تاسیس انجمن‌های اسلامی دانشجویان آمریکا در گفت‌وگو با محمد هاشمی: کنفدراسیون دانشجویان چمران را اخراج کرد


سیدمحمدرضا متقی

مصطفی چمران، از شخصیت‌های بارز انقلاب و از فعالین انقلابی در خارج از کشور بود. با گذشت قریب به سی سال از شهادتش، همچنان شاهد آن هستیم که برخی ابعاد فعالیت او مهجور واقع شده است. یکی از ابعاد مهم زندگی‌ چمران، فعالیت‌های او در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه برکلی در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ است. بر این اساس «تاریخ ایرانی» برای آشنایی با فعالیت‌های این روشنفکر مبارز در دوره دانشجویی به سراغ محمد هاشمی، مؤسس انجمن اسلامی گروه فارسی زبان در آمریکا و هم‌دانشگاهی مصطفی چمران رفته و به گفت‌وگو با او پرداخته است. محمد هاشمی در این گفت‌وگو بیان می‌کند: «آقای چمران از زمانی که من ایشان را می‌شناختم، هم در رفتار شخصی قائل به شئونات اسلامی بود و هم در خط و مشی سیاسی خود بر مسیر اسلام قدم بر می‌داشت، ایشان نگاه ویژه به مسائل مسلمانان و بالاخص اتفاقات فلسطین و لبنان داشت.»
 
***
 
به گفته آقای شیخ‌الاسلام که همزمان با شما در دانشگاه برکلی تحصیل می‌کرد، این دانشگاه مرکز اصلی سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان بود، در حالی که در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ قشر‌های روشنفکری متمایل به افکار چپ‌گرایانه و سوسیالیستی بودند. ابتداالامر انجمن‌های اسلامی در چه بستر تاریخی زایش یافتند، روند تاسیس انجمن اسلامی و انجمن فارسی زبانان چگونه بود؟
 
قبل از پاسخ به این پرسش باید تاریخچه‌ای از حوادث تاثیرگذار در مبارزات مردم ایران را بررسی کرد. بعد از کودتای ننگین سیا علیه دولت دکتر مصدق در مرداد ۳۲ این پرسش در مقابل محمدرضا شاه قرار گرفت که آیا شما می‌خواهید سلطنت کنید یا حکومت؟ با نگاهی به قانون اساسی در آن زمان، می‌بینیم قانون مشروطه قدرتی برای شاه قائل نبود، در آن قانون تفکیک قوا وجود داشت و هر قوه موظف به انجام کارهای خود بود و شاه قدرتی در دخل و تصرف امور نداشت، اما بعد از کودتا و سقوط دولت مصدق این پرسش توسط آمریکا برای پهلوی دوم مطرح شد، سلطنت به سبک ملکه الیزابت یا حکومت مطلقه مانند بسیاری دیگر از کشورهای جهان؟ و شاه دومی را پذیرفت. با این انتخاب ایالات متحده نیروی اطلاعاتی که به عنوان ساواک مطرح شد را برای شاه بنا کرد.
 
با ایجاد ساواک دیگر فعالیت سیاسی در ایران تا حدی ناممکن شده بود، بسیاری در زندان یا تبعید به سر می‌بردند و دیگر توان مبارزاتی مبرزی به چشم نمی‌خورد. در همین راستا سیر مبارزات به خارج از کشور انتقال پیدا کرد. اصل حرکات خارج از مرزهای کشور توسط دانشجویان صورت پذیرفت و مدیریت فعالیت‌ها بیشتر برعهده آنان بود. با پیدایش این موقعیت، دانشجویان ایرانی دست به ایجاد انجمن‌های دانشجویی زدند. این انجمن‌ها در یک سازمان دیگر تمرکز یافتند که به آن کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی می‌گفتند. این کنفدراسیون دارای دو قطب اساسی بود، قطبی ملی و قطبی با تفکرات سوسیالیستی. همین دو قطب هم دارای احزاب و گروه‌های متفاوتی بودند، به صورتی که در زمان ورود من به آمریکا به حدود ۴۷ حزب و گروه رسیده بود.
 
در درون این کنفدراسیون جوانان مسلمان حضور داشتند اما دارای تشکیلات یا حزب خاص نبودند. در سال ۴۲ بود که دکتر شهید بهشتی برای اداره مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ به آلمان رفت. ایشان ابتدا در آلمان انجمن اسلامی دانشجویان اروپا را تشکیل داد و به علت تعداد زیاد دانشجویان ایرانی در اروپا این تشکل به سرعت رشد پیدا کرد و در کشورهای مختلف موجب ایجاد شعب فعال انجمن‌های اسلامی شد. اما در آمریکا این انجمن نماینده‌ای نداشت تا اینکه در سال ۱۳۴۸ بنده به آمریکا رفتم. من به شهر برکلی رفتم، اتفاقا‌‌‌ همان زمان جلسه کنفدراسیون نیز در‌‌‌ همان جا برگزار می‌شد. حدود دو هزار دانشجوی ایرانی از سراسر آمریکا برای شرکت در این جلسه حاضر شده بودند با این حال در این کنگره بحثی از اسلام نبود. در حاشیه این کنگره با شهید چمران، ولی و امین سیادت و خانم اکرم حریری آشنا شدم. همه این افراد از روشنفکران مسلمان و عضو کنفدراسیون نیز بودند اما تشکیلاتی برای هماهنگیشان وجود نداشت.
 
بعد از این همایش جلسه‌ای در منزل یکی از این عزیزان تشکیل دادیم. چون من تازه از ایران آمده بودم اخبار دقیق‌تری را از وضع موجود ایران در دست داشتم. بعد از بیان اخبار و اطلاعاتم از وضعیت ایران، تصمیم بر آن شد که تشکیلاتی اسلامی به وجود آوریم. بنابراین تصمیم، نامه‌ای برای آیت‌الله بهشتی فرستادم تا برای نمایندگی انجمن اسلامی در آمریکا اقداماتی صورت پذیرد. ایشان به سرعت جواب دادند، تعدادی کتاب و جزوه نیز برای شروع کار فرستادند و اسامی چند تن که گمان می‌کردند در این انجمن می‌توانند موثر باشند نیز به همراه نامه برای من ارسال کردند از جمله اسامی مصطفی چمران، ابراهیم یزدی، فیروز پرتوماه، محمد روغنی‌زاده، بهرام آریایی و محمد ایزدی. من تمام این افراد را برای برپایی یک انجمن اسلامی در دانشگاه برکلی دعوت کردم. بعد از این جلسه در سال ۱۳۴۹، هسته اولیه انجمن اسلامی فارسی زبان دانشگاه‌های آمریکا و کانادا شکل گرفت.
 
 
دکتر چمران با چه انگیزه‌ای انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا را تأسیس کرد؟ به گفته آقای دکتر ابراهیم یزدی: «چمران با وجود آنکه مدت‌ها با تشکیل انجمن‌های اسلامی مستقل مخالفت می‌کرد و می‌گفت ما باید همین سازمان دانشجویان را درست کنیم، آنقدر با او مخالفت شد و توهین شنید که در ‌‌‌نهایت کنار کشید و گفت می‌بینیم در این مجموعه وقت تلف می‌شود» به نظر شما دلیل اولیه مخالفت چمران با تشکیل انجمن‌های اسلامی در آمریکا چه بود؟
 
من از این فراز بیان آقای یزدی پیرامون آقای چمران اطلاعی ندارم ولی تا آن حد که من آقای چمران را می‌شناختم همیشه علاقه زیادی به فعالیت‌های مبارزاتی در چارچوب اسلام داشت. حتی آن جلسه کنفدراسیونی که عرض کردم یکی از صورت جلسه‌هایش اخراج دو عضو خود بود. یکی فیروز پرتوماه کمونیست که در سفر به ایران توسط نیروهای ساواک بازداشت شده بود و بسیاری از اطلاعات را لو داده بود و دیگر آقای چمران به خاطر گرایش‌های مذهبی‌اش. بعد از جلسه من ایشان را دیدم، وقتی که فهمید من برادر آیت‌الله هاشمی هستم بسیار صمیمانه و گرم از من پذیرایی کرد. پس از آن، پیرامون قصدش برای چاپ نشریه‌ای با نام روحانیت و قیام ۱۵ خرداد با من صحبت کرد. این اولین فعالیتی بود که در خارج از کشور در مورد نیروی روحانیت و روند سیاسی آن صورت پذیرفت. من خاطرات خود از قیام را می‌گفتم، آقای چمران قلمی شیوا داشتند و این‌ها را به رشته تحریر در می‌آورد. این‌ها تبدیل به جزوه‌ای شد که نزد امام فرستادیم، امام هم به سرعت نظر خود را به ما ابلاغ کردند و از فعالیت‌های ما تشکر کردند و چند نکته‌ای را هم که مستند نبود را بیان داشتند که اصلاح شود.
 
آقای چمران از زمانی که من ایشان را می‌شناختم، هم در رفتار شخصی قائل به شئونات اسلامی بود و هم در خط و مشی سیاسی خود بر مسیر اسلام قدم بر می‌داشت، ایشان نگاه ویژه به مسائل مسلمانان و بالاخص اتفاقات فلسطین و لبنان داشت؛ شاید این مطلبی که دکتر یزدی می‌گویند مربوط به قبل‌تر بوده و من اطلاعی از آن ندارم. به خاطر دارم آقای چمران و جمع ما همیشه بر این نکته تاکید داشت چون مبارزات کشور ما یک مبارزات اسلامی است نه مبارزات مارکسیستی یا حتی ملی‌گرایی، زیربنای فکری مردم ما تفکرات اسلامی است، پس باید مسلمانان تشکل و انجمن داشته باشند.
 
 
دیدگاه موجود نسبت به نیروهای مذهبی چگونه بود؟ روابط دیگر گروه‌های ایرانی با انجمن اسلامی چگونه بود؟ آیا در این میان مخالفین برای فعالیت‌های شما مشکل ایجاد می‌کردند؟
 
خاطره‌ای تعریف کنم، روز دومی که وارد آمریکا شدم جلسه کنفدراسیون بود، ساک کوچکی همراهم بود که در آن قرآن، مهر و قبله نما قرار داده بودم، وقت ظهر از یکی از مسئولین که در آن‌جا حضور داشت، پرسیدم اینجا جایی برای نماز پیش‌بینی شده؟ نگاهی فقیه اندر سفیه به من انداخت و گفت اگر تو می‌خواستی نماز بخوانی چرا آمدی آمریکا؟ پرسیدم پس کجا باید می‌رفتم؟ با تمسخری آمیخته با عصبانیت گفت: می‌رفتی نجف پیش خمینی‌تان. یادم هست دقیقا همین را با همین لفظ گفت. پرسیدم: مگر در آمریکا نمی‌شود نماز خواند؟ رفتم، قبله نما را روی چمن دانشگاه گذاشتم و نمازم را خواندم. بنابراین در درون کنفدراسیون بحث اسلامی اصلا زمینه پذیرش نداشت، حتی نام امام هم با جلسات آن‌ها نامانوس بود. در ابتدای امر به دلیل کم بودن تعداد ما، کنفدراسیون خطری نسبت به ما احساس نمی‌کرد، و به عبارت ساده ما را در بازی عددی حساب نمی‌کردند. در همین دوره اختلاف ریشه‌ای میان نیروهای ملی و مارکسیست رخ داد که در پی این درگیری‌ها نیروهای مذهبی برای هماهنگی قدرت یافتند.
 
در این زمان نیروهای روشنفکر جذب مارکسیسم می‌شدند و کنفدراسیون اکثریتش مارکسیست شده بود، در این زمان درگیری‌های فکری موجود در داخل کنفدراسیون، توجه آن‌ها را از مسائل داخلی ایران دور کرده بود، پس تقریباً تنها گروهی که مسائل داخلی ایران را دغدغه دائمی‌اش می‌دانست نیروهای اسلام‌گرا بودند. در ادامه راه مبارزه در ایران جنبه اسلامی برتری خاصی یافته بود، دانشجویانی که تازه از ایران به دیگر کشور‌ها وارد می‌شدند به احزاب اسلامی تمایل بیشتری پیدا می‌کردند. هر چقدر از سال ۴۹ به پیروزی انقلاب نزدیک‌تر می‌شدیم شاهد آن بودیم که جذب نیروهای اسلامی بیشتر می‌شد. در حدود سال ۵۲ مجاهدین خلق انقلاب ایدئولوژیک کرده و مارکسیست شدند و اعضای مسلمان سازمان را به قتل رساندند، فضا به نحوی بود که تا چندی سوالی در ذهن نیروهای اسلامی ایجاد شده بود که کدام ایده صحیح‌تر است، اسلام یا مارکسیسم؟ این شک زمانی تاثیرگذار‌تر شد که شایعه مارکسیست شدن پسر آیت‌الله طالقانی بیان شد. اما با تدبیر امام و فعالیت‌های فرهنگی مناسب پس از چندی خود این قضیه سبب سرعت بخشیدن به توسعه تشکیلاتی این انجمن‌های اسلامی شد.
 
 
گرچه چمران در آمریکا با همکاری ابراهیم یزدی اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‌ریزی کرد، اما آقای شیخ‌الاسلام مدعی است که در ‌‌‌نهایت بین انجمن اسلامی دانشجویان کالیفرنیا و تگزاس (دانشگاهی که یزدی در آن تحصیل می‌کرد) رقابتی حاکم شد، آیا به نظر شما در انجمن‌ها اختلاف یا رقابت خاصی به وقوع پیوست، در صورت وجود منشأ آن را چه می‌دانید؟
 
بحث آقای یزدی و آقای چمران نبود، در آن زمان آقای چمران آمریکا نبود، به لبنان رفته بود، حدودا از سال ۱۹۷۴ آمریکا نبود. دو اختلاف در بین انجمن‌های اسلامی به وجود آمد، یکی‌‌‌ همان سال‌های ۵۲ و ۵۳ بود، گروهی در اروپا و آمریکا حامی اصطلاحا کودتاچیان مجاهدین خلق (انقلاب ایدئولوژیک) شده بودند. این‌ها می‌گفتند ما مسلمانیم ولی از حرکت سازمان مجاهدین خلق نیز حمایت می‌کردند، این گروه برای خود نام سازمان دانشجویان ایرانی مسلمان را انتخاب کردند و در برابر انجمن اسلامی قد علم کردند. تعداد این افراد کم بود و بعد‌ها مشخص شد اکثر این‌ها از قبل نوعی رابطه با سازمان مجاهدین خلق داشتند. از دیگر جریاناتی که اتفاق افتاد این بود که انجمن‌های اسلامی امکاناتی مانند چاپخانه برای انتشار کتاب و جزوه‌ها داشت، در تگزاس جناب آقای یزدی نمایندگی چاپ داشت، کتاب‌ها را چاپ مجدد یا تکثیر می‌کردند و به دست دیگر اعضا می‌رساندند. همین کار‌ها در غرب آمریکا، در کالیفرنیا نیز به وقوع می‌پیوست، بعد از چندی بیان شد که چرا پراکندگی امکانات که از قبیل وسایل چاپ و... بود در یک نقطه متمرکز شود، پس این امکانات به تگزاس رفت.
 
در کنار این قضیه نیز انجمن اسلامی در جلسه سالانه خود ابوالحسن بنی‌صدر را برای سخنرانی دعوت کرده بود، ایشان خود را رهبر جبهه سوم ملی می‌دانست، یعنی افرادی که هم ملی هستند و هم مسلمان. آقای بنی‌صدر اصولا با نهضت آزادی و افکار ابراهیم یزدی مخالف بود و در سخنرانی که در این جلسه انجام داد به کل در مسیر تخریب نهضت آزادی تلاش بسیاری انجام داد. حرف‌های ابوالحسن بنی‌صدر حرف‌های جدیدی بود که برای دانشجویان سوال‌های فراوانی را به وجود می‌آورد، به همین دلیل انجمن اسلامی کالیفرنیا از ایشان در جلساتی متوالی برای پرسش و پاسخ دعوت کرد. حدود ده جلسه برگزار شد و بسیاری از نظریات ایشان نیز نقد شد. تعداد کمی به صحبت‌های ایشان علاقه‌مند شده و در کل تاثیر کمی بر مخاطبان داشت، این مساله موجب اختلاف نظر بین آقای یزدی و طیف تگزاس با انجمن کالیفرنیا شد. انجمن تگزاس می‌گفت چرا برای ایشان ۱۰ جلسه سخنرانی ترتیب دادید؟
 
اختلاف نظر دیگری که ایجاد شد، مربوط به نوع نگرش به انجمن‌های اسلامی بود. گروهی از اعضا خواهان دخالت مستقیم در مسائل سیاسی با برگزاری راهپیمایی و... بودند و گروهی تاکید بر ادامه مسیر فکری این انجمن‌ها داشتند، مخصوصا با بیانات واضح امام در این زمینه که فرموده بودند: شما درستان را بخوانید، در آینده به شما نیاز بسیار هست؛ ما ضمن مطالعات اندیشه‌ای و قرآنی خود شاید زمانی بنا بر ضرورت پیش آمده در تجمعی هم شرکت می‌کردیم اما دخول مستقیم به این‌گونه فعالیت‌ها را صلاح نمی‌دانستیم. اینگونه اختلافات طبیعی بود و هیچ وقت چنان عمیق نشد که موجب شکاف و انشعاب شود مگر‌‌‌ همان قضیه انجمن دانشجویان مسلمان ایرانی که آن هم به شکل محدود بود و مقر اصلی آن نیز در شیکاگو و به رهبری شخصی به نام علی جمالی و برادرش محمد بود.
 
 
آقای چمران پس از چندی به امام موسی صدر و گروه امل در لبنان می‌پیوندد، آیا ایشان تفکرات چریکی خود را در انجمن تبلیغ می‌کرد؟
 
نهضت آزادی در سال ۴۰ تاسیس شد، این حزب تنها حزبی بود که هم ملی و هم اسلامی محسوب می‌شد و شعارش این بود «ما مسلمان، ایرانی و مصدقی هستیم.» نهضت آزادی تئوری سه بعدی را مطرح کرد که مفهومش این بود که مبارزه دارای سه وجه است، وجه اندیشه‌ای و فکری، بعدی سیاسی و بعد نظامی؛ جایگاه بعد اندیشه‌ای در انجمن‌های اسلامی بود، بعد سیاسی آن تشکیل نهضت آزادی بود، اگر کسی قصد فعالیت سیاسی داشت به عضویت احزاب در می‌آمد، و در مرحله بعدی بعد نظامی بود که اگر کسی قصد دخول به این ورطه را داشت به سازمان‌هایی مانند مجاهدین خلق گرایش می‌یافت. این تئوری در آمریکا هم مطرح بود، آقای یزدی گه‌گاهی در جلسات از این تئوری سخن به میان می‌آورد، ما هم با فعالیت سیاسی مخالف نبودیم، آقای یزدی در کنار نهضت آزادی سازمانی با نام جوانان مسلمان تشکیل داد که هنگام تظاهرات و غیره بتوان به اعضا شاکله بخشید و رهبری اعتراضات را انجام داد، اعضای آن سری بود و کسی از نحوه فعالیت‌های آن‌ها آگاهی نداشت، برای تظاهرات‌ها دعوت می‌کردند. این نظریه به صورتی قابل پذیرش شده بود که اگر کسی قصد فعالیت سیاسی صرف داشت، عضو انجمن اسلامی نمی‌شد و اگر کسی اعضای انجمن را به عضویت احزاب سیاسی یا چریکی در می‌آورد به آن به عنوان نوعی خیانت نگاه می‌شد. کسی که عضو انجمن بود قصد تحقیق و بررسی و ارائه تئوری را وظیفه خود می‌پنداشت. آقای چمران نیز هیچ‌گاه این کار را نمی‌کرد، همه به نحوی قائل به پله‌های مبارزاتی بودند و در هیچ پله‌ای، پله دیگر را تبلیغ نمی‌کردند. خب می‌دانید موسسین نهضت آزادی مهندس بازرگان، یدالله سحابی، آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله زنجانی شخصیت‌های محبوب و مورد اعتماد مردم و روشنفکران بودند و به اعتبار این افراد تئوری این نهضت هم معتبر و مورد پذیرش بود. نکته‌ای دیگر اینکه امام تاکید بسیار زیادی بر آن داشتند که هر کس در هر جایگاهی هست باید به بهترین نحو وظیفه خود را انجام دهد، کسانی که دانشجو هستند باید درس‌های خود را به بهترین نحو بخوانند تا جوابگوی آینده باشند، این نگرش موجب این شد که اعضای انجمن‌های اسلامی که اکثریت مقلدین امام بودند در راه این تئوری قدم بردارند.
 
 
پس از مهاجرت آقای چمران، وضعیت انجمن‌های اسلامی آمریکا چه شد، آیا شاهد تغییر اساسی بود؟
 
این انجمن‌ها از رشد بسیار خوبی برخوردار بودند، نه به دلیل رفتن آقای چمران، به دلیل رشد مبارزه در ایران؛ این مساله باعث جذابیت انجمن‌های اسلامی شد. آقای چمران که در سال ۵۳ به لبنان رفتند، بعد از چندی مبارزه در ایران گستره چشمگیری پیدا کرد و ابعاد جدیدی به خود ‌گرفت، مبارزه به اصناف و بازاریان و... نفوذ پیدا کرده بود و همه خواهان تغییر بودند و تاثیر کلام امام به نحوی بود که در سال‌های آخر حکومت پهلوی امام تبدیل به مرجع بلامنازع شده بود و اکثریت مردم تابع آن بودند؛ این جو موجب حرکت رو به جلوی انجمن‌های اسلامی می‌شد. برای نمونه، در سال ۴۹ که ابتدای فعالیت‌های ما بود جلسه‌ای با موضوع اقتصاد اسلامی در دانشگاه برگزار کردیم، موضوع آن را غیرسیاسی انتخاب کردیم که کسی به خاطر ترس از حضور، امتناع نکند، تبلیغات گسترده‌ای هم صورت دادیم، تا پایان جلسه تنها ۱۸ نفر برای شرکت حضور یافتند؛ در سال ۵۶ قصد برگزاری سمیناری داشتیم، در آمریکا سمینارهای دانشجویی اصولا در محیط خود دانشگاه‌ها برگزار می‌شود، ما هم بزرگترین سالن دانشجویی را پیدا کردیم که گنجایش ۳۰۰۰ نفر را داشت، برای هر دانشگاه و انجمن هم سهمیه حضور طراحی کردیم، مثلا برای دانشگاه کانزاس پنج نفر، برای فلان دانشگاه سه نفر و... واقعا این رشد، رشد چشم‌گیری بود، این استقبال کم‌نظیر بود. به علت جو مبارزاتی داخل کشور، بعد از آقای چمران رکودی حاصل نشد بلکه به خاطر شرایط، رویش‌های زیادی را هم در انجمن‌های اسلامی شاهد بودیم. این نکته هم فراموش نشود، حتی زمانی که شهید چمران در لبنان بود خانواده‌اش در آمریکا به سر می‌بردند، هر بار که به آن‌ها سر می‌زد به انجمن هم می‌آمد و در جلساتش حضور می‌یافت و عضو فعال انجمن باقی ماند.
 
 
آیا اهداف و آرمان‌های انجمن در این بازه زمانی هفت ساله از تاسیس تا انقلاب تغییر خاصی کرد؟
 
نه، این اتفاق نیفتاد، ما در جلسات خودمان در انجمن، تقسیم‌بندی جلسات داشتیم، یک سری جلسات پایه‌ای یا اصطلاحا محلی داشتیم، در این جلسات عمده فعالیت‌‌‌ همان بحث قرائت قرآن بود، بحث نهج‌البلاغه، ترجمه قرآن، احکام دینی و از این قبیل فعالیت‌ها. بحث‌های این بخش بحث‌های پایه‌ای بود، در این جلسه ۲۰ دقیقه آخر از اخبار ایران سخن می‌گفتیم. پس از آن جلسه‌ای دیگر برای اعضای باسابقه انجمن برگزار می‌شد، این جلسات برای کسانی بود که سه سال بیشتر عضو بودند یا درک عمیق‌تری نسبت به مسائل داشتند، بحث سیاسی نیز مطرح می‌شد، بنابراین چون هدف ما آموزش اسلام مبتنی بر قرآن، نهج‌البلاغه و سیره معصومین بود تقریبا انجمن بر این پایه خود پایدار ماند و همین فعالیت‌ها را انجام می‌داد و خط مشی‌اش تغییری نکرد.


تاریخ ایرانی