01 اردیبهشت 1397
هسته های مقاومت زیرپوست ارتش شاهنشاهی
مروری برفعالیت مذهبی در ارتش پیش از انقلاب
نویسنده : محسن قرهی پژوهشگر تاریخ جنگ
http://www.iran-newspaper.com/?nid=6759&pid=11&type=0
بدون شک یکی از عوامل مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پیوستن ارتش مجهز و قدرتمند ایران به انقلاب بود. از آنجا که سیستمهای حفاظتی و امنیتی به طور کلی در ارتش رژیم گذشته بسیار بسته عمل مینمود حقایق فراوانی از این دست مغفول مانده و تاکنون آنچنان که باید مورد مداقه قرار نگرفته است. از جمله این موارد وجود هستههای مقاومت در قبل از انقلاب در ارتش و عملکرد آن در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. در خاطرات تعدادی از افسران انقلابی و مذهبی ارتش جسته و گریخته از وجود این تشکیلات نام برده شده ولی تاکنون واکاوی مستندی از آن منتشرنشده و در اختیار علاقهمندان به مطالعه تاریخ قرار نگرفته است.
نام شهید سید موسی نامجوی (1360-1317) در همه نقل قولها بهعنوان مرکزیت هستههای مقاومت به چشم میخورد، شخصیت بینظیر و محبوبیت خاص او و علاوه بر آن دانش نظامی و جایگاه ویژه بهعنوان استاد کرسی نقشه خوانی در دانشکده افسری از سال 1337 همگی مؤید نقش مؤثر او در این تشکیلات است. متأسفانه شهادت مظلومانهاش در سانحه سقوط هواپیمای سی 130 در هشتم مهرماه سال 1360 کشور عزیزمان ایران را از وجود نعمت او محروم نمود و همچنین کارنامه هستههای مقاومت و نقش آن در رخدادهای انقلاب اسلامی در ارتش در هالهای از ابهام باقی ماند.
شهید سرلشکر سید موسی نامجوی در زمان شهادت دارای مسئولیتهای کلیدی در نظام جمهوری اسلامی ایران بود. او وزیر دفاع کابینه شهید باهنر در زمان ریاست جمهوری شهید رجایی و تنها وزیری بود که بدون حتی یک رأی مخالف از مجلس اول شورای اسلامی رأی اعتماد گرفت. همچنین پس از شهادت دکتر مصطفی چمران توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) بهعنوان نماینده ایشان در شورایعالی دفاع منصوب شد.
سرهنگ سید محمد علی شریف النسب (فرمانده مقاومت خرمشهر و فرمانده تیپ مهاباد و فرمانده لشکر 84 خرم آباد در زمان جنگ) در خاطرات خود بیان میکند: آشنایی من با شهید نامجوی در دانشکده افسری در مهرماه 1342 بود، درهمان جلسات اول و دوم درس در دانشکده یکی از استادان جوان و خوش سیما که نقشه خوانی تدریس می کرد و درجه ستوان یکمی داشت توجه مرا به خودش جلب کرد. او «سید موسی نامجوی» و اهل بندر انزلی بود. نامجوی ما را زیر نظر داشت و درس نقشه خوانی وی به جهت اهمیت ویژهای که این درس برای دانش نظامی داشت در هر سه سال دانشکده تدریس آن ادامه داشت، مرا به یک کلاس خصوصی خارج از دانشکده دعوت کرد. این کلاس در خیابان شعاع السلطنه انتهای کوچه فرشته، منزل ستوان یکم رحیمی فر استاد مخابراتمان تشکیل میشد.کوچه فرشته روبهروی پست دیده بانی ضلع غربی دانشکده افسری بود. نامجوی گفت دو ساعت قبل از پایان مرخصی روز جمعه به جلسه بیایید.
من در نخستین جلسه دیدم چند نفر نظامی دیگر هم حضور دارند. از جمله افسری که عضو هیأت علمی دانشکده افسری بود به نام ستوان یکم «ناصر رحیمی» ایشان جوانی دانشمند و خوش بیان بود که از دانشگاه تهران در رشته ادبیات و الهیات فارغالتحصیل شده بود. چند نفر دیگر هم بودند. در این جلسات مسائل عقیدتی و آموزش قرآن و نهج البلاغه و بیشتر جامعه شناسی و تاریخ ادیان گفته میشد. برداشت شخصی من از جلسات در آن سالها این بود که چون ارتش از ارکان مهم مملکت است بزرگان دین خواستهاند با این ترفند آن را از نفوذ گروههای ضد اسلامی دور نگه دارند.
سرهنگ مهدی کتیبه (نخستین فرمانده لشکر 28 سنندج پس از پیروزی انقلاب و رئیس اداره دوم ارتش در دوران دفاع مقدس) در خاطرات خود میگوید: از سال 39 که وارد ارتش شدم در جلسات مذهبی در منزل رحیمیفر شرکت میکردم و شهید نامجوی از آن زمان شناسایی و جذب دانشجویان دانشکده افسری و سازماندهی آنان را در جلسات برعهده داشت و بعدها فهمیدم که در این قضایا سرگرد محمدرضا رحیمی که یکی از مؤثرترین نیروهای انقلابی ارتش در زمان قبل از انقلاب است در رشد و شکوفایی این حرکت نقش بارزی داشته است. رحیمی در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب در یک ماجرای سیاسی و مذهبی به خاطر پخش اعلامیه حضرت امام دستگیر شده و دو سال هم به زندان میرود و از ارتش شاهنشاهی هم اخراج میشود. دستگیری او به خاطر فعالیتهای مذهبی و پخش اعلامیه حضرت امام بود. البته چون بازجوی وی نظامی بوده و علایق مذهبی داشته با دیده ارفاق، رحیمی توانسته است با دو سال زندان قضیه را جمع و جور کند که اساس تشکیلات هستههای مقاومت آسیب نبیند و متلاشی نشود.
سرهنگ شریف النسب در خاطرات خود از هستههای مقاومت در خصوص تعداد آنها که در جلسات شرکت میکردند میگوید: حدود هشت نفر بودیم در سال 1344 که من دانشجوی سال سوم دانشکده افسری بودم.نامجوی به من گفت کلاهدوز و اقاربپرست را میشناسی؟ گفتم بله، کلاهدوز دانشجوی سال دوم در گروهان خود من و اقاربپرست همشهری من بود اما در گروهان دیگری خدمت میکرد. گفت اینها را هم با خود به جلسات بیاور، من کلاهدوز و اقاربپرست را در زمین چمن دانشکده و در تمرین جنگ تنبهتن با یکدیگر آشنا کردم که این ارتباط پنج شش سال بعد در شیراز منجربه رابطه خانوادگی آنان با یکدیگر شد.
بعدها فهمیدیم در گوشه و کنار تهران جلسات دیگری نظیر جلسات ما وجود داشته که تا زمان پیروزی انقلاب از آنها بیاطلاع بودهایم. پس از فارغالتحصیلی هم این جلسات ادامه داشت وقتی من به شیراز منتقل شدم. با ستوان یکم مهدی کتیبه که در رکن دوم شیراز خدمت میکرد روبهرو شدم. بعد از احوالپرسی گرم و صمیمانه به من گفت شما را نامجوی معرفی کرده، جلسات ما در روزهای جمعه برقرار است وقتی در نخستین جلسه شرکت کردم دیدم تعدادی از نظامیان مرکز زرهی و مرکز پیاده نیز در آن جلسات حضور دارندحدود 12 نفری میشدند معلوم میشود نامجوی دانشجویان خود را با این روش در مناطق خدمتی جدید زیرنظر داشت.
سرتیپ محمد رضا رحیمی (عضو کمیته امام در ارتش و جانشین اسبق وزارت دفاع) در خصوص تشکیل گروههای مقاومت در ارتش میگوید:
ما قبل از این در جریانات سیاسی بودیم که یکی از بندهای اساسنامه آن، این بود که باید رژیم طاغوت را سرنگون کرد و قدرت را به دست گرفت ولو با زور کودتا، در این گروه آقایان حسن آیت، جاسبی، محمد منتظری و خیلی افراد دیگر حضور داشتند. از طرف دیگر هم آقای نامجوی که در دانشکده افسری فعالیت داشتند بهدلیل شم بالای شناخت و تشخیص قوی که داشت افراد را مرتب شناسایی و ارزیابی میکرد و پیش ما میفرستاد ما هم در جلسهای که با نام قرآن برگزار میشد با آنها کار میکردیم و افکار و دیدگاههای انقلابی هستههای مقاومت را بدون اینکه نامی از گروه ببریم به آنها منتقل میکردیم.بعضی افراد را مثل آقای کتیبه، کلاهدوز، اقارب پرست و عدهای دیگر را به گروه دعوت میکردیم. پس از مدتی هم به این نتیجه رسیدیم که اگر گروه متورم شود، خطر تهدیدش میکند با اینکه افراد زیاد یکدیگر را نمیشناختند. ما صلاح دیدیم به قول خودمان، برکهای عمل کنیم. آنها هم آمادگی داشتند بعضی از آنها هم شور و اشتیاق انقلابیشان بیشتر بود مثلاً وقتی من از زندان شاه بیرون آمدم آقای دادبین و شهید شهرام فر یک عده تکاور را آوردند که من برایشان سخنرانی کنم در ابتدا فکر کردم شاید خطرناک باشد به همین دلیل ساده صحبت کردم که با گذشت زمان مشخص شد شور و هیجان انقلابی آنان بالاست ؛ شهید کلاهدوز و شهید اقارب پرست هم در این گروه بودند.
این گروه خیلی فعال بود. یکی از کارهای آن گروه نفوذ در جاهای مختلف بود. کلاهدوز که در لشکر گارد بود و دیگری مصطفی توتیایی بود که در گارد جاویدان حضور داشت که وظیفه آنان محافظت شاه و خاندان سلطنت بود او بارها به من فشار آورده و خواسته بود شاه را ترور کند یا مثلاً زمانی طرحی ریخته بودند که مردم را به طرف پادگانها بکشند تا آنجا را غارت کنند. من رادیویی داشتم که مکالمات ساواک با سران ارتش شاه را شنود می کردم و از طریق شهید حاج مهدی عراقی بلافاصله به امام اطلاع میدادم.
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در خصوص هستههای مقاومت در ارتش میگوید:
پساز آشنایی من با شهید اقارب پرست که بخشی از آن به دوران دانشجویی برمی گشت و بعدها که در ابتدای سال 57 در شیراز به اتفاق خانواده میهمان ایشان بودم ضمن توجیه من از مسائل روز با من به بحث و بررسی وضعیت کشور پرداخت و من از صحبتهای ایشان متوجه شدم که آنها دارای تشکیلاتی در تهران هستند ولی من نیاز به شرکت در تشکیلات نداشتم و همان اعتقاد من به شهید اقارب پرست برای به حرکت در آمدن من کافی بود. ایشان بعد از مدتی یک برنامه خانوادگی با حضور خود و خانواده شهید کلاهدوز و خانواده من تشکیل داد و من با شهید کلاهدوز آشنا شدم. البته کلاهدوز را هم از دوران دانشجویی تا حدودی میشناختم. پس از صحبتهای مفصل شهید کلاهدوز گفت هستههایی در تهران وجود دارد که در خط انقلاب هستند و با امام(ره) ارتباط دارند و وقتی من را تشنه این مطالب دید گفت از این پس شخصی به نام آقای فصیحی به سراغ شما خواهد آمد و به شما اعلامیه خواهد داد و به این طریق من با کلاهدوز ارتباط تشکیلاتی برقرار نمودم از آن به بعد من در ملاقاتهای خود با فصیحی(که بعدها معلوم شد نام او آقای دلربایی است) هم از ایشان اطلاعات و نوار و اعلامیه میگرفتم و هم هر گونه مطلب داشتم به ایشان میدادم و میدیدم که مطالب من چند روز بعد به صورت اعلامیه در سطح کشور پخش میشود. با حضور آقای دلربایی ما تشکیلات منسجمی پیدا کردیم و فعالیت ما هر روز گستردهتر میشد. وجود شهید کلاهدوز در تشکیلات نظامی خودش برای ما قوت قلب بود و میدانستیم که در لحظه ضروری و در صورت نیاز آنها وارد عمل خواهند شد چرا که آنها از ما منسجمتر بودند و تشکیلات حساب شدهای داشتند و این فعالیتها ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
سرهنگ مهدی کتیبه در خصوص هستههای مقاومت در ارتش قبل از انقلاب اضافه میکند:
من در سال 53 جذب گروه زیر زمینی در ارتش شدم که هدفش تغییر و سرنگونی رژیم طاغوت بود. ما در آنجا تحت تعلیم و آموزش این گروه قرار گرفتیم که البته بدون نام بود و افراد را بهصورت گزینشی جذب میکرد کتابهای سیاسی و تاریخی را در اختیارمان میگذاشتند و ما با مطالعه این کتابها تحت تأثیر افکار سیاسی روز قرار میگرفتیم. اقارب پرست و جاسبی و تیمسار محمد رضا رحیمی هم در این گروه بودند و شهید نامجوی نیز از هستههای مرکزی این گروه بود. این افراد در کل ارتش در همه لشکرها و ستادها و همه یگان های ارتش افراد مختلفی را گزینش میکردند و آموزشهای خاص میدادند و برای انقلاب آماده میشدند.
با جمعبندی اظهارات باقی ماندگان هستههای مقاومت به روشنی مشخص است این گروه حق بزرگی به گردن انقلاب اسلامی دارد چون باعث شد تمام پادگانها حفظ شود و سلاح و مهمات آنها به دست گروههای چپ و راست و منافقین نیفتد و همچنین در دوران حکومت نظامی حوادث خیلی بزرگی میتوانست رخ دهد. لکن زیر بنای انسانی و اعتقادی نظامیان مانع بود. سرانجام با هدایت خردمندانه امام خمینی(ره)تمامی ارتش به انقلاب اسلامی پیوست و رهبری حضرت امام را بهعنوان موهبت بزرگ الهی پذیرا شد و با انقلاب و نظام هماهنگ و همسو شد. اگر بگوییم در روزهای بحرانی انقلاب ارتش بازوی قدرتمند امام بود سخنی به گزاف گفته نشده است.
روزنامه ایران روز پنج شنبه 30 فروردین 1397 صفحه 11