11 آذر 1395
جنبش جنگل و بازشناسی جبههبندیهای اجتماعی ـ سیاسی
در نسبت جریان ملی و مذهبی
مقدمه
جنبش جنگل در راستای دفاع از آرمانهای مشروطیت تأسیس شد و در ستیز با دخالت همهجانبه بیگانگان در امور کشور که با تهاجم نظامی هم همراه گشته بود، اعلام موجودیت نمود. پرچمدار آغازین جنگل که ساختار دهنده اهداف و مواضع آن نیز بود با مشخصههای «ناسیونالیسم مذهب باور» قابل شناسایی است که با چهره هایی همچون میرزاکوچک جنگلی و دکتر ابراهیم حشمتالاطباء شناخته میشود. براساس آن مشخصههای ایدئولوژیک، جریان مذکور در این متن، جریان ملی و مذهبی جنبش جنگل نامیده شده است. مبارزه با استبداد و بیعدالتی از دیگر اهداف هویت بخش ملی و مذهبیهای جنگل در کنار استقلالخواهیشان بهشمار میرفت که ذیل مؤلفه استعمار فهم میشد. آنچه میتوان بهعنوان پرسشی مهم در درک بهتر جریان مذکور طرح کرد ماهیت موافقان و نیز مخالفان آن است. در واقع برای بهدست آوردن تصویری دقیقتر از جریان مؤسس جنبش، یعنی جریان ملی و مذهبی، که در کنار دو جریان راست سازشکار و چپ طی جنبش جنگل حضور و فعالیت داشتند (نعیمی، 1389: 4) میتوان از جبههبندیهای دیگر نیروها یاری گرفت. بر این اساس با هدف بررسی این نکته مستندات را واکاوی میکنیم. برای آنکه پاسخ جامعتری به پرسش پژوهش داده باشیم، الزاماً در کنار شرح و اکتشاف مواضع نیروهای داخلی و بینالمللی حاضر در عرصه آن روز ایران، به کندوکاو در برخورد تودههای مردم و میزان و کیفیت حمایتشان از جریان ملی و مذهبی نیز میپردازیم. به بیان دیگر بررسی جبههبندی موافق و مخالف درباره جریان نامبرده در دو سطح غیرتشکیلاتی و تشکیلاتی قابل ارزیابی است که نوع اول دلالت بر تودههای مردم دارد و نوع دوم دربرگیرنده فعالان و گروههای سیاسی سازمانیافته، دولتهای متغیر تهران و سیاستگذاری کشورهای دیگر است.
الف ـ جبههبندی موافق جریان ملی و مذهبی جنبش جنگل در سطح غیرمتشکل و تودهای
1ـ خاستگاه طبقاتی
بهطورکلی سه هدف در ایدئولوژی آغازین جنگل آشکار است که ذیل مؤلفههای استعمارستیزی، عدالتخواهی و استبدادستیزی بیان میشود(فخرایی، 1357: 51). در نگاه نخست با دقت در این اهداف میتوان مفروض دانست که چه قشرها و طبقاتی با توجه به فضای آن روز ایران جذب جنبش میشدهاند. عنصر استعمار در مرجعیت و در سطحی مستقلتر نسبت به دو عنصر بیعدالتی و استبداد قرار دارد. به بیان بهتر گروههای زخمی از بیعدالتی در طبقات فقیر و مادون متوسط و درواقع در قشر زارع گردآمده بودند و زخمدیدههای استبداد علاوه بر طیف نامبرده در طبقه متوسط و قشر خردهمالک و تاجر نیز یافت میشدند، بر این اساس میتوان دریافت پایگاه طبقاتی حامیان جنبش در طبقات متوسط و بخصوص مادون متوسط شاخص میشدند و با لحاظکردن بافت کشاورزی گیلان در قشر زارع و دهقان و روستایی هویت مییافتند. البته همانطور که اشاره شد جنبش جنگل از میوههای درخت مشروطیت بود و درنتیجه برخی آزادیخواهان طبقه متوسط نیز به آن پیوستند.
در مرحله آغازین جنگل که ضرورت جمعآوری اعانه و تهیه سلاح مشهود بود مردم به کمک جنگلیها میشتافتند چنانکه جنگلیها شبها بر اثر اطلاعات حاصله از بیراهه به خانه اشخاصی که تفنگ داشته میرفتند و آنها را بیدار و پس از اطمینان به اینکه هیچگونه تعرضی نه به مال نه به شخص آنها خواهند نمود اسلحه را گرفته و میرفتند. در این مسیر توسط مردم بود که اطلاعات مذکور به دست میآمد. از طرفی هم از کسانیکه صاحب بضاعت مالی بودند مبلغ قلیلی تقاضا میکردند که آن افراد با کمال میل مبلغ درخواست شده را میپرداختند. این حرکات موجد گسترش اخبار جنگل بین مردم شد، بهطوریکه مردم خوشوقت بودند که چنین اتفاقی پیش آمده است. هر کسیکه اندک احساساتی داشت سعی میکرد بهطور مخفی با آنها رابطه پیدا کرده و در کارهای آنان شرکت نماید (گیلک، 1371: 20ـ19). شاکری هم در «میلاد زخم» تأیید میکند که محبوبیت روزافزون جنگلیها به آنان در فراهمآوردن مواد غذایی، سرپناه و مهمات کمک کرد.
همچنین روایت شده که جنگلیها سلاح خود را از طریق حملههای چریکی به نیروی اشغالگر روس در گیلان و توسط زنی بهنام بلور خانم همسر شجاع و زیبای یکی از مردان با نفوذ منطقه منجیل، حسن خانشانی، بهدست میآوردند. این زن جنگجویان خود را در کمینگذاری علیه انگلیسیها و مصادره سلاحهایشان رهبری میکرد و سپس آنها را به کوچکخان میداد (شاکری، 1386: 85). ازجمله رازهای موفقیت عده اندک جنگل در مقابل سپاهیان مقابل، داشتن شبکهای اطلاعاتی از مردم بود که خبرها را به سرعت به ایشان انتقال میداد. در واقع اطلاعات به موقعیکه توسط دهقانان روستاها و مردم شهر به آنها میرسید، توانایی اعمال تاکتیکهای پیروزیساز را برایشان فراهم میکرد، برای نمونه در مأموریت کلنل استولبرگ سوئدی رئیس نظمیه آن روز رشت، وی چند نفر زارع را برای تفتیش اطراف، جهت تعیین قوای جنگل اجیر میکند. زارعین با آنکه میدانستند جنگلیها در همان حدود هستند، دو سه ساعت معطل شده و عمداً سراپای خود را به گل آلوده کرده و سپس مراجعت و اظهار میدارند همهجا را گشته و اثری نیافتهاند. دیدن هیکل غرق در گل و لجن زارعین مأموران را از گردش در جنگل منصرف میکند (گیلک، 1371: 21).
شکست سپاه روس از جنگل بر محبوبیت آنها نزد مردم افزود، بهگونهایکه از هر طرف پیام تبریک میرسید و نام جنگل با احترام یاد میشد جالب آنکه اثر این پیروزی حتی در روابط مالک و زارع نیز رخنه کرده بود و مالک دیگر اجازه ناسزاگویی نسبت به زارع را به خود نمیداد، چرا که بسیاری از دهقانان و کشاورزان اسلحه به دست گرفته و دوشادوش جنگلیها در نبرد بودند. رفتار آزادمنشانه جنگلیها با اسرای جنگ ماکلوان باز هم بر شهرتشان اضافه کرد، چرا که با احترام، قزاقان اسیر ایرانی را با دادن خرجی راه و لباس آزاد کرده بودند (فخرایی، 1357: 75). کسمایی درباره واقعه جنگ ماکلوان روایت میکند که نزدیک ظهر دو زن تالشی را دیدیم که پنج نفر قزاق را با ضرب چماقهای خود دستگیر کرده و برای تحویل به اردو آوردند. گویا زنها قزاقهای سرگردان در جنگل را با تضمین مصونیت جانشان تشویق به تسلیم کرده بودند. وی تأکید میکند که رفتار زنان تالش و مجاهدین باعث شده بود زنان دهاتی در روستاها و ایلات هم به رزمندگان کمک برسانند (کسمایی، 1383: 81). این واقعه به خوبی گسترش محبوبیت جنگل و حمایت مردمی را در خیل طبقات مادون متوسط اثبات میکند تا حدی که زنان هم در کنار مردان با جنگل و جنبش اکنون فراگیرشدهاش همکاری نزدیک داشتند.
تداوم این حمایتها را در شکست نسبی جنگل از قوای روس و متواریشدنشان هم میبینیم، بهطوریکه پس از تجمع دوباره در فومنات مردم از روی رضا و رغبت به آنها کمک مالی میرساندند و جوانهای رشت از راه و بیراهه با میل خود به آنها میپیوستند (صبوری، 1358: 32). هنگام ورود نیروهای جنگل به رشت چنان جمعیتی از زن و مرد و کوچک و بزرگ دیده شد که نهایت نداشت، چرا که بسیاری از جوانان رشت داوطلبانه جذب مدرسه نظام شده بودند و خانوادهشان انتظار آنها را میکشیدند. گستردگی این استقبال را در توضیح مدنی به قدر کفایت درمییابیم آنچنانکه وی روایت میکند تعداد تقریبی 50 درشکه از رشت تا پسیخان به استقبال نظامیان جنگل رفتند. نکته دارای اهمیت آنکه با استقرار جنگل و ایجاد تشکیلات اتحاد اسلام بسیاری از حاجیزادههای رشت داوطلبانه رفتند و وارد مدرسه نظام گوراب زرمخ شدند. درواقع در اداره نظام از هر صنفی وجود داشت. فاکت مذکور از گسترش طبقه متوسط در ساختار جنبش خبر میدهد. لااقل اینکه میتوان درخصوص دوران حکمرانی جنگل بر گیلان این ادعا را مطرح کرد (همان: 61).
نوع شعارها و برنامههایی که جنبش در دفاع از خردهمالکین و زارعین اذعان مینمود خود آشکارا پایگاه طبقاتیاش را مشخص میسازد. نامهها و اسناد جنگل مؤید این نظر است. در نامهای به تاریخ 16 آذر 1296 توسط یکی از صاحبان منافع طبقاتی اینطور آمده «رعایا در هر مقامی اربابها را تهدید و حواله به مجاهدین و هیأت مقدس مینمایند» (افشار، 1380: 26). این شیوه رفتار رعایا به واسطه تهدیدی بود که از جانب جنگل نسبت به طبقه ارباب وجود داشت و نمونه آن را در دستگیری مالک بزرگ لشت نشاء امینالدوله میبینیم. در نامه دیگری به تاریخ 16 فروردین 1297 آمده «حوادث گیلان و عدمپیشرفت و تجری رعایا به واسطه تأییدات هیأت اتحاد اسلام به رعایا که به کلی سلب قوه از اربابان املاک گیلان گردیده است ...»(همان: 30). در این راستا در «سردارجنگل» آمده است: «سردار معظم [حاکم بدنام گیلان ـ تیمورتاش آینده] میدید دهقانان و کشاورزان گیلان حتی زنها و فرزندان پابرهنهشان هنوز به جنگل و جنگلیان عشق میورزند... از انواع محبت و همدردیهای صمیمانه دربارهشان دریغ نمیکنند... نهضت جنگل یک نهضت دهقانی است» (فخرایی، 1357: 216). جای ذکر است که مرامنامه جنبش با این جمله آغاز میشود که به نوعی جمعبندی گفتههای بالاست: «آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش (زارع، کاسب، کارگر) ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقوقی و تساوی افراد انسانی عموم فرق، نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطه منتخبین» (گیلک، 1371: 527).
2ـ قلمرو نفوذ جغرافیایی
از ذکر آنچه تاکنون رفت علاوه بر پایگاه طبقاتی، تجمع حامیان جنبش در منطقه رشت نیز برایمان مسلم شد. ازسوی دیگر میدانیم حضور حاجاحمد کسمایی و در نتیجه نفوذ وی در منطقه کسماء صومعهسرا منجر به حمایت گسترده مردمی آن منطقه و فومنات از جنبش شد. افزون بر این از تسلط دکتر حشمت بر منطقه لاهیجان اخبار کافی در دست هست، بنابراین قلمرو نفوذ جنگل در مراکز اصلی رشت، فومنات و لاهیجان آشکار است ضمن اینکه تأسیس مدرسه نظام در انزلی خود دلیلی است بر نفوذ جنبش در آن منطقه. اما علاوه بر اینها که شهرهای اصلی گیلان را شاملند جنبش در مناطق دیگری نیز به شکل آمدوشد و نسبی نفوذ داشت. دوران استقرار کمیته اتحاد اسلام و دولت جنگل در گیلان نفوذ آن را به مناطق دیگر ایران نیز گسترش داد، برای نمونه گیلک نقل میکند که در اواخر شوال 1335 .ق کوچکخان با چند نفر به خلخال رفت و در هروآباد که مرکز این ناحیه است ورود کرده رؤسای ایلات را حاضر ساخت که جنگل را همراهی کنند (گیلک، 1377: 59). ضمن اینکه در اقدامی اسماعیلخان سرهنگسرایی را که به آزار مردم مشغول بود دستگیر و قلعه نیروهایش را تصرف نمود که این واقعه به نوبه خود بر محبوبیت جنبش جنگل و هیأت اتحاد اسلام در نواحی خلخال افزود.
کسمایی در یادداشتهایش اینطور آورده است: «در دوران صلح تشکیلات ما روزبهروز گستردهتر میشد. نهتنها نفوذ ما مساحت وسیعی از کشور را دربرمیگرفت، بلکه دامنه فعالیتهای ما هر روز وسیعتر میگردید. روزی نبود که از گوشه و کنار ایران مردم زیادی به ما نپیوندند» (کسمایی، 1383: 93).
احمد کسروی در تأیید این ادعای حاجاحمد مینویسد در اندک زمانی نام میرزاکوچکخان بر زبانها افتاد و گذشته از کسانیکه بر سرش گرد آمدند در همه شهرها آزادیخواهان به هواداری از او پرداختند و با نامه و پیام گرایش خود را به او رسانیدند (کسروی، 2536. ج.2: 812). شاهد این سخن خاطرات صبوری دیلمی است که پس از دستگیری به همراه دکتر حشمت به نکتهای اشاره دارد که بر آگاهی مردم نسبت به اخبار مربوط به جنگلیها دلالت دارد: «ما را در هوای گرم با حال فلاکتبار حرکت دادند و گویا زنان تهران به واسطه وجود بعضی بستگان خود که در میان ما بودند در میدان توپخانه جمع شده و قصد داشتند شاید از حرکت ما به کلات جلوگیری کرده و آزادی کسان خود را بهدست آورند» (صبوری، 1358: 121).
صادق کوچکپور درباره عقبنشینی جنگل بهسوی تنکابن روایتی میکند که دلالت بر نفوذ معنوی جنبش در شرق گیلان دارد: «به کوههای جیرده آمدیم چند نفر از اهل ده به استقبال میرزا آمدند پیرمردی از میان آنها خیر مقدم گفت و گفت که اگر تو به تماشای جهان آمدهای، ما به تماشای تو آمدهایم» (کوچکپور، 1369: 19).
از موارد عمده نفوذ جنگل در سراسر ایران میتوان به گروه دموکراتهای همدان به رهبری محمدحسنخان فریدالدوله اشاره کرد. این گروه که افرادی همچون میرزا حسینخان معاون، لاهوتی و میرزاده عشقی هم در آن عضویت داشتند از راه زنجان، خلخال، طارم و انبارلوی گیلان با جنگل تماس برقرار کردند (مؤمنی، 1382: 539-538). میراحمد مدنی هم در خاطراتش به «مبارزان جنگلهای همدان و کرمانشاهان» اشاره دارد (مدنی، 1377: 48).
ارتباط دموکراتها و جنگل در آن حد بود که حتی انگلیسیها را نگران کرده بود، بهطوریکه ژنرال دانسترویل مینویسد: «در شهر همدان عده زیادی بودند که هواخواهی از حضرات [جنبش جنگل] مینمودند و یکی از وظایف عمده خودشان میدانستند که ما را از شهر اخراج کنند... در طبقات اعیان و ممتازه هم میرزا کوچکخان طرفدارانی پیدا کرده بود و عمال و آژانسهای او در قزوین، همدان و سایر شهرها با نهایت جدیت مشغول تبلیغ و کار بودند. میرزا کوچکخان را در واقع ناجی ایران میدانستند و یقین داشتند که قوای اجانب را از مملکت بیرون خواهد کرد» (مؤمنی، 1382: 542).
از مستندات بهدست میآید که طرفداران جنگل در آذر 1296 (1917) در زنجان و قزوین دستاندرکار برانگیختن احساسات ضد انگلیسی در میان سربازان روس و دموکراتهای ایران بودند. علاوه بر این اسناد دیگر دلالت بر فعالیت مأموران جنگل در شاهرود، سمنان، بوستان و دامغان در خراسان دارد. و اینکه فعالیت آنها در گنبدکاووس نیز به حضورشان در شرق ابعادی جدی داده بود (شاکری، 1386: 93).
جالب آنکه در منابع به موردی برخورد میکنیم که دامنه نفوذ جنبش جنگل به خارج از مرزهای ایران رفته است. تیمسار صفاری نقل میکند که در دوران تحصیلات نظامی در پطرزبورگ هنگام بازگشت به ایران توسط نیروهای بلشویک قفقاز در آستارای تزاری که افراد ضد بلشویسم را زندانی مینمودند دستگیر شده و مطلب زیر بخشی از خاطرات آن ایام است: «اهالی آستارای ایران که نگران وضع اقوام خود در آستارای روس بودند به میرزا کوچکخان متوسل شده و استمداد میطلبند... میرزا هم که در آن موقع در سراسر گیلان و بخشی از مازندران حمکرانی و اقتدار زیادی داشت تعدادی از قوای مسلح نهضت را برای سرکوب شورشیان بلشویک اعزام میکند که آنها به همراه مجاهدان آستارای ایران به آستارای تزاری یورش برده و طی یک درگیری، بلشویکها را شکست و فراری میدهند» (آقا حریری، 1382: 202ـ201).
مشاهده میشود که فعالیت و نفوذ جنبش جنگل در سایر شهرهای ایران نیز کاملاً جدی بوده است، بهطوریکه آیتالله سیدحسن مدرس در تهران، سه ماه پیش از تأسیس جمهوری ایران، جنبش را به صراحت تأیید میکند: «حقیر از آقای میرزا کوچک خان و از اشخاصیکه صمیمانه و صادقانه با ایشان همآواز بودند نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم، بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاسی آنها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدس که بر هر مسلمانی لازم بود. خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نمایند. پر واضح است ظرفیت و ضدیت و محاربه با همچو جمعیتی مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است (گیلک، 1371: 5).
ب ـ جبههبندی موافق و مخالف جریان ملی و مذهبی جنبش جنگل در سطح متشکل و سازمانیافته
1ـ جبههبندی داخلی
ابتدا به موافقان جریان نامبرده اشاره میشود. در سالهای اول ظهور جنبش جنگل، دو حزب سیاسی بهنامهای «دموکرات» و «اتفاق و ترقی» در رشت فعال بودند که افراد خوشنامی همچون میرمحمدحسین حسابی (عمیدالملک) و میرزاعلی چایچی، رجبزاده (قناد) و حاجی صنیعالدوله در آنها عضویت داشتند. این دو حزب که از جرگه مشروطهخواهان حساب میشدند از فعالیتهای جنبش حمایت میکردند تا جاییکه بعدها تعدادی از اعضای آنها به جنگل پیوستند (فخرایی،1357: 67). روحانیت آزادیخواه نیز جنگلیها را یاری میرساندند. در نوشته کوچکپور به مواردی برمیخوریم ازجمله اینکه «شش ماه تمام ما روزی دو سه تفنگ و اسلحه کمری و فشنگ تهیه میکردیم و میفرستادیم. در این زمینه عموی من و پسرعموهای مرا گرفتند و در شهربانی زندانی کردند. مرحوم سیدمهدی ماسالی و بعضی از علمای رشت از قبیل حاج سیدمحمود و آقای علمالهدی در آزادی متهمین جنگل کوشش میکردند و حتی از آنها ضمانت میکردند» (کوچکپور، 1369 : 10).
در کنار این طیف از علما، مبارزین آزادیخواه از نقاط دیگر کشور جنبش جنگل را مورد تأیید قرار میدادند که پیشتر به دموکراتهای همدان اشاره کردیم. علاوه بر این مجاهدین مازندران را نیز میتوان شاهد مثال آورد. سران نور و کجور در زمان استقرار دولت جنگل در گیلان با شورای اتحاد اسلام ائتلاف کامل نمودند، با هدف تشکیل یک قوای دفاعی جهت حفظ سرحدات شمال و پشتیبانی مشروطیت. رهبر مبارزان کجور سالار فاتح بود و اهالی نور هم امیر مصدق را فرمانده خویش قرار داده بودند (تمیمی طالقانی، 1324: 82 ).
اما مواضع شاه ایران و دولت مرکزی را که البته بنا به تغییر کابینه متفاوت بود میتوان اینگونه ارزیابی کرد؛ احمدشاه که کمسن و سالتر از آن بود که اقتدار موضع داشته باشد، گفته میشود گاهی با جمعیت جنگل اظهار موافقت داشت آنچنانکه بیمیل نبود یکعده از قوای قزاق به جنگلیها ملحق شوند. وی حتی در دوران نخستوزیری مستوفی ضمن اهدای لقب به برخی از رجال و مبارزان به کوچکخان لقب «سردار معظمی» و به دکتر حشمت لقب «امیر حشمت» اعطا کرده بود (همان :24). اما دولت مرکزی در طول حیات هفتساله جنگل تغییرات مواضع داشت. بهطورکلی هشت کابینه همزمان جنبش، زمامداری دولت تهران را برعهده گرفتند: 1ـ صمصامالسلطنه 2ـ عینالدوله 3ـ مستوفیالممالک 4ـ وثوقالدوله 5ـ مشیرالدوله 6ـ سپهدار رشتی 7ـ سیدضیاءالدین طباطبایی 8 ـ قوامالسلطنه.
دو کابینه اول در تاریخ جنگل نقش مستقیمی ایفا نکردند و فقط نبردهای نخستین جنگل در مقابل حکمرانان محلی ایشان اتفاق افتاد. از باقی کابینهها نیز به نظر میرسد تنها میتوان در مورد کابینه مستوفی و تا حدی هم مشیرالدوله تشخیص موافقت نسبی با جنبش را فهم نمود. فخرایی در این رابطه مینویسد حسن مستوفی یکی از رجال برجستهای است که در بحبوحه گرفتاریهای این مملکت... در صداقت و ایراندوستی بارها امتحان داد... وی نهتنها جنگلیها را مضر نمیشناخت، بلکه تا درجهای هم مفید میدانست (فخرایی، 1357: 82 ـ 81 ). از طرفی میدانیم او ابوالفتحخان حشمتالدوله را به حکمرانی گیلان قرار داده بود که شخص مذکور با مخالفان جنگل همکاری لازم را روانمیداشت و به خاطر اعمال همین رویه نیز برکنار گردید. حشمتالدوله طی زمامداریاش مشی میانهروانهای داشت و تلاش میکرد با مذاکره و مصالحه از برخورد با جنگلیها جلوگیری کند و حتی در موردی توانست بدین واسطه قوای اعزامی از تهران برای سرکوب جنگلیها را بازگرداند.
رویکارآمدن کابینه مشیرالدوله نیز همزمان بود با تأسیس جمهوری شورایی در گیلان. شاید بهطور قطع نتوان کابینه مشیرالدوله را از موافقان جنگل دانست، ولی در مجموع مقابل حرکت جنبش قرار نداشت. نخستوزیر که مصمم به مذاکره با جنگلیها بود، گارد سلطنتی، ژندارم و واحدهای پیاده نظام ارتشی به فرماندهی استراسلسکی را آماده جنگ با دیگر ناآرامیهای کشور کرده بود. مشیرالدوله سردار فاخر را برای مذاکره با کوچکخان به رشت فرستاد. وی ازسوی کابینه پیشنهادهایی برای میرزا داشت به این مضمونکه از صدور قزوین تا رشت و مازندران به شما واگذار میشود و اختیار نامه به شما داده خواهد شد که آنچه را رأی شماست اجرا شود و از بابت حقوق نفرات شما نیز دولت کمک مینماید. اگر دشمن خارجی به ایران روی آورد شما با قوای دولتی متفق شده و دشمن را سرکوب مینمایید. دولت از شما اطمینان پیدا کرده است، شما از دولت اطمینان حاصل نمایید و آنچه صلاح مملکت و دولت است اجرا کنید مشروط بر اینکه بیش از 2500 نفر عده نداشته باشید و 1000 نفر نظامی و چند نفر صاحب منصب نیز ازسوی دولت برای پشتیبانی شما باشند (صبوری، 1358: 158ـ 157).
گرچه کوچکخان اعتماد خود را به مشیرالدوله ابراز داشت و حتی از ورود 700 تن دیگر از کمونیستهای باکو به انزلی جلوگیری نمود (گرگانی، 1368: 121)، اما با توجه به رشد ایدئولوژیک جنبش از رفرم قاجاریه به تأسیس جمهوری به سرانجام رسیدن این مذاکرات جای شک داشت. کابینه مشیرالدوله با قاطعیت وارد عمل شد و با جداکردن حساب جنگل از کمونیستها که علیه کوچکخان کودتا کرده بودند به پاکسازی سراسری ایران از انقلابیون دست زد، ابتدا مازندران را از وجود ایشان پاک ساخت و سپس به کمک انگلیسیها در زنجان و فزوین قوای قزاق وارد کرد (گیلک ،1371 :353 و شورمیج، بی تا، شماره 30 : 135 ). اما با تغییرکابینه تهران این پروسه برای جنگل ناتمام ماند، چرا که مشیرالدوله که در مقابل درخواست انگلستان برای نظارت بر قزاقخانه کوتاه نیامده بود استعفا داد.
اما درباره مخالفان داخلی جنبش سخن فراختر است. در بخش تودههای حامی جنبش توضیح داده شد که حمایت زارعین و خردهمالکین و بهطورکلی طبقه مادون متوسط از جنگل به واسطه شعارها و برنامههای اصلاحاتی آن بود. طبیعی است که احیای منافع این طبقه موجبات تحمیل زیان به طبقات بالادستی را فراهم میکرد، بنابراین به موارد فراوانی از مخالفتهای طبقاتی یا جنبش برمیخوریم، ازجمله تحلیل رواسانی که معتقد است در دوره انقلاب گیلان زمینداران بزرگ و خانها و تجار بزرگ با دستگاه سلطنت و حکومت مرکزی و در نتیجه با استعمار انگلستان همکاری داشتند و حتی معدود سرمایهدارانی که در اوایل جنبش جنگل در آن شرکت داشتند از آن جدا شده و حتی به همکاری با دولت مرکزی علیه جنبش پرداختند (رواسانی، 1384 : 280 ـ 279 ).
شاکری هم در بررسی گزارشهای بلشویک شهیر ایرانی، غفارزاده که به باکو ارسال داشته بود به تأیید تحلیل فوق میپردازد: زمینداران و تجار با مالیات دادن میانهای نداشند و آن را معادل جریمه میدانستند و مخالف جنگلیها بودند و از شکست آنان بهدست انگلیسیها شادی زایدالوصفی بروز دادند (شاکری، 1386: 149). مدنی به رساله کوچکی اشاره کرده است بهنام «تاریخچه جنگلیان» که توسط مالکان منتشر شده بود و درآن به نسبتهای ناروا به جنگلیها، دشنام و بدنامی آنها پرداخته بودند (مدنی، 1377: 90). نمونه دیگری از مخالفین ملاک جنگل حاجی محسنخان امینالدوله بزرگ مالک لشتنشاء بود که برای بلوا علیه جنگل دست به اقداماتی زد، اما پیش از آغاز عملیات توسط افراد جنگل دستگیر شد و با پرداخت 70 هزار تومان آزاد شد. نکته مهم آنکه مالکان اجحافات طبقاتیشان را به پیوند دینی مشروعیت میبخشیدند، بهطوریکه کریمی اذعان دارد که دشمنان طبقاتی جنبش، اعتراضهای رعایا را که به پشتیبانی جنگلیها صورت یافته بود معادل خروج از اسلام میدانستند و به واسطه نسبتدادن ارتداد به آنها سعی در تحصیل منافع مادی شان داشتند.
در جنگها و درگیریهای دو سال آغازین جنبش علاوه بر روسها، مخالفین محلی نظیر عبدالرزاقخان شفتی و مفاخرالملک نیز حضور داشتند که بهعنوان عامل اجرایی دولت مرکزی عمل کردند و در کنار قزاقهای دولتی علیه جنگل وارد درگیری میشدند. به بیان دیگر دولت مرکزی دارای دو تکیهگاه زمینداران و مالکین داخل کشور و نیروهای استعماری بیگانه بود.
حملههای و فشارهای جدی روی جنبش جنگل را میتوان در دوره نخستوزیری وثوقالدوله که در صدر کابینهای انگلیسی قرار داشت بهتر نشان داد. کابینه وثوق در حین مذاکرات مستوفی سر کار آمده بود، از اینرو ابتدا توسط واسطههایی نظیر روحانی آزادیخواه حاجآقا شیرازی و سپس سیدمحمد تدین از دموکراتهای شناخته شده تهران به مذاکره با جنگلیها پرداخت که البته مفاد پیشنهادیاش کمتر از تسلیمشدن جنبش نبود! شرایط نهایی وثوق که پیشاپیش به تأیید سفارت انگلیس رسیده بود از این قرار بود: 1ـ دولت ایران تا دوهزار نفر نیروهای مسلح اتحاد اسلام را استخدام میکند به شرط آنکه آنان همه مهمات ازجمله توپخانه، مسلسل و تفنگ خود را تحویل دهند. این عده به واحدهایی تقسیم و در نواحی مورد نظر دولت مستقر خواهند شد. 2ـ اتحاد اسلام به عنوان یک نیروی نظامی باید برچیده شود، اما دولت اعتراضی به ادامه موجودیت آن در رشت به عنوان یک جمعیت سیاسی نخواهد داشت. 3ـ همه مدارس و مؤسسهها که ازسوی اتحاد اسلام تأسیس شدهاند تحت نظارت و کنترل دولت تهران قرار خواهند گرفت. 4ـ انتخابات گیلان برای تعیین نمایندگان مجلس چهارم پس از ورود والی منصوب دولت برگزار خواهد شد (شاکری، 1386: 134ـ 1303).
طبیعتاً موارد بالا که حتی حداقل خواستههای جنبش را که به خاطر آن تأسیس شده بود لحاظ نمیکرد توسط جنگل رد شد. با بینتیجه ماندن مذاکرات، وثوقالدوله سه سیاست عمده را در پیش گرفت: 1ـ ایجاد فشارهای غیرمستقیم مانند آزار مردم و هواداران جنگل 2ـ ادامه مذاکرات با سایر سران جنگل و ایجاد دو دستگی بین رهبران که درباره افرادی مانند حاجی احمد کسمایی نتیجه داد 3ـ اعزام نیروهای نظامی که در نهایت با اولتیماتوم و حمله قوای قزاق ـ انگلیس، جنگل را تا مرحله نابودی پیش برد.
افزون بر این تاکتیکها وثوق ازسوی دیگر هم ضربهها و فشارهای جدی به جنگل وارد کرد، ازجمله ایجاد جنبشی علیه کوچکخان با سازماندهی زمینداران که با حمایت ملای زمیندار حاجی بحرالعلوم و پزشک زمیندار مالکالحکما تشویق و پشتیبانی شد. زمینداران مخالف جنبش که شدیداً از 10درصد مالیات «عشریه»ای که جنگل برآنان بسته بود ناراضی بودند روحانیون درباری را هم بسیج کردند تا مردم را علیه میرزا بشورانند. ضمن اینکه تلاش میکردند کوچکخان را با اتهامهای سوءمالی بیاعتبار کنند. آنها نهتنها با چاپ اعلامیه به تقبیح وی پرداختند، بلکه دو سوء قصد نافرجام را هم علیه او تدارک دیدند که پس از دستگیری مجرمان توسط کوچکخان وی آنها را بخشید (شاکری، 1386: 134).
فشار دیگر وثوق بر جنگل که مصداق راهبرد دوم بود، انتصاب عبدالحسین تیمورتاش معروف به سردار معظم خراسانی، به حکمرانی گیلان بود. وی که در منابع گوناگون مردی فاسد، بیرحم، خودخواه و دائمالخمر توصیف شده در گیلان بویژه نسبت به هواداران جنگل دست به اعمال خشونتباری زد. فخرایی شرح داده است که سردار معظم، زارعان و دهقانان گیلانی را که از دهات دور دست به رشت میآمدند تا با فروش محصول خویش مایحتاج زندگیشان را تهیه کنند، دستگیر کرده به نام انتساب به جنگل زندانی میکرد. معروف است زارعی از ده به رشت آمده بود تا لباس دامادی بخرد که برحسب اتفاق دچار مأمورین این سردار شد و او را با نام جنگل گرفته و چند روز بعد اعدامش نمودند (فخرایی،1357: 182ـ 181). تیمورتاش برای اعدام افرادی که از روی سلیقه، قیافه یا بلندی ریش آنها را در فهرست مرتبطان جنبش قرار میداد، برحسب اتفاق جلوی اسامی برخی از آنها علامتی میگذاشت و حکم اجرا میشد. اعدام دستهجمعی 22 نفره باغ محتشم رشت از جمله این موارد است که در بین آنها از پیرمرد ریش سفید تا جوان نورسته دیده میشد. وی که به لحاظ اخلاقی نیز مرد فاسدی بود اغلب لایعقل دیده میشد، بهطوریکه یکروز صبح مردم اتومبیلی را در باتلاق دیدند که در گلولای فرو رفته بود، با بیرونکشیدن آن معلوم شد سرنشینانش سردار معظم و همسر یکی از کارمندان سرشناس شهر بوده است (متولی، 1382: 470 ـ469 ).
کابینه سپهدار اعظم رشتی هم که جایگزین کابینه مشیرالدوله شده بود در طول فعالیت چند ماههاش از مخالفان جنگل بهشمار میرفت. در تشریح مواضع کابینه جدید همین بس که بگوییم کاملاً هماهنگ با سفارت انگلستان عمل میکرد، اما با وقوع کودتای 3 اسفند 1299 کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی اداره امور را بهدست گرفت. وی در ابتدای امر توسط سعدالله خان درویش پیامی به جنگل فرستاد و یک فرصت ششماهه از میرزا خواست و تقاضا کرد در این مدت عملیات جنگی موقوف شود تا او بتواند تمام منویات ایشان را به موقع اجرا بگذارد، اما از واکاوی مدارک و مستندات به نظر میرسد این تنها یک اقدام مقدماتی برای حذف جنگل بوده و حسننیتی پشت آن نبوده است. فخرایی از قول درویش روایت میکند که هنگام مراجعت نزد نخستوزیر به حاجاحمد کسمایی برخورد میکند که به ملاقات سیدضیاء دعوت شده بود. گویا حرکت حاجاحمد در آتیه به همراه 60 نفر مسلح به اشاره نخستوزیر و کمک مالی او برای ترور پیشوای جنگل صورت گرفته بود(فخرایی، 1357: 236)! مدنی هم با اشاره به این مطلب آن را در راستای ایجاد تشکیلات موازی و مخالف جنگل توسط حاجی و به دستور سیدضیاء تعبیر کرده است، ضمن اینکه به نقشه ترور میرزا توسط نفوذ کربلایی حسین کسمایی در جنبش نیز اشاره میکند. (مدنی، 1377: 76). گیلک هم در تأیید این سیاست دوگانه پرفریب معتقد است سیدضیاءالدین درحالیکه نماینده به جنگل میفرستاد و وعده نزدیکی میداد در عین حال توسط میرزاکریمخان رشتی، حاجیاحمد کسمایی را با مقداری پول و اسلحه برای مخالفت با میرزا روانه گیلان میکند و نیز به کمک نفوذیهای خود نقشه اختلاف بین میرزا و حیدر خانعمو اوغلی را تهیه میکرد ( گیلک، 1371: 446)
آخرین کابینه دولت مرکزی همزمان با حیات جنگل متعلق به قوامالسلطنه بود که با جذب شوروی و همراه داشتن انگلیس جنبش جنگل را به نقطه مرگ رساند. وی روتشتاین(Rothstein) را واداشت که قوای بلشویک قفقازی را از ایران خارج کرده و اختلافهایی بین دستههای انقلابیون ایجاد کند. مدنی به صراحت دو برادر بازیگر عرصههای سیاسی آن روزگار، یعنی وثوقالدوله و قوامالسلطنه را عاملین قتل کوچکخان و عامل فروپاشی جنبش جنگل میخواند.
2ـ جبههبندی بینالمللی
واقعیت آن است که فهم تأثیرپذیری جنبش جنگل از فضای بینالمللی و تشخیص و چرایی موافقان و مخالفان آن زمانی امکانپذیر خواهد بود که بر فضای خاورمیانه درگیر جنگ اول جهانی نظر داشته باشیم. حضور سه کشور روسیه، انگلیس و عثمانی به شکل مستقیم در ایران آن دوره به چشم میخورد، ضمن اینکه آلمان هم در کنار عثمانی و متحدانشان در جنگ حاضر است. با فهم مواضع هریک از این دولتها و نوع حرکت سیاسیشان در پازل سیاست بینالملل میتوان تمییز داد که دولتهای متحد در پی برهمزدن چیدمان نفوذ دولتهای متفق بودند که این نکته درخصوص ایران هم صادق بود، بنابراین درک این نکته آسان خواهد بود که انگلستان و روسیه در پی حفظ منافع استعماریشان در ایران حامی دولت مرکزی دستنشانده باشند و آلمان و عثمانی از نیروهای مخالف دشمن مشترک همچون جنگل حمایت کند. آشکار است که چنین حمایتی لزوماً به دلیل همدلی و دیدگاه متجانس نمیتوانسته باشد، بلکه منافع و شرایط بینالمللی حکم مینموده است.
از دسته موافقان، از آنجاکه عثمانی درگیر جنگ با روسها بود، وقتی شنید جمعیتی در ایران ظاهر شده است که به نام اتحاد اسلام با روسها نبرد میکند به پاس همدردی با برادران همکیش، و به منظور غنیمتشمردن فرصت در جهت سد راه پیشروی روسها، بر آن شد که با تهیه اسلحه و مهمات به ایشان کمک کند. حسین افندی به نمایندگی از انور پاشا فرمانده ارتش عثمانی که اصالتاً اهل تبریز بود مأمور انتقال اسلحه به جنگل شد. سلطان علیاکبرخان کلیائی (سیاهپوش) هم مأمور حمل یک عراده توپ برای جنگلیها بود. حسین افندی توانست محموله را در بیجار تحویل نمایندگان جنبش دهد، ولی سیاهپوش دستگیر شد. هدیه انور پاشا عبارت بود از 300 قبضه تفنگ و تعداد معتنابهی فشنگ، یکساعت بغلی، یک جلد قرآن و یک کشمیر مرصع که از طلا بود و روی تیغهاش این جمله حک شده بود «ایران مجاهد سری میرزا کوچک خانا هدیه اولیور »(فخرایی، 1357: 91). حسین افندی به اتفاق تعداد دیگری از افسران عثمانی در کنار جنگلیها به نبرد مشغول شدند و در این مسیر کشته شدند.
این حمایتهای ترکان طبیعتاً بیچشمداشت نبود، آنها در موارد مختلف تلاش داشتند برای کوچکخان خطمشی معرفی کنند، بهطوریکه وی بیزاری خود را از رفتار آمرانه ترکان در جلسه دیدار با سرگرد آر. اس. اوکشات (Maj. R. S. Oakshott) در 24 اکتبر 1918 (3 آبان 1297) پنهان نداشت و فرستادگان عثمانی را که برای فتح پایتخت به ستایش او میپرداختند دست به سرکرد و به آنان گفت «اختلافهای خود را با انگلیسیها حل کرده و کاملا ً بیطرف است»(شاکری، 1386: 177ـ176). درواقع این مواضع مستقل کوچکخان از ترکها در گزارشهای انگلیسیها نیز تأیید شده است. در اردیبهشت 1297 و حین نامهپراکنی ناخشنودانه عبیدالله با کوچکخان، مک لارن(Mclarren) گزارش داد که باوجود حضور ملایان طرفدار ترکیه در صفوف جنگلیها، میرزا مطلقاً از پذیرفتن افسران و سربازان ترک به صفوف نیروهایش خودداری کرد. این امر ملایان را بر آن داشت تا در 16 مه (27 اردیبهشت) دست به سوءقصد نافرجامی علیه جان وی بزنند که به مرگ چندین تن انجامید(همان :177).
پس از آتشبس هم نوری پاشا نمایندهای نزد کوچکخان فرستاد تا او را به اتحاد جمهوری نوبنیاد آذربایجان تشویق کند. احتمالا ً به آن خاطر که برادرش انورپاشا در پی حکومت بر آنجا بود، ولی کوچکخان همه پیشنهادها را رد کرد، احتمالاً به آن خاطر که به واسطه تعلقات ملیاش طرح بزرگ ترکان که تشکیل یک امپراتوری پانترک شامل تمام آسیای مرکزی و قفقاز و افغانستان و نیز ایالت آذربایجان و حتی مناطق شمالی ایران بود را نمیپسندید.
درباره آلمانها اگرچه در برخی روایتها به ارتباط تنگاتنگ ایشان با جنگل ادعا شده است، اما از واکاوی اسناد و مرور گزارشهای دیپلماتهای آلمان چنین امری بهدست نمیآید و صرفا ً ارتباطی حتی کمتر از ترکها را تصویر میکند. البته میدانیم آلمانها که در بروز انقلاب بلشویکی در روسیه سهمی درخور داشتند به تقویت ملیگرایان ایران میپرداختند. به نظر میرسد حضور آلمانها در جنگل بیشتر امری غیرمنظم و بدون طراحی قبلی بوده است.
زومر(Sommer) در گزارشی در 12 اوت 1917 (22مرداد 1296) از «مهماننوازی» کوچکخان برابر افسران اتریشی که پس از تشکیل دولت میانهرو کرسنکی از اسارت روسها گریخته بودند خبر میدهد. رفتن این افراد به سمت جنگل احتمالاً بایستی به خاطر شهرت ضد روس میرزا بوده باشد. گزارش کاملاً تصریح میکند که کوچکخان از این افسران خواسته بود که در کوهستانها بمانند و رزمندگانش را آموزش دهند. سفارت اتریش از این امر اطلاع نداشت تا آنکه افسران یادشده درصدد کسب اجازه برای ماندن برآمدند. (همان: 170). گزارشهای اسرای غیرنظامی آلمانی که از روسیه گریخته و از طریق گیلان به سرزمین عثمانی رفته بودند نیز حاکی از آن است که تا قبل تابستان 1988 تماسی بین جنگلیها و آلمانها برقرار نشده بود، بهطوریکه طی تابستان 1297 که جنگلیها در نبردی دشوار با انگلیسیها قرار داشتند گزارشهای آلمانیها «اتحادی نامشروط» را بین جنبش جنگل و آلمان پیشبینی میکرد. با آنکه شواهد از حس بیاعتمادی کوچکخان نسبت به آلمانیهای اردویش خبر میدهد گویا نگاه وی با شکستخوردن از انگلیس و امضای معاهده صلح تغییر کرده بود، چرا که یکی از افسران آلمانیاش سروان ودیگ(Wedig) را نزد ژنرال فونکرس(Fon Kress) در تفلیس اعزام کرد تا درخواست تجهیزات نظامی کند (همان: 171)
به نظر میرسد در جرگه موافقان جنگل علاوه بر عثمانی و آلمان باید از انقلابیون روسی تا قبل انقلاب 1917 نیز نام برد که البته برخی از این موافقتها بعد از انقلاب هم به چشم میخورد، برای نمونه باوجود کارشکنیها و ریشخندهای جناح چپ و بلشویکهای انقلاب جنگل و کمونیستهای عدالتی با جناح ملی و مذهبی جنبش جنگل، که از آنها باعنوان جنگل نام میبریم، جبههای از بلشویکهای روسی با کوچکخان همراهی داشتند و حتی کودتای علیه جنگل را برنمیتافتند. از این دست میتوان به راسکولنیکف(Raskolnikov) رئیس نیروهای روسها در دریای خزر اشاره داشت که اجرای مرام کمونیسم را برای ایران جایز نمیدانست و مشی میرزا را تأیید میکرد. سرژو ارژو نیکیدزه (Sergo Ordgonikidze) کمیسر عالی قفقاز هم چون در مشروطیت با کوچکخان همکاری داشت و وی را بهخوبی میشناخت او را در شناخت روحیات ایرانی و پیشبردن انقلاب ارجح میدانست. دکتر نریمان نریمانف هم که در صدر شورای حکومت جمهوری آذربایجان که احساسات مذهبی نیز داشت با کوچکخان اظهار نزدیکی میکرد و در انجام خواستههای او حداکثر کوشش را داشت (گیلک، 1371: 308).
اما درباره مخالفان عرصه بینالمللی، اگرچه انگلستان بهواسطه عوامل داخلیش بر سر راه حرکتهای ملی نظیر جنبش جنگل همواره مانعتراشی میکرد، ولی نخستین درگیری نظامی این دو جبهه به دوران وثوقالدوله برمیگردد که نیروهای روسیه سفید به واسطه انقلاب 1917 قصد بازگشت به کشورشان را داشتند. پس از خروج اولین سری نیروهای روس زیر نظر جنگل، نیروهای ژنرال بیچراخف(Bicherakhov) که یک روس ضدبلشویک افراطی بود قصد عبور از گیلان را به همراه نیروهای انگلیسی نمود تا به نبرد انقلابیون چپ برود. با مخالفت کوچکخان و شورای اتحاد اسلام نسبت به عبور انگلیسیها و بینتیجهماندن مذاکرات کار جنگ بالا میگیرد که طی آن شکست سنگینی ازسوی نیروهای انگلستان که مسلح به توپخانه سنگین، اتومبیلهای زرهپوش و نیرویهوایی بودند به جنبش جنگل تحمیل میشود. پس از شکست قوای جنگل در منجیل که دلیل عمدهاش تفاوت کیفیت سلاحها و نفرات طرفین بود و تخلیه رشت و انزلی و عقبنشینی بهسوی فومنات، جنگهای چریکی و غیرمنظم آغاز شد که دو ماه به طول انجامید.
عدمتوانایی دو طرف در غلبه بر یکدیگر که مبتنی بر قوت انگلیسیها و مؤتلفین بود، آنها در جنگهای منظم و توان جنگلیها در جنگهای نامنظم و نیز قحطی آن دوران و فشار بد جنگ بر مردم، جنگلیها را قانع به امضای معاهده صلح کرد. اکنون راه قزوین ـ رشت ـ انزلی در رفتوآمد نیروهای انگلیسی قرار داشت، ولی اداره امور به جنبش واگذار شده بود. به هر حال انگلیسیها میدانستند که جنگل در صلح با ایشان پایدار نخواهد ماند و این گره کور به این آسانی برایشان گشوده نخواهد شد، بویژه که پیش از این، تبلیغات ضدانگلیسی آنها، تحریم اجناس انگلیسی و بانک شاهی ایران را که تحت نظارت بریتانیا بود و نیز دستگیری کنسول مکلارن توسط جنبش را به یاد داشتند، بنابراین یک رویکرد چهار وجهی را با استفاده از روش «چماق و نان قندی» طرح کردند: 1ـ مذاکره با کوچکخان 2ـ جذب سران جنگل با اختلافانگیزی و دعوت آنها به تسلیم 3ـ برقراری حکومت وحشت در گیلان توسط یک والی بیرحم 4ـ تقویت دشمنان محلی جنبش.
مذاکرات بینتیجه ماند و در عمل جنگلیها به اقدامهای خود علیه سیاستهای انگلستان ادامه میدادند، اما جذب رهبران تا حدی حاصل شد، چرا که آنها با روش اختلافانگیزی توانستند حاجیاحمد را از میرزا و جنبش جدا کنند. آنها در برقراری حکومت وحشت هم با حکمرانی سردار معظم کامیاب بودند و با وعده وعید حکومت مناطق سران ایلیاتی و رقبای محلی جنگل را علیه آن ترغیب کردند. هنگامیکه توانستند جنگل را با کاستن نیروها و افزودن مخالفان به شرایط ضعف بکشانند تاکتیک نهایی را به اجرا گذاردند. آنها در یک حمله فراگیر که ترکیبی بود از نیروهای انگلیسی، قزاق و ایلات تحت رهبری امیر عشایر و امیرمقتدر در طوالش از غرب و سپهسالار در مازندران از شرق، به کل تشکیلات سیاسی ـ نظامی جنبش را نابود کردند، بهطوریکه تنها میرزا و چند نفر انگشتشمار یارانش باقی ماندند. عوامل داخلی انگلستان در ایران هم بیشترین کوشش خود را در تقبیح جنگل و تحقیر میرزا کوچک جنگلی بهکار گرفتند تا به این وسیله در حذف او از ذهنیت اجتماع مؤثر باشند. روزی وی را حقوقبگیر انگلیس معرفی میکردند و روز دیگر متحد بلشویکهای «بیخدا».
مخالفت انگلستان با جریان ملی و مذهبی حاکم بر جنبش که درواقع سیاستگذار اصلی جنبش هم بود در دوران تأسیس جمهوری هم ادامه یافت. آنها کوشیدند با جذب شوروی و نوشتن پیماننامه همکاری، آنها را از حمایت جنبش منصرف کنند که درنهایت با اعزام سردار سپه برای برچیدن انقلاب گیلان به پایان رسید.
اما قرارگرفتن روسیه در نسبتش با جنبش جنگل به سه دوره قابل تفکیک است: 1ـ دوره روسیه تزاری که در مخالفت جنگل علنی اقدام میکرد 2ـ دوره تز انقلابی روسیه شورایی 3ـ دوره تز «نپ» روسیه شورایی و پیمان سهجانبه با ایران و انگلستان.
درباره دوره روسیه تزاری عملاً سند و گزارشی مبنی بر دیدگاههای حکومت مذکور در مورد به جنبش وجود ندارد و تنها دیدگاههای دو تن از مقامهای تزاری ساکن ایران، یعنی نیکیتین(Nikitin)و مارچنکو(Marchenko)موجود است که به آنها خواهیم پرداخت. نیکیتین کنسول روسیه در رشت سه سال پیش از جنایتهای سالهای 1912ـ1911 در شمال ایران بود و نیز در مذاکرات خروج نیروهای بیچراخف حضور داشت. او که انتقادهایی نسبت به استراتژی روسیه تزاری در ایران داشت، جنبش جنگل را به رهبری انقلابیون ملی صلاح میدانست که دولت مرکزی تهران از آن واهمه داشت، زیرا برپایه احساسات میهندوستانه بود. او همینطور تصریح داشت که شهرت کوچکخان به ورای مرزهای ایران نفوذ فزایندهای داشته است و اینکه او امید و جلوه شکوه «دموکراسی» برای عناصر میهندوست ایران بود (شاکری، 1386: 155). البته تناقضاتی هم در گزارش او بهچشم میخورد، ازجمله اینکه درحقیقت جنبش جنگل ثروتمندان را ثروتمندتر و فقرا را فقیرتر کرده بود. نیکیتین، میرزا را مردی «ساده» و «آرام» میشناساند، اما کسمایی را مردی «آزمند» توصیف میکند که از جنگل برای پرکردن جیبهایش بهره برده است. مارچنکو برخلاف نیکیتین کوچکخان را عامل آلمانها میدانست و مدعی بود آلمان انقلاب را به ایران آورده است، با این حال میرزا را یک «ماجراجوی هوشمند، با روحیهای سرزنده، مبتکر و عزمی آهنین و بسیار آگاه از کشور و مردمش» معرفی میکند. مارچنکو که یک تزاری شدیداً عصبانی از انقلاب بلشویکی بود مجاهدان جنگل را «راهزنان وجیه» مسلح به سلاح روسی و آکنده از نفرت به انگلستان توصیف میکند (همان: 157ـ 156).
روسیه تزاری به بیان سادهتر به واسطه منافع اقتصادیاش و تحقق وصیتنامه پطر برای دسترسی به آبهای گرم خلیجفارس در ایران حضور داشت، یعنی آنچه جنبش در رویارویی با آن ظهور یافته بود، بنابراین مخالفت آن با حکومت جنبش مورد بحث کاملاً آشکار و بدیهی است چنانچه در نبردهای دوسال نخست پدیداری جنگل شاهد آنیم. اما با رویکارآمدن حکومت انقلابی در روسیه که ادعای حمایت از ملل شرق و قشر محروم و طبقات کارگر و پرولتاریا را بر پیشانی داشت کورسوهای امید ازسوی شمال بود که بر جنگل میتابید. این چهره انقلابی روسیه شاخص دوره دوم است که به سبب آنکه در زمره مخالفان جنگل قرار نمیگیرد خارج از بحث کنونی ماست.
اما روسیه چهره سوم با دو وجه: 1ـ پیماننامه همکاری سهجانبه بین دولتهای شوروی ـ ایران ـ انگلستان 2ـ برنامههای جدید اقتصادی (نپ) قابل تشخیص است. برخلاف مواضع انقلابی اولیه مسکو، رژیم شوروی به زودی به سطح مذاکرات دیپلماتیک حکومت ـ حکومت بازگشت و سیاستی دوگانه را در پیش گرفت که بیانیههای پرشور انقلابی را در کنار چارچوبهای معمول دیپلماسی قرار میداد. آرای لنین در زمینه جنبشهای انقلابی و تحولات سیاسی مستعمرات متأثر از رادیکالهای بلشویک چندینبار تغییر کرد، با این همه تصویب دو مجموعه از تزها در کنگره دوم کمینترن رویکرد دوگانهای را احیا کرد که ویژگی نگرش انگلس به مستعمرات به شمار میرفت. همین دوگانگی بود که امثال جنبش جنگل را به قربانگاه کشاند. در این سیاست یک بام و دو هوای مسکو اگر چه «بورژوازی» یک «طبقه پیشرو» محسوب میشد و نیز نقش «اشرافیت پوسیده فئودال» را ایفا میکرد با این حال خود را رهبر مبارزه ملی علیه امپریالسیم نشان میداد. در واقع دولت «انقلابی» شوروی آماده بود تا راه را از هر نظر هموار کند، بدون آنکه به صفوف آن بپیوندد! قرارداد تجاری انگلیس ـ شوروی از میوههای همین درخت بود که براساس آن میبایست «هر طرف از تعهد به انجام اقدامات خصمانه علیه طرف دیگر و... از انجام هر نوع تبلیغ رسمی مستقیم یا غیرمستقیم علیه نهادهای تابع امپراطوری انگلیس یا جمهوری روسیه شوروی از هر تلاش نظامی یا دیپلماتیک یا هر اقدام عملی یا تبلیغاتی برا ی تشویق ملت هر کشور در آسیا به هرگونه اقدام خصمانه علیه منافع... انگلیس... امتناع ورزد» (شاکری، 1386: 344ـ343). این در واقع مفهوم همان «نپ» بود که لنین تدوین کرده بود.
در تابستان سال 1300 خ (1921 م) درحالیکه سردار سپه مکرراً درخواست صدور اجازه برای تصفیه قوای جنگل را داشت روتشتاین سفیر وقت شوروی در ایران، متناسب با سیاستگذاری دولت متبوعش در عین آنکه به ارسال نامه برای سران جنبش مبادرت کرده و کلانترف (Kalantarov)را به رشت میفرستاد با تمام قوا کوشش میکرد دولت روسیه را وادار کند زودتر عمل انقلاب گیلان خاتمه داده شود (گیلک، 1371: 472) که درنهایت نیز مؤثر افتاد و بلندترین جنبش سیاسی ـ اجتماعی ایران معاصر با مرگ چهره کاریزماتیکش، یعنی کوچکخان و تسلیمشدن دیگر نیروها و فراریشدن عناصر جریان چپ جنبش بهسوی روسیه شورایی پایان یافت.
منابع:
ـ آقاحریری، اشرف. (1382)، «فتح آستارای شمالی(تزاری) توسط قوای نهضت جنگل» در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ برگهای جنگل (نامههای رشت و اسناد نهضت جنگل)،(1380)، به کوشش ایرج افشار، تهران: نشر و پژوهش فروزان.
ـ بینایی، قوامالدین. (1382)، «میرزا کوچک جنگلی و مازندران» در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ تمیمی طالقانی، میرزا محمد. (1324)، دکتر حشمت که بوده و جنگل گیلان چه بوده، رشت: نشر جمعیت فرهنگ گیلان.
ـ رضوینژاد، میرابوطالب. (1377)، چهار سیاستمدار ملی متقی و نام آور ایران، تهران:گوتنبرگ.
ـ رواسانی، شاپور. (1384)، اولین جمهوری شورایی در ایران (نهضت جنگل)، تهران: چاپخش.
ـ سعیدی، حوریه. (1385)، «نهضت جنگل و حکومت مرکزی»، .http://aftab.kateban.com/entry505.htm
ـ شاکری، خسرو. (1995/1386)، میلاد زخم (جنبش جنگل و نخستین جمهوری سوسیالیستی ایران)، ترجمه شهریار خواجیان، تهران: اختران.
ـ شورمیج، محمد. (بیتا)، «بررسی تطبیقی روابط روسیه تزاری و شوروی با نهضت جنگل و تأثیر آن بر روابط خارجی ایران»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، شماره 30، صص141ـ127.
ـ صبوری دیلمی، محمدحسن. (1358)، نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه جنگل،تهران: بینا.
ـ طاری، م. (بیتا)، «میرزا کوچکخان و گیلان در حکومت 90 روزه سیدضیاء»، مجله گنجینه.
ـ علیپور، علی پاشا. (1387، 11آذر)، «اضداد در جنگل».
ـ مردمسالاری،http://www.mardomsalari.com/template1/news.aspx/nid=44765
ـ عظیمی، ناصر. (1388)، «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل»، نشریه گیلهوا، شماره 97، ص21.
ـ فخرایی، ابراهیم. (1357)، سردار جنگل، تهران: جاویدان.
ـ کریمی، بهنام. (1382)، آسیبشناسی نهضت جنگل، تهران: قصیدهسرا.
ـ کریمی، بهنام. (1382)، «ایدئولوژی نهضت جنگل»، در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل. رشت: شهر باران.
ـ کسروی، احمد. (2536)، تاریخ هجدهساله آذربایجان، بیجا: بینا.
ـ کوچکپور، صادق. (1369)، نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی ـ اجتماعی گیلان و قزوین، رشت: گیلکان.
ـ کهنسال، حسن. (1382)، «سیاست فرانسه و نهضت جنگل»، در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ گیلک، محمدعلی.(1371)، تاریخ انقلاب جنگل، رشت: گیلکان.
ـ مارچنکو. (1382)، «کوچکخان» در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ متولی، یوسف. (1382)، «جنبش جنگل در دوران فرمانروایی سردار معظم خراسانی»، در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ مدنی، میراحمد. (1377)،جنبش جنگل و میرزا کوچکخان.به کوشش سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
ـ مقدسی، جواد. (1382)، «نقش سیاستهای بیگانه در جنبش جنگل»، در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ مؤمنی، ابوالفتح. (1382)، «دموکراتهای همدان و نهضت جنگل»، در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ میرابوالقاسمی، سیدمحمدتقی. (1382)، «اتحاد اسلام و نهضت جنگل»، در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ میرزا صالح، غلامحسین. (1369)، جنبش میرزا کوچک (بنا به گزارشات سفارت انگلیس)،تهران:نشر تاریخ ایران.
ـ نژادبخش، اصغر. (1382)، «دستهای آلوده در جنگل مهآلود»، در مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، رشت: شهر باران.
ـ نعیمی، عباس. (1389)، جریانشناسی سیاسی جنبش جنگل، پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشکده علومانسانی دانشگاه شاهد.
ـ هدایتی خوشکلام، منوچهر. (1383)، یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل، رشت: کتیبه گیل.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی