تحلیلی از علل وقوع کودتای 28 مرداد
28 مرداد 1332 ازاین جهت که نقش اساسی در آینده حاکمیت مملکت داشت و وقوع آن برابر با شکست ملی شدن نفت ایران بود از جمله ایام سرنوشت ساز محسوب می گردد. آتش تند حزب توده و فعالیت های وسیع آن در همه جا، در ارتش و سایر ارگانهای دولتی بویژه آموزش و پرورش آنطور چشمگیر بود که گروهی تصور می کردند که مملکت به طرف حاکمیت کمونیستها پیش می رود. از طرف دیگر مردم در پرتگاه خطر دیگری نیز قرار داشتند، چرا که سلطه استعماری انگلیس، شاه و درباره وابسته و خطر آمریکا که تا آن زمان نقش امپریالیستی ناشناخته ای داشت آنها را تهدید می کرد. گروههای سالم و متدین که موازنه حاکمیت مصدق را به سوی آمریکا می دیدند به همکاری با او خوشبین نبودند. در واقع عامل مهم و اساسی در وقوع کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت مصدق، عملکرد او به علاوه عدم حمایت مردم و گروههای موثر در ملی شدن نفت در آن موقعیت زمانی از دولت وی بوده است، اما آنطوری که تاریخ نشان می دهد این است که دولت مصدق در ابتدای کار خود در میان مردم دولتی محبوب به حساب می آمد که رویداد مهم 30 تیر 1331 گواهی روشن بر آن می باشد. بنابراین علل سلب حمایت مردمی از دولت وی می تواند ما را در گشودن دفتری از تجارب تاریخی فراروی ملت و دولتها یاری نماید، لذا بررسی مقاطع مشابهی از آن ایام با آنچه که امروز در حال وقوع است عبرتهای ارزشمندی را به ارمغان خواهد آورد.
1) عملکرد دکتر مصدق در زمان نخست وزیری و نحوه مواجهه با عوامل و زمینه های اختلاف بی شک شرح و بررسی مستند و مفصل عوامل وقوع نهضت ملی شدن نفت ایران، مجالی دیگر را می طلبد و لذا پردازش به آن در این فرصت اندک مقصود ما نمی باشد. اما نمی توان تردید داشت که پس از تصویب این طرح ملی مراحل اجرایی آن که از اهمیت بیشتری برخوردار می بود، بر دوش دکتر مصدق و کابینه وی افتاد چرا که پس از تاریخ 29 اسفند 1329 یعنی روز ملی شدن نفت ایران، در 12 اردیبهشت 1330 دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و در ابتدا مورد حمایت آیت الله کاشانی و مردم بوده است تا جایی که دولت وی «دولت ملی » نام گرفت.
اما آنچه که موجب تاسف است اینکه 29 اسفند تا قبل از وقوع انقلاب اسلامی تنها به عنوان روزی نمادین در تاریخ سیاسی ایران مطرح شد و در عمل هرگز نفت ایران ملی نشد، چرا که با وقوع کودتای آمریکایی 28 مرداد نهضت ملی عملا به شکست منجر گردید. دکتر مصدق در کردار نتوانست به اثبات آنچه که در گفتار دولت ملی می نامیدند، موفق گردد و از این حیث بررسی عملکرد او در مقطع قدرتش از اهمیت فراوانی برخوردار می باشد که در ذیل به آن می پردازیم :
صدور حکم دادگاه لاهه
دکتر مصدق در اوایل دوران نخست وزیری برای رسیدگی به شکایات دولت انگلیس از ایران در دادگاه لاهه، در مورد ملی شدن نفت همراه عده ای از مشاورین و حقوقدانان داخلی و خارجی توانست عدم صلاحیت دادگاه مزبور را در رسیدگی به شکایات فوق ثابت نماید، زیرا دادگاه به اختلاف بین دولتها رسیدگی می کرد و صلاحیت رسیدگی به اختلاف بین دولتها و اشخاص را نداشت لذا چون دولت انگلستان وانمود می کرد که شرکت نفت متعلق به یکی از اتباع انگلیس میباشد و نه دولت انگلیس، دادگاههای ایران تنها مرجع رسیدگی به اختلاف بودند و دادگاه لاهه فاقد این صلاحیت بوده است. رأی دادگاه مزبور در 31 تیرماه 1331 ه.ش صادر شد که موجی از شعف و شادی میان مردم بر انگیخت و موجبات محبوبیت بیشتر دکتر مصدق را فراهم ساخت.
واقعه 23 تیر
در روز 23 تیرماه، پاریون مشاور ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا و از اعضاء حزب دمکرات به ایران آمد و حزب توده به مناسبتی، (23 تیر روز انقلاب کبیر فرانسه و چند واقعه دیگر میباشد) تظاهراتی بر پا نمود که در این تظاهرات به طرف اجتماعات تیراندازی گردید و بسیاری کشته شدند. همچنین هیئت هایی برای مسئله نفت از انگلستان به ایران آمدند که این هیئتها با نامهای جاکسون و استوکس و هیئتی دیگر هم از طرف بانک بین المللی پیشنهاداتی آوردند، البته پیشنهادات بر این مبنا بود که کم و بیش منافع انگلستان تعدیل شود و مقداری به آمریکا برسد و دولت مخالفت میکرد. یکی از پیشنهادات که امکان قبول آن بود پیشنهاد بانک بین المللی بود ولی مورد موافقت قرار نگرفت.
موضوع اصل چهار ترومن
این موضوع از مسائلی است که موجب ریشه دوانیدن آمریکا در ایران شده است. امریکا نفوذ خود را در کشورهای خاورمیانه با عنوان کمکهای اصل چهار (مشهور به اصل چهار ترومن) آغاز نمود که نظیر این را در اروپا بعد از جنگ جهانی دوم، یعنی زمانی که فقر و بیچارگی در اروپا شیوع یافته بود با نام برنامه مارشال (نام وزیر خارجه آمریکا) برای کمک به اروپا جهت جلوگیری از کمونیست شدن آن اجرا نمود. البته قضیه اصل چهار ترومن، اواخر زمان رزم آرا بحث شده و زمان مصدق در ایران مستقر گردید و در واقع نفوذ اصلی آمریکا در ایران از آن اواخر شروع گردیده است.
واقعه 30 تیر
واقعه 30 تیر 1331 از مهمترین مسائل و از نقاط عطف در تاریخ ایران است. شرح این واقعه بدین گونه است که دکتر مصدق به دلایل زیر در تاریخ 25 تیر 1331 بدون اطلاع همکاران نهضت ملی ، خصوصاً آیت الله کاشانی، استعفا نمود و درهای خانه خود را به روی دیگران بست. دلیل اصلی او برای استعفا عدم موافقت شاه با درخواست وی مبنی بر تصدی پست وزارت جنگ عنوان گردید. همچنین عدم موافقت مجلس هفدهم، با تقاضای اختیارات تام شش ماهه برای کابینه اش نیز (بدین صورت که لوایح دولتی بدون تصویب مجلس مستقیماً قابل اجرا و به صورت قانون در آید ) از دیگر عوامل این اقدام وی ذکر شده است. پس از مدت اندکی در پی این عمل ناگهانی، صبح 26 تیرماه مجلس هفدهم به طور غیر قانونی و با معرفی شاه قوام السلطنه را بعنوان نخست وزیر انتخاب نمود گرچه این انتخاب بیش از چهار روز تداوم نیافت اما رویدادهای واقع در این مدت کوتاه بسیار خواندنی و آموزنده می باشد. از اولین اقدامات قوام پس از انتخابات، صدور اعلامیه ای بود که وجه دیکتاتوری و دین ستیزی او در آن بیش از هر چیز دیگری آشکار شده بود. آیت الله کاشانی زودتر از همه و با شهامت عکس العمل نشان داده و اولین اعلامیه را صادر نمودند که به بعضی از قسمتهای آن اشاره می نماییم :
«... توطئه تفکیک دین از سیاست که قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیسیها بوده و از همان راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی باز می داشته است، امروز سر لوحه این مرد جاه طلب قرار گرفته است... من صریحا می گویم که بر عموم مسلمانان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است...»(1) روشن است که قوام و شاه به این زودی تسلیم نمی شدند آنها حکومت نظامی برقرار کردند و ارتش رابه خیابانها آوردند و در سراسر کشور و بخصوص در تهران به کشتار مردم پرداختند و به همین منظور اعلامیه دیگری از طرف آیت الله کاشانی خطاب به نیروهای مسلح صادر شد، که به جوانان و افسران ارتش فرمودند؛ اعمال احمد قوام که تنها برای جاه طلبی و برگشت انگلیسی ها و استعمار است نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حق کشیها مسئول کند. از جمله اقدامات دیگر آیت الله کاشانی صدور بیانیه دیگری خطاب به افسران و سربازان و منع نمودن آنها از تیر اندازی به طرف مردم و همچنین انجام مصاحبه مطبوعاتی در روز 29 تیرماه 1331 که به افشای انگلیس استعمارگر و نوکرش قوام انجامید را می توان نام برد و اینگونه گذشت تا جایی که قوام را مجبور به توطئه علیه آقای کاشانی نمود و قوام السلطنه به صورت مخفیانه دستور دستگیری ایشان را صادر کرد.
البته او موفق به انجام این کار نگردید و سرانجام مبارزات آیت الله کاشانی و حضور مردم در خیابانها و دادن صدها کشته در روز 30 تیر موجبات سقوط قوام و روی کار آمدن مجدد مصدق را فراهم نمود، البته خود مصدق هیچ نقشی در به قدرت رسیدن مجدد خود نداشت. بعد از 30 تیر دشمن مرعوب شده و ارتش شکست خورده و به پادگانها پناه برده بود عوامل کشتار مردمی در انتظار محاکمه بودند، مردم انتظار داشتند که دکتر مصدق تمام کسانی که مردم را وحشیانه کشته اند(در راس آنها قوام) را مجازات نماید و عوامل بیگانه را از مراکز کلیدی برکنار نماید و بی شک این انتظار به حقی بود چرا که او علاوه بر نخست وزیری، وزارت جنگ را در اختیار داشت و اختیارات شش ماهه را هم در تاریخ 20مرداد از مجلس اخذ نمود.
انتخاب هیات دولت نامطلوب توسط مصدق
از اولین اقدامات بعد از نخست وزیری مجدد، انتخاب دولتی بود که عناصر بسیار نامطلوبی در آن به وزارت برگزیده شده بودند، من جمله معاونت جنگ کابینه به سرلشگر وثوق که عامل اصلی کشتار مردم در روز 30 تیر بود، داده شد. این عمل مصدق نامه ای از سوی آیت الله کاشانی به وی را در برداشت که موضوع آن انتصابات نامطلوب بوده است و به دنبال آن مصدق پاسخ توهین آمیزی به آیت الله کاشانی نوشت و از ایشان عدم دخالت در امور را خواستار شد. بی شک این شروع اختلاف و جدایی دو جریان ملی و مذهبی بود. حمایت مصدق از قوام و آزاد ساختن او .از دیگر اقدامات مصدق حمایت او از قوام السلطنه و آزاد ساختن او از چنگال قانون بعد از واقعه 30 تیر می باشد (2) که بهانه لازم را برای فاصله و جدایی دکتر مظفر بقایی (از موسسان جبهه ملی و رهبر حزب زحمتکشان ) و «نیروی سوم» از دکتر مصدق فراهم نمود و رویکردی اعتراضی را برای آنان رقم زد.
نوع عملکرد این طیف در صحنه سیاسی آن روزگار در تشدید جدایی و اختلاف پدید آورندگان نهضت بی تاثیر نبوده است و نوع عملکرد مصدق در فردای رویداد 30 تیر بستری را فراهم نمود تا آنها بتوانند خود را به آیت الله کاشانی نزدیک کرده و یک همسویی مقطعی را با جریان مذهبی به نمایش درآورند. در اینجا خوب است به نقش آفرینی فردی به نام شمس قنات آبادی در پروژه درگیری بین جریانهای ملی و مذهبی اشاره گردد. نامبرده که اوایل در کسوت روحانیت بوده، با نوعی ظاهر سازی، خود را در جبهه آیت الله کاشانی جا می زد و با اتخاذ مواضع افراطی در نقش واسطه سیال عمل می نمود، بعدها ارتباط و همکاری او با زاهدی در تدارک کودتا فاش گردیده است.
تقاضای تمدید اختیارات تام از طرف مصدق و مخالفت کاشانی
دکتر مصدق در اواخر دوره شش ماهه اختیارات خود با تقدیم لایحه ای تقاضای تمدید این اختیارات را نمود که مخالفت آیت الله کاشانی (رئیس مجلس وقت) را در برداشت. در این دوران تا پایان ریاست آقای کاشانی حوادثی از قبیل ماجرای 9 اسفند و قتل افشار طوس رخ داد که جو مجلس را تغییر داد و بدین ترتیب در تاریخ 10 تیر ماه 1332 دکتر معظمی یکی از طرفداران مصدق به ریاست مجلس انتخاب گردید.
ماجرای قتل افشار طوس (رئیس شهربانی دولت مصدق ) به این صورت بود که در اول اردیبهشت 1332 او از منزل شخصی به نام حسین خطیبی در خیابان خانقاه ربوده شد، شش روز بعد جسد افشارطوس در تپههای لشکرک کشف شد. در 12 اردیبهشت فرمانداری نظامی تهران اعلام کرد که بقایی و زاهدی در این جنایت دست داشتهاند و تصمیم به قتل نیز در خانه بقایی گرفته شده است. گفته میشد قاتلین قصد داشتند وزرای خارجه و دفاع را نیز بکشند و بقایی را نخستوزیر کنند. در اردیبهشت 1332 وزارت دادگستری از مجلس تقاضای سلب مصونیت پارلمانی بقایی را به دلیل مشارکت او در قتل سرتیپ افشارطوس نمود. بقایی و علی زهری، نماینده مجلس هفدهم و دوست نزدیک بقایی، در مجلس متحصن شدند، و وابستگان دربار در مجلس، چون شمس قناتآبادی، برای جلوگیری از دستگیری و محاکمه بقایی با جنجال مانع از سلب مصونیت پارلمانی او شدند. حسین خطیبی معاون دکتر مظفر بقایی در «حزب زحمتکشان» بود که در روزنامه شاهد نیز مقاله می نوشت.
به گواهی تاریخ، هدف از این قتلها بی ثبات و ناکار آمد جلوه دادن دولت مصدق و سپس زمینه سازی برای کودتا بوده است، البته علاوه بر این، تبعات دیگری چون در معرض اتهام و تفرقه قرار گرفتن نیروی مذهبی را نیز در برداشت به این دلیل که عوامل این قتل، در آن زمان یک نزدیکی و همسویی هدفمند با آیت الله کاشانی به نمایش گزارده بودند. لازم به ذکر است که ترور مشکوک دیگری در نیمه اول حکومت مصدق در 25 بهمن 1330 انجام گرفته بود که همین آثار را به دنبال داشت. این ترور که با مجاهدتهای انقلابی فدائیان اسلام متفاوت بود توسط یک نوجوان 16 ساله صورت پذیرفت و با انگیزه دفاع از ارزشها دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه دکتر مصدق را هدف قرار داده بود. دکتر فاطمی گرچه فردی بود که نسبت به ارزشها و مقدسات دینی چندان تقید نشان نمی داد اما در بیان مواضع خود خصوصا در نشریه«باختر امروز» شدیدا به حمله و هجمه علیه دربار شاه و استعمار انگلیس می پرداخت. او گرچه از این صحنه خطر جان سالم به در برد اما در صحنه عمل سیاسی و اجتماعی منفعل گردید. دکتر علی بیگدلی در کتاب «ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران» از قول شهید مهدی عراقی، ترور فاطمی را در اثر تحریک غیر مستقیم سیدضیاء الدین طباطبایی (عامل صهیونیسم و همکار شاه) عنوان نموده است. در مجموع می توان گفت که این گونه ترورها بیشترین تاثیر را در ایجاد حس خصومت و دشمنی نسبت به یکدیگر، فی مابین نیروهای ملی و مذهبی و بسط تفرقه و جدایی بین آنها در پی داشت ، در حالی که عامل اصلی این اقدامات تفرقه افکن واقعیتی فراتر از دایره نیروهای ملی و مذهبی داشت.
نقش مصدق برای انحلال مجلس
دکتر مصدق بدلیل مخالفتهای بعضی از نمایندگان با سیاستهای کابینه اش در صدد انحلال مجلس برآمد و طی اقداماتی مقدمه رفراندوم را فراهم نمود و اعلام کرد که برای اینکه ببینیم ملت، مجلس را می خواهد یا نه به رای مردم مراجعه شود. گرچه این عمل غیر قانونی به نظر می رسید اما سر انجام به اجرا در آمد. روش اخذ آرای عمومی در روز رفراندوم به این صورت بود که موافقین انحلال مجلس در یک محل مشخص و مخالفین آن در محل دیگری رای بدهند که این خود از اقدامات عجیب و غریب مصدق می باشد.
مخالفت کاشانی با رفراندوم و سنگ باران منزل او توسط طرفداران مصدق
آیت الله کاشانی که مخالف انحلال مجلس و رفراندوم بودند برای مردم سخنرانی کردند، در همین زمان بود که منزلشان سنگ باران گردید و عده ای از مردم زخمی شدند، بعدها مشخص گردید که عاملان آن شخصی به نام داریوش فروهر و تعدادی از طرفداران مصدق بودند. این گونه حوادث نشانگر آن است که خط ایجاد تفرقه با تابلوی هر دو گروه موثر و حاضر در صحنه مبارزه دنبال می گردید.
رفراندوم انجام شد
به هر صورت در ایام 12 و 19 مرداد 1332 به ترتیب در تهران و شهرستانها رفراندوم انجام گردید و در پوشش چنین عملی انحلال مجلس اعلام گردید. در واقع از همان تاریخ بود که برآورد لازم برای کودتای 28 مرداد آغاز گردید، چرا که با نبودن مجلس سقوط دولت مصدق بسیار ساده می بود و شاه به سادگی می توانست فرمان عزل مصدق را صادر نماید. در واقع انحلال مجلس راه را برای وقوع کودتا و تامین اهداف کودتاچیان باز کرده بود. بنابراین آنچه گذشت عملکرد کابینه مصدق و عناصر و گروههای تفرقه افکن باعث انزوای متدینین از یک سو و نیز بیزاری توده مردم از دولت از سوی دیگر گردید و این خود زمینه سازی کودتا و ظهور دیکتاتوری را در پی داشت و دیدیم که این کودتا به دلیل عدم حمایت مردمی با کمترین مقاومت به انجام رسید. متاسفانه دکتر مصدق نه تنها نقش عوامل اختلاف را خنثی ننمود بلکه در پاره ای موارد با اشتباهات خود به اهداف آنان کمک هم نموده است.
2) چگونگی انجام کودتا
در روزهای قبل از کودتا این طور به نظر می رسید که حزب توده طرفدار مصدق شده است، ظاهرا در چندین نوبت خبر کودتای احتمالی از طریق افسران ذی نفوذ در ارتش به اطلاع دکتر مصدق رسیده بود.
همچنین از روز 25 مرداد میتینگهایی با شعار های ضد درباری تشکیل می گردید. روزهای 26 و 27 مرداد تظاهراتی در خیابانها روی داد و مردم با پلیس درگیر شدند و به خودرو و مراکز اطلاعات آمریکا در تهران و شهرستانها حمله بردند. مردم در شعارهای خودخواهان برپایی جمهوری بودند. گازیورسکی می نویسد: « عوامل سیا عده ای را در تظاهرات ضدشاه اجیر کردند اما عده ای از پان ایرانیست های افراطی دست راستی نیز در این تظاهرات فعال بودند. طبیعی است که اعضا و هواداران حزب توده نیز در اقدامات علیه شاه مشارکت فعال داشته باشند.هندرسون سفیر آمریکا از مصدق خواست با استفاده از نیروی پلیس ، تظاهرکنندگان را متفرق سازد و مصدق در یک تصمیم سرنوشت ساز و از ترس اینکه بی نظمی به هرج ومرج عمومی بینجامد، موافقت کرد. در این میان ، مخالفت جریانهایی نظیر حزب توده که به دلیل احساس خطر، از هواداران خود خواسته بودند برای مقابله با کودتا به خیابانها بریزند، تاثیری در تصمیم مصدق نگذاشت.»(3) شاید این عمل مصدق از دلایل مهم عدم پشتیبانی مردمی در هنگامه کودتا باشد که از یک سو انرژی مردمی را در صحنه این تظاهرات تخلیه می کرد و از سوی دیگر با این واکنش مصدق، انگیزه های متضاد با کودتای آنها در روز 28 مرداد فروکش نموده و بروز نمی یافت. البته عامل مهمتر را باید به فضای هرج و مرج بوجود آمده در قبل از کودتا معطوف دانست که از یک سو فرصت محاسبه دقیق را از مصدق سلب نمود و عملا او را در مواجهه با مردم قرار داد و از سوی دیگر با ایجاد فرسایش و خستگی روانی برای مردم ، زمینه روانی آنها را برای پذیرش یک دیکتاتور فراهم نمود، بر همین اساس اوضاع به نفع دربار عوض شد و با ادامه این وضع در روز 28 مرداد، کودتا به فرماندهی زاهدی انجام پذیرفت.
هشدار آیت الله کاشانی در مورد کودتا
آیت الله کاشانی با مشاهده اوضاع، نامه ای به مصدق می نویسد و احتمال وقوع را به او هشدار می دهد این نامه در تاریخ 27 مرداد یعنی درست پس از وقوع حوادثی چون سنگ باران خانه کاشانی، دستگیری فرزندانش و عمامه گزاردن بر سر سگ و ... نوشته می شود. حضرت امام خمینی(ره) ضمن اشاره به جفاهایی که نسبت به کاشانی روا داشته شد می فرمایند:
«... اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دیدند اینها خلاف دارند می کنند صحبت کرد، اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند...» (4)
قسمتهایی از نامه آقای کاشانی که یک روز قبل از کودتا به مصدق نوشته شد وعین دستخط ایشان در کتب تاریخی موجود می باشد به صورت زیر می باشد:
«... خودتان بهتر از هر کس می دانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن متمایل نیستید... حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید، خانه ام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید... زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بود در صدد به اصطلاح کودتا است... من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه می کنم که فردا جای هیچ عذر موجه نباشد...»(5) و مصدق در جواب می نویسد:«اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم» (6) اما آنچه روی داد سرنگونی دولت مصدق بود که در آن مقطع هیچ گونه پشتیبانی از سوی ملت انجام نگرفت. در واقع باید اذعان نمود که نهضت ملی ایران حرکتی اصلاحی در جهت تامین منافع ملی بوده که به دلیل انزوای رهبری دینی و روحانیت زمان به شکست انجامید و گرچه دکتر مصدق در شعار دم از حاکمیت ملی می زد اما چون در عمل آن را محقق نساخت و از طرف دیگر از جریان روحانیت که با توده مردمی پیوند خورده بود غافل ماند، لذا سخن او که «من مستظهر به پشتیبانی ملت هستم»، هیچ گاه به واقعیت نپیوست. بی شک این وقایع در بردارنده درس بزرگی برای ما خواهد بود خصوصا امروز که سلب حمایت مردمی و مواجهه با بحران مشروعیت در خواستگاه اهداف و آمال دشمنان می باشد، هدفی که در مقطع نهضت ملی ایران از راههایی چون ایجاد درگیریهای فرسایشی و یاس آور در افکار عمومی ، انزوای روحانیت شیعه و نیروهای مذهبی تحت رهبری آن و نیز ناکارآمد نشان دادن دولت در مهار هرج و مرج ، نا امنی و جنجال آفرینی در منظر عموم، دنبال گردیده است.
3) مروری بر عملکرد گروههای واسطه در زمینه سازی کودتا
الف) دکتر بقایی و نیروی سوم
چهره دکتر مظفر بقایی در تاریخ نهضت ملی ایران، به شدت رمز آلود و چند لایه است. او فرایندی سیال و بی ثبات را طی کرد به گونه ای که او را نه می توان عضو جناح ملی نامید و نه می توان وابسته به جریان مذهبی و یا وابسته به دربار دانست. او گرچه نقشی فراجناحی و به ظاهر مستقل از جریانهای موجود داشت اما نوع عملکرد وی نشان از یک همگرایی پیچیده و مرموز با سیاستهای طراحان استعماری کودتا دارد.
دکتر بقایی طی نطقی در مجلس سالهای 1329 و 1330 خود را به عنوان «مراقب و محافظ دکتر مصدق پیشوای خودم که به ملت ایران و به ما بزرگترین درس فداکاری را داده» مطرح نمود. اما به مرور زمان خلاف این ادعا پدیدار گردید. حادثه مهمی که نقش بقایی را در حوادث سیاسی روز برجسته کرد و او را به یک چهره جنجالی و شاخص "ضد انگلیسی" بدل نمود، ماجرای خانه سدان است :
« ظاهراً در اوایل تیرماه 1330 امیر حسین پاکروان، کارمند شرکت نفت انگلیس و ایران، به بقایی اطلاع داد که اسنادی از اداره انتشارات و تبلیغات شرکت نفت به منزل ن. ر. سدان، نماینده شرکت نفت انگلیس در ایران، در خیابان قوامالسلطنه منتقل میشود. بقایی به همراه سرلشکر فضلالله زاهدی، رئیس شهربانی وقت، و جهانگیر تفضلی خانه سدان را تفتیش کرد و اسناد مزبور را به دست آورد. بخشی از اسناد خانه سدان توسط بقایی در روزنامه شاهد، و سایر مطبوعات آن زمان، منتشر شد و جنجال بزرگی به پا کرد ... امروزه، اصالت این ماجرا مورد تردید جدی است و برخی محققین، از جمله آبراهامیان، اسناد فوق، یا بخشی از آن، را جعلی یا دستکاری‏ شده می ‏دانند. نگارنده نیز در طی کار چند ساله خود بر روی اسناد خانه سدان، در مجموعه اسناد شخصی بقایی، به این نتیجه قطعی رسید که اسناد فوق کاملاً جعلی است. به عبارت دیگر، اصل اسناد دستمایه قرار گرفته و اسامی و مواردی که مورد نظر بوده به اسناد افزوده شده. در این باره دلایل کاملاً مستندی دارم که در زمان مناسب به صورت مقاله عرضه خواهم کرد. »(7)
از جمله همپیمانان بقایی در یک مقطع، می توان به خلیل ملکی اشاره کرد. ملکی از رهبران حزب توده ایران بود که در سال 1326 انشعاب پرهیاهویی را از این حزب سازمان داد و منادی مشی سوسیالیستی مستقل از مسکو شد. این مشی بعدها به نام نیروی سوم شهرت یافت. پس از مدتی، ملکی به اتفاق هوادارانش به سازمان نگهبانان آزادی، به رهبری بقایی, پیوست و در اواخر اردیبهشت 1330 به اتفاق بقایی حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کرد. روزنامه شاهد ارگان این حزب بود. سازمان نگهبانان آزادی و سپس حزب زحمتکشان ملت ایران، با بهرهگیری از تجارب سازمانی و تئوریک ملکی و دوستانش، توانست در بین روشنفکران و کارگران نفوذی کسب کند. حزب زحمتکشان، که تنها سازمان متشکل عضو جبهه ملی ایران به شمار میرفت، نقش اصلی را در مقابله با نفوذ حزب توده به عهده گرفت. مقابله این دو حزب حوادث خشونتآمیزی آفرید که در نهایت نهضت ملی ایران را تضعیف نمود.در اوایل سال 1332، عملیات سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا و ایالات متحده آمریکا علیه نهضت ملی ایران شدت گرفت.
در اسناد شخصی دکتر بقایی مجموعه ‏ای از نامه ‏های حسین خطیبی موجود است که واجد اهمیت فراوان تاریخی می باشد.
« حسین خطیبی از دوستان نزدیک بقایی بود که در عین حال با محمدرضا پهلوی و اردشیر زاهدی نیز رابطه نزدیک و صمیمانه داشت. طبق اسناد موجود، خطیبی حداقل از سال 1329 در رأس یک سازمان مخفی اطلاعاتی قرار داشت که در حزب توده دارای عوامل نفوذی بود و با عناصر برجسته اطلاعاتی ارتش پهلوی- و در رأس آنها حسن ارفع، حسن اخوی و حبیب ‏الله دیهیمی- مرتبط بود. این سازمان به ظاهر در زیر رهبری عالی بقایی قرار داشت و خطیبی خود را تابع بقایی وانمود می‏ کرد. معهذا، کاوش بیشتر نشان می‏ دهد که خطیبی در عملیات خود کاملاً مستقل از بقایی بود. درواقع، این سازمان را باید بخشی از شبکه‏ هایی به شمار آورد که در رتباط با سرویس‏‏های اطلاعاتی غرب فعالیت خود را آغاز کرده بودند. بدینسان، با پیوندهایی عجیب مواجهیم که پیشینه آن حداقل به سال 1329 می ‏رسد؛ زمانی که بقایی به عنوان یکی از رهبران جنبش ملی شناخته می ‏شود و از ستیز او با دکتر مصدق خبری نیست. این شبکه نقش مرموزی در تفرقه‏ افکنی ‏های آن زمان داشت. برای نمونه، دکتر مصدق پس از آغاز زمامداری ‏اش، در 22 اردیبهشت 1330 در مجلس اعلام نمود که فداییان اسلام قصد ترور او را دارند. منبع مصدق شاه بود و شاه از دیهیمی، عضو سازمان دکتر بقایی، شنیده بود ... حسین خطیبی در روز پنجشنبه 3 اردیبهشت 1332 توسط مأمورین فرمانداری نظامی دولت مصدق به اتهام کارگردانی عملیات قتل افشارطوس دستگیر شد. او در زندان بطور منظم با بقایی مکاتبه پنهان داشت ... در این نامه ‏ها، خطیبی بهنحوی ماجرای دستگیری و بازجویی ‏های خود را بیان میدارد که بقایی راهی جز رویارویی نهایی با مصدق و درگیر شدن در نبرد مرگ و زندگی نبیند. بهنظر می ‏رسد که در این حادثه نیرویی در وراء و مافوق خطیبی در کار است و خطیبی تنها واسطه انتقال پیام اوست. خطیبی در این نامه ‏ها طرح توطئه موهوم کودتای مصدق علیه کاشانی، مکی و بقایی و غیره را افشا می کند. قابل تصور است که بقایی این نامهها را در اختیار آیت ‏الله کاشانی قرار میداد و بدینسان تعارض ‏های آن زمان به سوی رویارویی محتوم سوق می‏ یافت. در این نامه‏ ها خطیبی زندانی حتی طرح استیضاح دولت مصدق و مفاد آن را به بقایی دیکته می‏ کند ... در ماجرای کودتای 28 مرداد 1332 نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند و به این دلیل مطبوعات پس از کودتا بقایی را یکی از رهبران "قیام ملی" علیه دولت دکتر مصدق عنوان کردند. رفتار بقایی پس از کودتا کینهتوزانه بود. او طی مصاحبههای مطبوعاتی خواستار آن شد که «همکاران دولت سابق و تودهای ‏ها به شدیدترین وضعی مجازات شوند.» هواداران او در کرمان وحشیانه ‏ترین تعرضها را به مخالفین خود کردند و از جمله سرگرد سخایی، رئیس شهربانی کرمان، را به طرز فجیعی به قتل رسانیدند. بقایی مدتی پس از کودتا به کرمان رفت و در سخنرانی خود اعلام کرد دست کسی که سرگرد سخایی را به قتل رسانیده میبوسد. » (8)
ب) حزب توده
حزب توده که از ابتدا در مقابله با جبهه ملی عمل می نمود، طبیعتا از مخالفین سرسخت دولت مصدق بود. اما به مرور زمان ، همزمان با ایام پس از مرگ استالین ، وقوع انشعاباتی در حزب توده وضعیت را به گونه ای دیگر کرده بود. از این پس بخشی از این جریان به حمایت از مصدق پرداخت که البته این حمایت در قالب یک جنگ روانی به شدت بزرگنمایی می شد و بخش دیگر آن هم به مخالفت های سرسختانه روی آورد. نکته مهم این است که در هر دو وجه مخالفت و موافقت ، ضربات اساسی به دولت مصدق وارد می شد.
« با روی کار آمدن مصدق و گسترش فضای باز سیاسی آزادی عمل حزب بیشتر شد و حزب تجدید حیات یافت. با نیرومند شدن دوباره حزب توده در سالهای 1330 تا 1332 رهبران حزب در قبال مصدق موضع دوگانه ای اتخاذ کردند، اعضای با تجربه تر طرفدار یک ائتلاف ضمنی با جبهه بودند. آنها به زبان مارکسیستی جبهه ملی و مصدق را نماینده بورژوازی در حال جنگ با امپریالیسم ارزیابی می کردند که در راستای یک انقلاب دموکراتیک ملی تلاش می کند. حال آنکه رهبران جوانتر حزب در کمیته مرکزی مصدق را دست نشانده بورژوازی کمپرادور و وابسته به امپریالیسم آمریکا می دانستند. آنها طرفدار رویارویی با جبهه ملی بودند و تلاشهای مصدق برای نیل به توافق با انگلیسیها را به عنوان سازش تمام عیار محکوم می کردند. حتی در تابستان 1330 که مصدق سرگرم مذاکره با مقامات آمریکایی بود. حزب اعتراضات گسترده ای به راه انداخت که نتیجه آن 25 کشته و 250 زخمی بود. این امر باعث شد که مصدق سرلشگر بقایی رئیس شهربانی را از کار برکنار کند ... در زمینه اقتصادی حزب به دلیل نفوذ در محیطهای کارگری اعتصابهای متعددی به راه انداخت از جمله می توان به اعتصاب کارگران راه آهن در 11 مهرماه 1331، اعتصاب کارگران دخانیات در اردیبهشت 1332 و اعتصاب کارگران کوره پز در تیر ماه 1332 اشاره نمود. با توجه به محرومیت دولت مصدق از درآمد نفت و مشکلات عدیده اقتصادی ، این اعتصابات ضربه محکمی به دولت مصدق بود. با انتشار اوراق قرضه نیز حزب نه تنها در خرید اوراق قرضه ، مشارکت ننمود بلکه آن را اقدامی عوام فریبانه ارزیابی می کرد و سعی در القاء این موضوع به افکار عمومی را داشت که مصدق با این کار می خواهد زمینه را برای دریافت وام از آمریکا و قبول پیشنهادات اسارت بار فراهم نماید. » (9)
در مورد بزرگنمایی نفوذ حزب توده در ایران آن روز باید گفت که در سال 1332, فریاد مصدق بلند بود که چرا آمریکاییها, حزب توده و نفوذ آن در ایران را بزرگنمایی میکنند؟! و حزب توده چندان در ایران قوی نیست و عده ای دارند حزب توده را به صورت چماقی درمیآورند. اهداف این بزرگنمایی را در چند بخش عمده می توان برشمرد : 1- توهم همگرایی مصدق و حزب توده سبب برانگیختگی احساسات ضد توده ای بدنه جبهه ملی گردیده و زمینه بروز انشعاب را در آنها فراهم می نمود و در نتیجه بخش وسیعی از آنها را از حمایت از مصدق باز می داشت. 2- با توجه به حساسیت آمریکایی ها نسبت به گسترش کمونیسم در ایران ، زمینه تفاهم انگلیس و آمریکا را در تحقق کودتا فراهم می نموده و تظاهر حزب توده در اطراف مصدق بهانه لازم را برای همکاری در کودتا به دست آمریکایی ها می داد. 3- با توجه به حساسیت نیروهای مذهبی نسبت به خطر جریان چپ در ایران، آنان را در تقابل با مصدق قرار داده و آتش منازعات نیروهای ملی و مذهبی را مضاعف می نمود. برای نمونه در سالگرد واقعه سی تیر 1331 نیروهای حزب توده میتینگهای عظیمی در تهران برگزار کردند که همین مسئله موجب ترس و نگرانی بسیاری از نیروهای متدین و ملی گرا در ایران گردید و ناخودآگاه به مهمترین قسمت تبلیغات سازمان سیا که ارتباط مصدق و حزب توده بود، صحه می گذاشت. در ایام نزدیک به کودتا نیز جنگ روانی بر ضد مصدق به اوج خود رسیده بود.
ماموران سیا به ترساندن رهبران مذهبی توجه خاص داشتند. از همین رو به نام حزب توده تبلیغات شدیدی می کردند و مطالبی منتشر می کردند که در آنها رهبران مذهبی تهدید می شدند که اگر با مصدق مخالفت کنند به طرز وحشتناکی مجازات خواهند شد. به نام حزب توده، تلفنهای تهدیدآمیزی به برخی از آنها می زدند ... ( این طور تصور می شد که ) شهر تقریبا در دست مخالفان شاه افتاده بود. نیروهای حزب توده بیشترین تظاهرات را در این چند روز رهبری می کردند و این مسئله بیشترین ترس را میان متدینین و مذهبیون ایجاد کرده بود.
ج) عناصر وابسته به سرویسهای انگلیس و متصدیان جنگ روانی
بریتانیا اعضاء و افراد وابسته به خود در ایران را در اختیار سازمان سیا قرار داد و در این بین مهمترین آنان برادران رشیدیان (سیف الله، قدرت الله و اسدالله) بودند. اینان در حقیقت کلید اصلی طرح انگلیسی ها بودند. در زمان جنگ جهانی دوم برادران رشیدیان علیه آلمانها با بریتانیا همکاری می کردند و حال هم سازمان خود را حفظ کرده بودند. گذشته از ثروتشان، آنها در دو مورد مهارت کافی داشتند؛ یکی اینکه به راحتی می توانستند در مجلس و بازار نفوذ کنند و دیگر که مهمتر است می توانستند مردم کوچه و بازار را که درحقیقت عامل بسیار مهمی در سیاست ایران بودند تجهیز و به خیابانها بکشانند.
از مهمترین مسائلی که مورد توجه طراحان جنگ روانی آن روزگار قرار گرفت بستر اقتصادی مملکت بود.
اوضاع اقتصادی آن روز ایران به علت محاصره نفتی دربحرانی ترین شکل خود بود حقوق کارمندان و کارگران ماهها عقب افتاده بود. گرانی و تورم بر بار فقر عمومی اضافه می کرد. طراحان کودتا که زمینه بحرانی اقتصاد را مهیا می دیدند، زمینه جنگ روانی طرح را شروع کردند. جنگ روانی که با هماهنگی شدید مطبوعات که تعداد آن به بیش از بیست نشریه می رسید و احزاب طرفدار سلطنت آغاز شد.
جنگ روانی چند بند داشت :
1- مصدق از حزب توده اتحاد جماهیر شوروی حمایت می کند.
2- مصدق دشمن اسلام است زیرا با حزب توده همکاری می کند و اهداف آنان را پیش می برد.
3- مصدق آگاهانه در حال نابود کردن روحیه ارتش و توانایی آن جهت حفظ نظم است.
4- مصدق در حال تشویق عناصر تجزیه طلب عشایر برای سلطه شوروی بر استانهای شمالی است.
5- قدرت مصدق را چنان به تباهی کشانده که دیگر از جنبه های مطلوب او هیچ نشانی نیست و اکنون وی دارای همه امیال سرکوبگر یک مستبد است.
پی نوشت:
1. آرشیو روزنامه کیهان – 28/4/1331
2. در صورت علاقه، کسب اطلاع بیشتر در این مورد، به «یادداشت های سیاسی حسن ارسنجانی، رجوع نمایید.
3. صحیفه نور- جلد 15 – صفحه 15
4. ر.ک به « مصدق و ناسیونالیسم ایرانى » روزنامه ایران ـ 28 مرداد 1381
5. درسهایی از تاریخ سیاسی ایران- دکتر حسن آیت – صفحه325
6. همان
7. ر.ک به « معمای دکتر مظفر بقایی کرمانی » ، عبدالله شهبازی ،دوشنبه 14 جولای سال 2003
8. همان
9. گفتگو با دکتر نادرپور – روزنامه همشهری – یکشنبه 28 اسفند 1379
سایت خبری شبکه خبر دانشجو