12 بهمن 1394

بازجویی از مهندس مهدى بازرگان


بازجویی از مهندس مهدى بازرگان


تاریخ 22/8/1336

بازجو: سرگرد عمید جلسه یکم صفحه یکم



س ـ هویت کامل خویش را مرقوم بفرمایید؟

ج ـ مهدى بازرگان شناسنامه 20674 از بخش 4 تهران استاد دانشگاه تهران منزل خیابان آمل کوچه پروین تولد 1286 سوابق کیفرى ندارم.

س ـ ملتزم به راستگویى مى‏شوید؟

ج ـ انشاءاللّه‏

س ـ خواهشمند است کلیه اطلاعات خود را در مورد هر نوع فعالیتى که از طرف جمعیتى به نام نهضت مقاومت ملى و حزب ایران و سایر جمعیتهاى وابسته به آن به‏عمل آمد به‏طور تفصیل بیان فرمایید؟

ج ـ در مورد حزب ایران و سایر احزاب چون بنده عضویت در هیچ حزبى نداشته‏ام و ندارم اطلاعات قابلى مخصوصا بعد از اختفاى آنها ندارم. در مورد نهضت مقاومت ملى نیز باید عرض کنم تا آنجاى که اطلاع دارم و حدس مى‏زنم در وضع حاضر بیشتر مفهوم و موجودیت ذهنى و شهرتى دارند نه تشکیلاتى و خارجى. توضیح آنکه بعد از 28 مرداد 32 بطور طبیعى و عمومى توجه و جنبش و قصد عملیاتى از طرف افراد زیادى از مردم ظاهر شد و کارهاى آن از قبیل نشریه اعلامیه، بستن بازار، اعتصاب دانشگاه و تظاهرات دیگر روى داد. در این تظاهرات و اقدامات طبعا مردم رو به کسانى مى‏آوردند و از کسانى کسب تکلیف مى‏کنند که به‏عنوان همکاران باوفاى جناب آقاى دکتر مصدق شناخته شده بودند. مانند افراد جبهه ملى وزراء حکومت سابق و و بعضى رؤسا و مسئولین احزاب و دستجات پشتیبان آقاى دکتر مصدق. در آن موقع اجتماعات و ملاقات‏هایى هم بطور مکرر ولى نامنظم از این اشخاص تشکیل مى‏شد و نظریاتى مبادله مى‏شد ولى از یک طرف مقاومت و ممانعت شدید مقامات انتظامى و از طرف دیگر احتیاج مردم و سران به کسب [معاش] و کار و دلسردى تدریجى این جلسات نامنظم را نامنظم‏تر و فاصله‏دارتر کرد و فقط گاهگاه مراسلات و نشریاتى صادر مى‏شد. از سال 34 تا 36 عدم ارتباط و عدم فعالیت خیلى بیشتر شد به طورى که اگر قضایاى اخیر یعنى بازداشت عده‏اى از رجال سابق و مخصوصا نطق‏هاى مجلس شوراى ملى رخ نمى‏داد اسم و سابقه نهضت مقاومت ملى نیز در ایران و در خارج فراموش مى‏شد. خصوصا که کلیه افرادى که بازداشت نشده و یا سابقا از طرف مردم به عنوان سران جبهه ملى1 یا سران نهضت مقاومت نام برده مى‏شدند هر یک به دنبال گرفتاریهاى زندگى و کسب و کار یا فعالیت‏هاى غیر سیاسى رفته بودند. آخرین فعالیت ابراز همکارى که به نام نهضت مقاومت ملى دیده شد در سه ماه قبل در قبال قوانین جدید نفت بود که براى بنده هم رسید (حتى دو نسخه) و مدتى روى آن در محافل و در مردمى که دیده‏اند صحبت مى‏شد. و روى هم رفته نسبت به مندرجات آن اظهار مساعد مى‏شد ولى پس از آن سر و صدائى از نهضت مقاومت نبود تا بازداشتهاى جمعى اخیر پیش آمد. بایداضافه کنم که از آن مردم هم (چه عوام کوچه و بازار و چه تحصیلکرده‏ها و کارمندان) توجه و تذکرهایى نسبت به این موضوعات داشتند معطوف قضایاى دیگر روز شده بود. بنده تا آنجایى که درباره [بعضى ]از آقایان بازداشت‏شدگان (مانند دکتر معظمى ـ میلانى ـ زنجانى) اطلاع دارم و هر چند ماه یکبار دیدارى دست مى‏داد (غیر از آقاى میلانى که در خارج بودند) بیشتر خانه‏نشین و ساکت بودند و حتى‏المقدور از ملاقات خوددارى داشتند. حال اگر خارج از این قصدى یا محلى داشته‏اند بنده بى‏اطلاعم.

س ـ اعلامیه اخیرى که در مورد نفت منتشر شده بود چه شخصى براى شما و در چه محافل و مجالسى روى آن صحبت مى‏شد و چه اشخاصى روى آن نظر مساعد و موافق داشتند.

ج ـ اعلامیه نفت چون مربوط به دو سه ماه قبل است حافظه بنده زیاد نکات مربوط به آن را به خاطر ندارد. گمان مى‏کنم یک نسخه با پست به منزل فرستاده شده بود و یک نسخه به دانشکده و چون ظاهرا براى خیلى‏ها این اعلامیه را فرستاده بودند غالب اشخاص آن را دیده یا شنیده و از مندرجاتش مطلع باشند. بنده در میان خویشاوندان یا همکاران دانشگاهى و کارمندان و حتى اشخاص بازار که صحبت مى‏شد مى‏دیدم مطالب آن را غالبا قبول مى‏کنند و حتى گویا در مجلس سنا هم جناب آقاى جمال امامى2 با یکى دیگر از آقایان نمایندگان صحبت کرده بودند.

س ـ از طبقات بازارى و همکاران دانشگاهى شما و کارمندان چه اشخاصى در چه جلساتى نظر مساعد داشتند زیرا قدر مسلم این است که باید جلسه یا مجمعى موجود باشد و مطلبى به میان بیاید تا روى آن بحث و مذاکره شود بنابراین در این خصوص توضیح بیشترى مرقوم دارید و آیا شما هم شخصا نظر مساعد داشتید و دارید یا خیر؟

ج ـ منظور بنده از محافل و مجالس مجالسى نبود که به‏منظور محض این کار و بحث در اطراف اعلامیه تشکیل شده باشد بلکه مثلاً در اجتماعات خانوادگى برادران بنده که آن را دیده‏اند صحبت به میان مى‏آمد. بعضى مى‏گفتند قسمت‏هایى منطقى دارد و داراى ـ مجلس و برخوردهایى در ادارات ـ اما نظر خود بنده تا آنجایى که درباره ملى شدن نفت و این که حتى‏المقدور کار باید بدست ایران و تحت نظر و اختیار دولت ایران انجام شود بحث شده ـ طرفدار آن بودم و هستم ولى نسبت به سایر مطالب و جزئیات چون زیاد هم به دقت و تفصیل نخوانده بودم نظرى ـ به خاطر ندارم.

س ـ از اظهارات جنابعالى استنباط مى‏شود که سعى مى‏کنید نامى از اشخاص برده نشود زیرا چنانچه در یکى از کمیسیونها و شوراى دانشکده فنى و یا اشخاص بازار چنین مطالبى با شما در میان گذاشته شود اگر تمام مطالب و تمام شرکت‏کنندگان را به خاطر نداشته باشید محققا اشخاص سرشناس‏تر و آنهائى که بیشتر با شما مراوده و آمیزش داشته‏اند به خاطر دارید در این مورد کامل‏تر و روشن‏تر جواب مرقوم دارید.

ج ـ چون قضیه راجع به چند ماه قبل است و به‏علاوه فقط در یک جا و در پیش دو سه نفر محدود این صحبت نمى‏شد که به خاطر برده شود اسامى مشخص و مسلم به یاد ندارم ولى به‏طور نمونه چون سؤال فرمودید گمان مى‏کنم این آقایان از جمله کسانى بودند که در این زمینه صحبت کنند: برادرم آقاى احمد بازرگان ـ آقاى بشارت ـ آقاى دکتر شمس ـ آقاى مهندس جفرودى ـ آقاى کى استوان ـ آقاى مهندس شکریان ـ آقاى دکتر جناب ـ آقاى مفید سعیدى.

س ـ از سران و رهبران نهضت مقاومت ملى با چه کسانى آمیزش و مراوده دارید و آیا نظر آنها هم مؤید اعلامیه اخیر نفت بوده یا خیر؟

ج ـ از سران و اشخاصى که در بین مردم (و هم‏چنین در مذاکرات اخیر است) به‏عنوان نهضت مقاومت ملى شناخته شده‏اند بنده با غالبشان چون هم مدرسه و یا همکار و همفکر بوده‏ایم ارتباطهاى مقطعى که بیشتر جنبه دوستانه و احوالپرسى یا تبریک عید و غیره دارد دارم. (مثلاً آقایان مهندس حسیبى ـ دکتر معظمى ـ اللهیار صالح ـ زنجانى ـ حق‏شناس ـ امیرعلایى3 ـ میلانى موقعى که در تهران بودند). نظر آنها نسبت به اعلامیه حدس مى‏زنم روى هم رفته مساعد بوده است ولى به طور مخصوص در این زمینه یادم نمى‏آید مذاکره یا استفسارى کرده باشم. بحثى با همکاران باشد [آقایان ]مهندس رضوى ـ دکتر شایگان4 ـ دکتر صدیقى قطع ارتباط و دوستى نکرده سالى یکى دوبار تمدید دیدار مى‏کردم ولى در مورد اعلامیه نفت از نظرشان اطلاعى ندارم.

س ـ چه اشخاصى براى تهیه و انتشار اعلامیه نفت قبلاً با شما مشورت کردند.

ج ـ در اعلامیه اخیر نفت بنده حتى نویسنده و نشرکننده آن را در جایى و از کسى نپرسیدم اگر یک روزى (مثل امروز) مورد استفاده قرار گیرم مجبور نباشم به دروغ بگویم نمى‏دانم.

س ـ شما خودتان اعتراف مى‏فرمایید که اگر اسم نویسنده و نشرکننده آن اعلامیه را مى‏دانستم ناچار بودم به دروغ بگویم نمى‏دانم و این بهترین دلیل تعصب شما در حفظ اسرار و وضع موجود نهضت مقاومت ملى است و معلوم مى‏شود کلیه اظهارات شما تا به حال بر خلاف واقع و حقیقت بوده جنابعالى اگر از نهضت مقاومت ملى طرفدارى مى‏فرمایید بهتر است صراحتا نظریات خودتان را بنویسید و اگر با اصول رهبرى او مخالفید انتقادات خودتان را بنویسید.

ج ـ بنده تا به حال آنچه راجع نهضت مقاومت ملى نوشتم اطلاعاتى بود که در اذهان شهرت فراوان دارد و طرفدارى یا مخالفت راجع به چیزى که وجود خارج از زمین و تشکیلات ندارد نکردم اما راجع به نظریات و وضع شخصى که شما سؤال فرمودید باید عرض کنم در ابتداى جریانات بعد از 28 مرداد و همانطور که در بازجوئیهاى قبلى اظهار داشته‏ام فعالیت‏هایى کردم. مثلاً نامه‏اى که براى آزادى انتخابات به وزارت کشور نوشته شد بنده نیز از امضاکنندگان و طرفدارانش بودم و در اثر همان قضیه از مدیریت عامل سازمان لوله‏کشى برکنار شدم هم‏چنین در نامه اعتراض نسبت به موارد از کنسرسیوم که به‏عنوان مجلس شورا و سنا نوشته و فرستاده شده بود. بنده امضاکننده بودم و حتى به چند نفر همکاران دانشگاهى نیز نشان داده و امضا گرفته بودم و این قضیه موجب اخراج از دانشگاه شد. هم‏چنین در نامه‏اى که براى دفاع از یک عده مهندسین و دکتراى استاد دانشگاه به نخست‏وزیرى فرستاده شده بود بنده دخالت داشتم ولى بعد از زندان لشکر 2 زرهى، موجب ذیل باعث شد که انصراف از فعالیت‏هاى سابق بنمایم: 1ـ 5 ماه زندان و چند ماه محرومیت از حقوق دانشگاه و نداشتن اندوخته‏هاى مالى قبلى مرا وادار کرد به جبران مافات به فعالیت‏هاى فنى و مالى پرداخته قروض دوران گذشته را ادا نمایم (که به ضرر هم تمام شده است). و برنامه کارم طورى است که مجالى براى فعالیت سیاسى نمى‏گذارد. 2ـ تیمسار بختیار شفاها از بنده خواستند و گفتند کارى به نهضت و کمیته نداشته باشم. و بنده هم ارتباطم را پس از آن با کسانى که به‏عنوانسران نهضت شناخته مى‏شدند و نظر تیمسار بود خیلى محدود و منحصر به تشریفات دوستانه نمودم (و گمان مى‏کنم خود آنها هم همینطور بودند) و نسبت به تشریفاتى که گهگاه با امضاى مقاومت صادر مى‏شد و بعضى از آنها هم به بنده نرسید حالت خواننده را داشتم و کنجکاوى در چگونگى و تمایلش بر نمى‏آمدم حتى اشخاص زیادى از دوستان و یا ناشناسها به طعنه یا به صراحت مرا از این که فعالیت تعلیماتى و کاسبى صرف گرفته‏ام منع مى‏کنند. 3ـ بنده هیچ‏گاه مرد سیاسى و عامل در سیاست نبوده و مخصوصا این عقیده‏ام تقویت شده بود که عامل اصلى خوشبختى یا بدبختى جامعه‏ها نه معتقدات آسمانى است نه سیاستهاى خارجى و نه افراد زمامداران بلکه به مصداق آیه شریفه ان‏اللّه‏ لایغیر مابقوم حتى یغیروا ما بانفسهم اخلاق و اعمال و معتقدات افراد مى‏باشد و از مجموعه افراد و افکار و اعمال آنها است که سرنوشت یک ملتى تعیین مى‏شود. بنابراین کمتر وارد بحث‏هاى سیاسى روز از قبیل تحولات خارج و سیاستمداران غرب و شرق که معمولاً نقل مجالس ایران مى‏باشد مى‏شدم. اما راجع به نظریاتم راجع به سران نهضت مقامت ملى (یعنى کسانى که به این عنوان اسم برده مى‏شوند) و سران خود نهضت: افراد فوق‏الذکر که با خیلى از آنها از دوران تحصیل یا دوران خدمات ادارى و معاشرت‏ها تماس داشته‏ام بدون آنکه معصوم و مبرّاى از خطا و خبط باشند رویهمرفته در ردیف مردمان درس خوانده و درستکار و وطن دوست و شرافتمند نام برده مى‏شوند. اما مرام نهضت مقاومت ملى چون چنین چیزى مدون و معین نشده و نمى‏دانم منظور جنابعالى چیست نمى‏توانم اظهارنظرى کنم. ولى اگر این باشد که نهضت موسوم به مقاومت طرفدار استقلال و عظمت ایران و قانون اساسى و امنیت و آزادى است بنده هم همین عقیده را دارم.

س ـ در ملاقاتهایى که با سران نهضت مقاومت ملى به عمل مى‏آمد به نظر شما کدام یک بیش از سایرین جنب و جوشى براى تجدید فعالیت‏هاى گذشته نهضت از خود نشان مى‏دهد و آماده فعالیت است.

ج ـ در ملاقاتهاى گاهگاه و خصوصى که با دوستان و همکاران سابق و یا کسانى که مقام و سران نهضت شناخته شده‏اند چون غالب آنها مثل خود بنده دوران زندان یا تبعید را دیده و گرفتاریهاى مالى و تحصیل پیدا کرده‏اند خوددارى داشتند و عده‏اى نیز مأیوس و دلسرد بودند ولى عقیده و علاقه به آزادى و تزهاى ملى در همه باقى بود. مثلاً آقاى دکتر معظمى5 حتى از وقت دادن و ملاقاتهاى عادى و تلفن فرارى بود آقاى کاظمى بیشتر در مسافرت مى‏رفت و پذیرائى و ملاقاتشان منحصر به چند روز بعد از مراجعت بود. آقاى زنجانى چون با وضع روحانى خود فرصت و فراغت بیشتر داشتند بیشتر صحبت راجع به اوضاع که شب و روز مى‏توانستند بکنند ولى بنده فعالیتى جز دید و بازدیدهاى مسافرین و یا تشویق به شرکت در مجالس ترحیم کسان ملیون و یا روضه خوانى ندیدم. این آقایان از وضع بنده و کناره‏گیرى از فعالیت‏هاى سابق اطلاع داشتند. از جمله یک روزى پنج شش ماه بعد از خروج از زندان با آقاى رادنیا در خیابان برخورد کردم پرسید تکلیف ما چیست؟ شما هستید یا نیستید جواب دادم میدانید که نیستم. س ـ هنگامى که بین دوستان و آشنایان و رهبران و طرفداران نهضت مقاومت ملى مذاکراتى در اطراف وضع فعّالیت سابق به میان مى‏آید چه اشخاصى به عنوان طرفدار جدى و عضو باوفاى نهضت نام مى‏برند.

ج ـ اشخاص سابق‏الذکر هیچ یک امیدوارى و مخصوصا مجال عملى کارى را بر خلاف مرام و سیاست دولت ندارند. منتها منفى ـ دلسرد و منصرف به نظر مى‏آمدند (مثل آقاى دکتر صدیقى ـ آقاى دکتر شایگان ـ آقاى مهندس رضوى) بعضى دیگر کمتر (مثل آقاى صالح ـ آقاى زنجانى ـ آقاى مهندس زنگنه که فعالیت سیاسى یا ملى نه سابق نه حالا ندارند ولى به نظر مى‏آید امیدوار تغییر سیاست و دعوت به خدمت باشند.

س ـ اظهارات خودتان را چگونه گواهى مى‏کنید. ج ـ بوسیله امضاء 23/8/36

















* تاریخ : 23/8/36

گزارش

محترما معروض مى‏دارد ـ غیر نظامى مهندس مهدى بازرگان به اتهام عضویت در نهضت مقاومت ملى در تاریخ 22/8/36 احضار و پس از یک جلسه بازجوئى مرخص و مجددا در روز 23/8/36 احضار و تحقیقات لازم از وى به‏عمل آمد و سپس مرخص گردید اینک خلاصه بازجوئى مشارالیه را ذیلاً از نظر مبارکمى‏گذراند. متهم مدعى است که تا اوایل سال 34 که به همین اتهام دستگیر و مدتى زندانى بوده جزو سران و رهبران نهضت مقاومت ملى حساب مى‏شده لیکن از آن تاریخ به چند علت از فعالیت کناره‏گیرى کرده‏ام. 1ـ 5 ماه زندان و چند ماه محرومیت از حقوق دانشگاه و نداشتن اندوخته‏هاى مال مرا وادار کرد به جبران مافات به فعالیت‏هاى فنى و مالى پرداخته قروض دوران گذشته را ادا نمایم که هنوز تمام نشده است. 2ـ به تیمسار سرلشکر بختیار قول دادم که ارتباطم را با سران نهضت قطع کرده و منحصر به تشریفات دوستانه باشد. متهم در پاسخ به این سئول که نظریاتش را نسبت به نهضت و سران بیان نماید ـ مى‏گوید که چون نهضت طرفدار استقلال و عظمت ایران و قانون اساسى و امنیت و آزادى است بنده نیز همین عقیده را دارم و سران او را از اشخاص وطن‏دوست و درستکار مى‏دانم. از متهم سؤال شد که در ملاقاتهایى که با سران نهضت مى‏نماید چه کسانى را علاقمند به تجدید فعالیت و حفظ بقایاى نهضت مقاومت ملى مى‏داند نامبرده جواب مى‏دهد که اکثرا دلسرد هستند لیکن اشخاص مشروحه زیر هر کدام به‏علل دست از نظریات سابق خود برنداشته‏اند. 1ـ آیت‏اللّه‏ زنجانى همیشه افراد نهضت را تشویق به شرکت در مجالس روضه‏خوانى و ترحیم کسان طرفدار نهضت و دید و بازدید مسافرین آنها مى‏نماید. 2ـ رادنیا مدتى قبل از وى سؤال مى‏نماید که شما باز فعالیت مى‏نمایید یا خیر ایشان جواب مى‏دهد خیر رادنیا مى‏گوید پس تکلیف ما چیست؟ 3ـ مهندس زنگنه 4ـ صالح این دو نفر به نظر مى‏آید که امیدوار به تغییر سیاست و دعوت به خدمت هستند. بازجو مجتبى عمید. 23/8/36 به عرض رسید فرمودند بایگانى 23/8/36

1ـ جبهه ملى: تشکیل جبهه ملى ایران به سال 1328 باز مى‏گردد. در این سال عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید و تعیین تکلیف مسئله نفت جنوب به مجلس شانزدهم محول شد. در پایان همین سال. تعدادى از رجال سیاسى کشور به رهبرى دکتر مصدق در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس، در دربار متحصن شدند. این عده 20 نفره، پس از اتمام تحصن نافرجام در منزل مصدق گرد آمده و پس از مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیون‏هاى مختلف و تدوین اساسنامه، در اول آبان 1328، موجودیت جبهه ملى ایران را به رهبرى دکتر مصدق اعلام کردند. مؤسسان جبهه، مدیران برخى جراید و سران احزاب و گروه‏هاى سیاسى بودند که با حفظ تشکل حزبى خود، به عضویت جبهه ملى درآمدند و شامل افراد ذیل مى‏شدند: دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمى، دکتر مظفر بقایى، حائرى‏زاده، حسین مکى، دکتر کریم سنجابى، زیرک‏زاده، محمود نریمان، عبدالغدیر آزاد، عمید نورى، سیدعلى شایگان، آیت‏اللّه‏ غروى، شمس‏الدین علایى، جلالى نائینى، عباس خلیلى، حسن صدر، رضا کاویانى، ارسلان خلعتبرى، یوسف مشاور و احمد ملکى. جبهه ملى، هدف خود را، ایجاد حکومت ملى به وسیله تأمین آزادى انتخابات و آزادى افکار اعلام کرد. گروه‏هاى تشکیل‏دهنده جبهه ملى اول، عبارت بودند از: حزب ایران به رهبرى داریوش فروهر، حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبرى مظفر بقایى، مجمع مسلمانان مجاهد به رهبرى شمس قنات‏آبادى، و حزب مردم ایران به رهبرى محمد نخشب. به دنبال تکرار انتخابات مجلس شانزدهم، هشت نفر از اعضاى جبهه ملى شامل مصدق، مکى شایگان، بقایى، حائرى‏زاده، آزاد و نریمان، به مجلس راه یافتند و فراکسیون نهضت ملى را تأسیس کردند. نمایندگان فراکسیون، با شعار «ملى شدن نفت در سراسر کشور»، هدف خود را حفظ حقوق ایران در قضیه نفت و مخالفت با لوایح پیشنهادى دولت قرار دادند. مصدق، از قیام سى‏ام تیر 1331، داراى قدرتى بود که به فرموده امام خمینى (ره) حتى مى‏توانست شاه و نظام سلطنت را سرنگون کند که به خاطر محافظه‏کارى و تمایل به‏حفظ نظام پادشاهى مشروطه، بدین بدین مهم توجه نکرد. اختلاف سلیقه، خودمحورى و جاه‏طلبى برخى اعضا، ضعف سازماندهى، شفاف نبودن ایدئولوژى خلاء رهبرى ـ که با مستقر شدن مصدق در نخست‏وزیرى و عملاً ترک کردن جبهه ملى، به اوج خود رسید ـ از جمله دیگر علل بود که موجبات سقوط جریان ملى‏گرایى لیبرال و سرنگونى دولت مصدق را، با انجام کودتاى انگلیسى ـ آمریکایى 28 مرداد، تسریع کرد. هرچند اگر حمایت نیروهاى مذهبى نبود، حکومت مصدق 13 ماه قبل و پس از پیدایش اختلافات او با دربار و استعفاى وى پایان مى‏گرفت و تنها قیام عمومى سى‏ام تیر بود که دیگر بار امکان قدرت مصدق را فراهم کرد. البته ملیون، قدر پشتوانه مذهبى و مردمى نهضت را ندانستند و خود به خود، زمینه را براى پیروزى کودتاگران در 28 مرداد 1332، هموار کردند. پس از کودتا، برخى عنصرها و گروههاى ملى، در قالب نهضت مقاومت ملى، فعالیت‏هاى زیرزمینى محدود ناموفقى علیه رژیم آغاز کردند. اما فعالیت‏هاى نهضت مقاومت، با دستگیرى برخى فعالان آن در تهران و شهرستانها، به رکود گرائید. مصدق، به حبس و تبعید در احمدآباد محکوم شد و تا پایان عمر (سال 1346)، تحت‏نظر باقى ماند و دکترفاطمى اعدام شد.

2ـ جمال‏الدین امامى خویى فرزند حاج میرزا یحیى امام جمعه خوى، در سال 1281 شمسى در خوى به دنیا آمد. تحصیلاتش را در رشته حقوق در اروپا تکمیل نمود و در شهرهاى بروکسل و پاریس به تحصیل پرداخت. پس از بازگشت به ایران به استخدام وزارت مالیه درآمد. مدتى رئیس اداره اتومبیل و سپس رئیس اداره باربرى و بعد بازرس وزارتخانه مذکور شد. پس از شهریور 1320 به اتفاق تنى چند از جمله على دشتى، فرج‏اللّه‏ بهرامى و ابراهیم خواجه‏نورى، حزب عدالت را تأسیس کرد و ریاست کمیته آن را که تا 1334 فعالیت مى‏کرد، عهده‏دار شد. در دوره 14 مجلس شوراى ملى از خوىخوى، 1، ماکو و سلماس به نمایندگى انتخاب گردیده و در دوره 16 از تهران به مجلس راه یافت. وى که نماینده‏اى جنجالى و گستاخ بود، به همراه دیگر دوستان خود از جمله سیدکاظم جلیلى یزدى نماینده مردم یزد و حسام دولت‏آبادى جزو کارگردانهاى اصلى اکثریت در مجلس بودند. در سال 1325 مدتى به امر قوام‏السلطنه بازداشت و زندانى و پس از چند ماه آزاد شد. وى در کابینه هژیر و ساعد وزیر مشاور بود. پس از کودتاى 28 مرداد 1332 در دوره دوم مجلس سنا (1332 تا 1336 ش) از تهران حضور داشت. او که از طرفداران پر و پا قرص انگلیس محسوب مى‏شد، در اواخر حکومت رزم‏آرا از طرف شاه مأمور مذاکره با دکتر مصدق براى قبول مسئولیت نخست‏وزیرى گردید، اما پس از تشکیل دولت مصدق به همراه سید ضیاء در رأس مخالفان او در مجلس قرار گرفت و نقش مهمى در سقوط دولت وى ایفا نمود به همین خاطر پس از کودتاى 28 مرداد 1332 جزو نزدیکان و محارم شاه شد و در دوره دوم مجلس سنا (1332 تا 1336) از تهران انتخاب شد. وى از بهمن 1338 تا اردیبهشت 1343 سفارت ایران در ایتالیا را عهده‏دار بود. جمال‏الدین امامى خویى در سال 1345 در پاریس درگذشت. ر. ک : مجله گنجینه اسناد، شماره 3 و 4، سال 1374.خاطرات انورخامه‏اى.

3ـ شمس‏الدین امیرعلایى در سال 1279 یا 1282 شمسى متولد شد. ابتدا شاگرد مدرسه سن لویى بود و بعد به دارالفنون رفت. با ادامه تحصیل و دریافت مدرک لیسانس از دانشکده حقوق، راهى فرانسه شد و در رشته اقتصاد لیسانس گرفت و به دنبال آن در رشته حقوق و علوم سیاسى به اخذ دکترا نایل گردید.پس از بازگشت به ایران در سال 1310 به خدمت وزارت مالیه درآمد و یک سال بعد به سمت مستنطق عدلیه قم تعیین شد. در سال 1313 زمانى که داور وزیر مالیه بود، به آن وزارتخانه منتقل و در نهایت به معاونت مؤسسه اداره‏کل دخانیات منصوب شد. در 1315 بار دیگر به وزارت دادگسترى رفت و براى مدتى در قسمتهاى مستشار اول استیناف، رئیس اداره فنى وزارت دادگسترى، دادستانى و دیوان کیفرى مشغول به کار گردید. در سمت اخیر بود که در مورد رسیدگى به اتهامات سرلشگر مقدم و سردار اکرم با منصورالسلطنه وزیر دادگسترى وقت، اختلاف پیدا کرد و به شغل تازه‏اى که به او پیشنهاد شد، تن نداد. بنابراین براى مدتى بدون دریافت حقوق، منتظر خدمت باقى ماند. وى در دوران انتظار خدمتش در وزارت دادگسترى، به عنوان یکى از اعضاى مؤسس حزب ایران و عضویت جبهه ملى درآمد، شروع به فعالیت کرد. در سال 1324 در کابینه قوام به کفالت وزارت کشاورزى و سپس به وزارت کشاورزى رسید. در کابینه مصدق نیز مدتى وزیر کشور و وزیر دادگسترى بود. او که از وفاداران به دکتر محمد مصدق به شمار مى‏رفت، در جریان ملى شدن صنعت نفت، استاندارى خوزستان را بر عهده داشت. سپس مصدق او را به جاى سرلشگر زاهدى وزیر کشور نمود و سرپرست شهربانى کل کشور شد و بعد به سفارت ایران در بلژیک منصوب شد. درجریان کودتاى 28 مرداد سفیر ایران در بلژیک بود که پس از استعفا و بازگشت به کشور، به دلیل اعتراض به انعقاد قرارداد کنسرسیوم میان دولت کودتا و شرکت نفتى چند ملیتى، به دستور دولت زاهدى به برازجان تبعید شد. وى در جبهه ملى دوم به عضویت شوراى مرکزى و هیئت اجرایى درآمد، ولى پس از انحلال جبهه فعالیت سیاسى را کنار نهاد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، امیرعلایى توسط دکتر کریم سنجابى به سمت سفیر ایران در پاریس منصوب شد و یک سال در این سمت باقى ماند. او در سال 1372 در تهران درگذشت. از جمله تألیفات وى مى‏توان به کتابهاى «صعود محمدرضاشاه به قدرت یا شکوفایى دیکتاتورى»، «مجاهدان و شهیدان راه آزادى، «خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران»، «در راه انقلاب و دشواریهاى مأموریت من در فرانسه»، خط سیاهى بر کتاب سیاه» و «خاطرات من در یادداشتهاى پراکنده» اشاره کرد. ر. ک : ناصر نجمى، دولت‏هاى ایران از سید ضیاء تا بازرگان، ص 1198.

4ـ سیدعلى شایگان فرزند حاج سیدهاشم مولى از معاریف شیراز در 1218 ش در شیراز بدنیا آمد و علوم قدیمه و فقه اسلامى و دوره دبیرستان را در آن شهر آموخت. سپس به تهران آمد و در رشته علوم سیاسى فارغ‏التحصیل شد و در سال 1307 جزء نخستین گروه دانشجویان برگزیده به اروپا رفت و در رشته حقوق بین‏الملل از دانشگاه پاریس درجه دکترا گرفت. در سال 1312 در دانشکده حقوق به تدریس پرداخت و در سال 1319 به سمت استاد دانشگاه حقوق و سپس معاون آن دانشکده منصوب شد از شهریور 1320 وارد جهان سیاست گردید و در سال 1324 معاون وزیر جنگ شده و سپس سال 1327 پس از تیراندازى به سوى شاه و اتهام شرکت حزب توده در این سوءقصد وکالت سران بازداشتى حزب توده را به عهده گرفت. با اوج گرفتن نهضت ملى، دکتر شایگان از سوى مردم تهران کاندیداى نمایندگى دوره شانزدهم گردید. پس از کودتاى 28 مرداد 1332 وى مانند دیگر یاران دکتر مصدق همچون دکتر حسین فاطمى، مهندس حسیبى و دکتر صدیقى به دادگاه نظامى برده شد وى در دادگاه بدوى محکوم به زندان ابد و در دادگاه تجدید نظر به 10 سال زندان محکوم گردید که پس از سه سال به علت کسالت شدید آزاد شد و به آمریکا رفت. وى در سال‏هاى آخر عمر خود رهبرى نهضت ملى ایران علیه رژیم را در آمریکا بر عهده داشت و نشریاتى در خارج زیر نظر وى چاپ مى‏شد. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى دوبار به ایران آمد و با اعضاى جبهه ملى تماس‏هایى برقرار نمود تا این که سرانجام در نیمه اردیبهشت سال 1360 درآمریکا در سن 79 سالگى از دنیا رفت و در هفته آخر اردیبهشت ماه جنازه وى به ایران آورده شد و در کنار آرامگاه اللهیار صالح به خاک سپرده شد. (پانزده خرداد ـ ج 3 ـ 353ـ 354)

5ـ عبداللّه‏ معظمى در سال 1288ش در گلپایگان بدنیا آمد، پدرش محمد معظم‏السلطان بود که در دوره‏هاى پنجم و ششم وکیل مجلس شد. تحصیلات را در مکتب‏خانه‏اى در گلپایگان آغاز کرد و سپس براى ادامه تحصیل به تهران آمد و در مدرسه آلیانس اسم نوشت و پس از آن به مدرسه سن لویى رفت، اما توقفش در مدرسه سن لویى چندان دوامى نیافت و از آنجا به دارالفنون رفت و در سال 1308 در مسابقه محصلین اعزامى به اروپا شرکت کرد و رتبه ششم را بدست آورده به فرانسه رفت. وى پس از سه سال، با کارشناسى حقوق از دانشگاه «اکس مارلى» فارغ‏التحصیل گردید. پس از چندى در رشته علوم سیاسى اقتصادى دکترا گرفت. و در سال 1316 به ایران بازگشت و کار خود را وزارت کشور شروع کرد اما پس از 20 روز خود را به دانشکده افسرى معرفى کرد و در سال 1317 درجه افسرى گرفت. وى در اواسط سال 1318 به وسیله دکتر شایگان که معاون دانشکده حقوق بود، کرسى دانشیارى آن دانشکده را اختیار کرد و در سال 1322 به استادى دانشکده حقوق رسید و سپس به معاونت و ریاست آن دانشکده ارتقاء یافت. وى در دوره‏هاى 14، 15، 16، 17 نماینده مجلس شوراى ملى بود و در دوره 17 مجلس ریاست مجلس را به عهده گرفت اما ریاست وى چندى بیشتر طول نکشید. در چهارمین دوره مجلس سنا وى از نامزدهاى جبهه ملى بود اما پس از مدتى در اعتراض به فرمایشى بودن انتخابات، آن را رد کرد. او برادرزن شریف‏امامى فراماسون بود. این نزدیکى سببى باعث شد در پى کودتاى 28 مرداد به درخواست اعضاى متوارى دولت به مخفیگاه آنان رفت و ترتیب معرفى مصدق و سایرین را به زاهدى داد. عبداللّه‏ معظمى سرانجام در روز دهم آذر 1350 رگذشت.