت ارتشبد اویسی در شورای (امنیت ملی) شرکت نکرد، و هیچوقت هم در هیئت دولت شرکت نکرد، تا ما بتوانیم بفهمیم که چطور شد که این واقعه به این صورت درآمد و به اصطلاح مبنای تشدید بحران در حقیقت بگوئیم امروزه بدبختی مملکت شد.» [5]

چگونگی شروع قتل عام تظاهرکننده گان

در اولین ساعات جمعه 17 شهریور سال 1357، ارتشبد غلامعلی اویسی از رادیو اعلام حکومت نظامی کرد. مردم تهران که از حکومت نظامی اطلاع نداشتند، پیش از ساعت 6 صبح و پس از ادای فریضه نماز برای چهارمین روز متوالی، از خانه ها بیرون آمده و سیل آسا روی به خیابان ها آوردند. مرکز تجمع آنان میدان ژاله (میدان شهدای کنونی) بود، همین که مردم به خیابان ها رسیدند، ناگهان با دیدن تانک ها و زره پوش های نظامی و ماموران مسلسل به دست حکومت نظامی غافلگیر شدند.

مردم بدون اعتنا به سربازان به حرکت خود ادامه دادند. همگان در دل احساس نوعی شجاعت و از جان گذشتگی می کردند. از خیابان های اطرف سیل انبوه جمعیت با سردادن شعارهای انقلابی به سمت میدان ژاله در حرکت بودند. ماموران مسلح، پس از چند بار اخطار از زمین و هوا جمعیت را هدف رگبار مسلسل قرار دادند. فریاد الله اکبر و لااله الالله همه جا را پر کرد. جمعیت وحشت زده و هراسان به هر سمتی می دویدند، تا مامنی برای خود پیدا نمایند و گروهی روی زمین دراز کشیده بودند و رگبار مسلسل ها اجازه حرکت به ایشان نمی داد. شیون، ناله و فریاد با صدای گلوله در هم آمیخته بود و بوی خون و دود و باروت همه جا به مشام می رسید. با نزدیک شدن ظهر به تدریج میدان ژاله که اینک واقعا به میدان شهدا تبدیل گشته بود در هاله ای از سکوت مرگبار فرو رفت. در حول و حوش میدان آنچه به چشم می خورد، جنازه شهیدانی بود که در صحنه نبرد نابرابر همچنان باقی مانده و خون هایی که هر گوشه ای از میدان را گلگون کرده بود.

در مناطق جنوبی تهران برای متفرق کردن جمعیت از بالگردهای نظامی استفاده شد. یک روزنامه اروپایی در این رابطه نوشت: این بالگردها «کوهی از اجساد متلاشی شده» را بر جای گذاردند. در میدان ژاله، تانک‌ها که مردم را محاصره کرده بودند و از پراکنده کردنشان ناتوان بودند شروع به شلیک به سمت مردم کردند. بنا بر نوشته یک خبرنگار اروپایی، این صحنه به جوخه آتش شبیه بود که در آن افراد مسلح به انقلابیون بی‌حرکت شلیک می‌کردند.

رژیم تعداد کل شهدای 17 شهریور را 58 نفر و مجروحان این فاجعه را 205 نفر اعلام داشت و تجمع گسترده و عظیم مردم تهران را نقشه خارجی اعلام کرد. شمار دقیق قربانیان مظلوم حادثه 17 شهریور در میدان شهدا و خیابان های اطراف، هیچ گاه مشخص نگردید، لیکن، این رقم از چهار هزار نفر افزون تر بود و یکی از بزرگ ترین فجایع تاریخ انقلاب در جمعه سیاه اتفاق افتاد. »

آیت الله خامنه ای در بیان خاطره ای درباره هفده شهریور میفرماید  :

« نکته قابل توجّهی هم به مناسبت هفدهم شهریور عرض کنم، که این روزها، روزهای ماندگاری در تاریخ ماست. من از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطره‌ای در ذهن دارم. قبل از آن که این حادثه خونبار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. این، نکته خیلی قابل توجّهی است که امروز مثل آیینه‌ای، همه عبرتها را به ما درس می‌دهد. کسی که روزنامه‌های آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهی را مطالعه می‌کرد، می‌فهمید که اینها می‌خواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه می‌کنند، از هم جدا کنند. عدّه‌ای را که طرفداران و علاقه‌مندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار می‌کردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصّب معرفی می‌کردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقه‌مند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آن‌طور خیال می‌کرد اینها جدیّتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها می‌شود مذاکره و صحبت کرد، معرفی می‌کردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز می‌خواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفده شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطّلع شدیم. من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود.»[6]

پی نوشت ها : 


[1] صحیفه امام جلد ۱۳ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۸۷

http://emam.com/-/M0fYcl

[2]بهبودی،هدایت الله،نشست تخصصی هفده‌ شهریور.این نشست توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی درموزه امام علی (ع) تهران  در شانزدهم شهریور ماه  1383 برگزار شد.

    http://gozarestan.ir/show.php?id=1013

[3] همان.

[4] همان .

[5] مصاحبه ارتشبد قره باغی ، داستان انقلاب به روایت آرشیو رادیو بی بی سی

[6] سایت مقام معظم رهبری بیانات آیت الله خامنه ای  در دیدار پرستاران   19/۶/1376


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی