20 اردیبهشت 1400
چرا بحرین از ایران جدا شد؟
سرزمینهای وسیعی در چهار سوی شرق، غرب، شمال و جنوب ایران از حدود دو قرن پیش به شکلهای گوناگون نظیر جنگ و توطئه دولتهای خارجی از پیکره ایران جدا گردیدند. اما نوع و مدل جدا شدن یکی از این سرزمینها، یعنی مجمعالجزایر بحرین، با دیگر موارد متفاوت است و برای فهم علت جدایی آن، درکی از مفهوم دولت دستنشانده لازم است. در واقع کشورهای سلطهگر در جستوجوی روابط سلطهگرانه با کشورهایی هستند که از نظر استراتژیکی مهماند؛ ازجمله کشورهایی که در نزدیکی مرزهای آنان یا نزدیک مرزهای متحدان یا رقیبان آنان قرار دارند یا کشورهایی که دسترسی به راههای حیاتی حمل و نقل دریایی، و نیز کشورهایی که منابع عمدهای از مواد خام حیاتی را دارا هستند. در چنین شرایطی، یک دولت سلطهپذیر برای دستیابی به کمک اقتصادی و امنیتی و کسب حمایت نظامی وارد روابط سلطهآمیز میشود.1 در واقع دولتهای دستنشانده و سلطهپذیر فاقد استقلال میباشند و بیشتر در مسیر حفظ منافع دولتی دیگر اقدام میکنند. در ادامه این نوشتار قصد داریم بررسی کنیم که آیا واگذاری بحرین اجتنابناپذیر بود و در ادامه کنکاش کنیم که آیا درک واگذاری بحرین بدون درک مفهوم دولت دستنشانده ممکن است.
1. بحرین در دوران دولت شکننده قاجار
از سالهای آغازین قرن نوزدهم میلادی، با حضور بلامنازع دولت سلطهگر انگلستان در منطقه خلیج فارس، بحرین از ضمائم ایران از طریق رژیمهای حقوقی امپریالیستی به تحتالحمایگی انگلستان درآمد. از آن به بعد این موضوع همواره مورد مناقشه ایران و انگلستان بود. در زمان حکومت قاجاریه که دولت مرکزی ایران ضعیف و شکننده بود، انگلیسیها از فرصت سوء استفاده کردند و با ذکر دلایلی همچون دور بودن بحرین از ایران، همچنین استعمال زبان عربی در آن منطقه و... بهتدریج بحرین را یک منطقه غیر ایرانی قلمداد کردند و گرچه در ابتدا به طور تلویحی ولی بعدا بهطور علنی تمام امور و مناسبات سیاسی، اقتصادی و نظامی آن را به دست گرفتند.2 پس از آن انگلیسیها بر نفوذ خود در منطقه و بهویژه بحرین افزودند و به اعتراضهای ایران وقعی ننهادند. سپس در پیمان دیگری به سال 1880م، شیخ بحرین که دستنشانده انگلیس بود، تعهد نمود در هیچ نوع پیمان یا قراردادی با سایر دول شرکت نکند3 و عملا به عنوان یک دولت دستنشانده خواستهها و منافع کشور بریتانیا را در منطقه تأمین کند. در سالهای بعد نیز حضور فعال انگلستان در ایران و مشکلات داخلی ناشی از بیسامانی سیاسی مانع از دفاع دولت مرکزی ایران از حقوق حقه خود بود.
2. بحرین در زمان دولت دستنشانده پهلوی اول
یک دولت سلطهگر میکوشد ثبات سیاسی در کشور سلطهپذیر را از راه بهکارگیری سلطهگری مانند کمک اقتصادی، امنیتی و نظامی تأمین کند. در دوران پهلوی اول برای تأمین منافع بریتانیا در بحرین، دولت وقت ایران پیشنهاد کرد دولتهای ایران و انگلستان هر دو استقلال بحرین و حق حاکمیت شیخ حاکم را به رسمیت بشناسند و در عوض انگلستان چندین واحد شناور دریایی از قبیل شش فروند ناوچه توپدار دویستتنی و چهار فروند ناوچه توپدار صد تنی برای جلوگیری از قاچاق کالا از بحرین، به ایران هدیه دهد.4 انگلیسیها مغرور و گستاخ از عقبنشینیهای دولتمردان ایران، حتی با حداقل خواسته حکومت ایران، یعنی انتصاب یک کنسول ایرانی در بحرین، نیز مخالفت کردند. هرچند این اقدام ایران به گونهای شناسایی استقلال شیخ بحرین تلقی میگردید، مأموران انگلیسی که از مدتها پیش اقدامات ویژهای با هدف تضعیف موقعیت و کاهش شمار ایرانیان مقیم بحرین تدارک دیده بودند، حضور یک دیپلمات ایرانی در آن جزیره را مغایر با سیاست پیشگفته تلقی کردند و آن را دستاویزی برای تقویت جایگاه ایرانیان آن سرزمین تصور نمودند و ازهمینرو، تقاضای ناچیز حاکمان ایران را هم نپذیرفتند.5 سیاستورزان حیلهگر انگلیسی به انگیزه مرعوب و منفعل ساختن دولتمردان ایرانی وانمود میکردند که حکومت ایران با رهاسازی ادعاهای بیاساس و بیارزش خود، که مانع از برقراری روابط دوستانه و رضایتبخش با همسایگان خود و دولت انگلستان میشود، در مسیر کامیابی قرار میگیرد.6 پس از آن حکومت ایران جز اعتراضهای سست که هیچگاه از مرحله حرف فراتر نرفت، اقدام دیگری برای اعاده حاکمیت خویش بر بحرین انجام نداد.
3. بحرین در زمان دولت دستنشانده پهلوی دوم
پس از کودتای 28 مرداد 1332، انگلیسیها دیگر هیچگاه نتوانستند موقعیت سابق خود را در ایران باز یابند و ناچار شدند به تقسیم نفوذ و منافع با همپیمان خود، یعنی آمریکا، رضایت دهند. اما از سال 1342 به بعد آمریکاییها مقام برتر را بهدست آوردند و انگلیسیها را به مقام دوم تنزل دادند.7 در چنین شرایطی امپراتوری انگلستان با توجه به کاهش توان نظامی و اقتصادی خود تصمیم گرفتند منطقه خلیج فارس را ترک کنند. تصمیم قطعی بین وزیران خارجه آمریکا و انگلستان گرفته شد و قرار بود وظیفه پر کردن خلاء ناشی از خروج انگلستان در انتهای دهه 1960م را برای تأمین منافع دولتهای آمریکا و بریتانیا در وهله نخست به دولت دستنشانده ایران در قالب دکترین نیکسون واگذار کنند. دولت ایران بیدرنگ برای کسب کمکهای اقتصادی و نظامی از دولت سلطهگر آمریکا، آمادگی خود را برای عهدهدار شدن این وظیفه اعلام کرد. در همین راستا زمینه تقویت بنیه نظامیاش از جانب دولتهای غربی و سلطهگر آماده شد، اما در عین حال با شروط رابطه با کشورهای عربی خلیج فارس و متحد آمریکا مواجه گشت. در آن مقطع زمانی، حداقل سه اصل ضروری و مهم برای دیپلماسی درازمدت ایالات متحده در خلیج فارس مورد توجه بود: 1. استقلال کشورهای عربی تازه به استقلال رسیده توسط ایران باید دست نخورده باقی بماند؛ 2. دستیابی آزاد کشورهای غرب به ذخایر نفتی خلیج فارس باید ممکن باشد؛ 3. برتری نظامی و دیپلماتیک ایران به عنوان ضامن اصلی و اساسی ثبات منطقه ادامه خواهد داشت.8
ازاینرو در یک کنفرانس مطبوعاتی در 14 دیماه 1347 در دهلی نو، شاه به طور ناگهانی از ادعای دیرینه ایران بر بحرین چشم پوشید و گفت: «اگر اهالی بحرین نمیخواهند به کشور من ملحق شوند ایران ادعای ارضی خود را در مورد این مجمعالجزایر پس میگیرد و خواسته اهالی بحرین را اگر از نظر بینالمللی مورد قبول قرار بگیرد میپذیرد».9 در منازعه طولانی ایران و انگلستان بر سر مالکیت و حاکمیت مجمعالجزایر بحرین، این اولین بار بود که بالاترین مقام رسمی ایران باصراحت اعلام میکرد که ایران از حقوق خود نسبت به بحرین چشمپوشی میکند.10 باید یادآور شد که حل سریع این اختلافات به علت نزدیک شدن تاریخ خروج انگلیسیها از خلیج فارس و فشارهایی بود که آمریکا و انگلستان به رژیم دستنشانده شاه وارد میکرد تا منافع آنان را در منطقه تأمین کند. شاه قانع شده بود که چنانچه ایران از ادعایش بر بحرین چشم بپوشد، میتواند زودتر جای انگلستان را در منطقه بگیرد و خود را در راستای دکترین نیکسون به عنوان ژاندارم منطقه معرفی کند و از مزایایی همچون حمایت مالی و نظامی آمریکا بهرهمند شود.
فرجام
نکته مهم در جدایی بحرین از ایران اعلان انصراف ناگهانی و سریع حکومت ایران از دعاوی تاریخی خود نسبت به بحرین، آن هم در آستانه خروج نیروهای انگلیسی از منطقه خلیج فارس برای تأمین منافع آمریکاست که بدون درک نظریه دولت دستنشانده نمیتوان درکی از چرایی این ماجرا داشت؛ درحالیکه در شرایط طبیعی ایران نباید به جدایی این سرزمین رضایت میداد. سرانجام در تاریخ 1349 هیئتی به ریاست گیچاردی، نماینده دبیرکل، به بحرین سفر کرد و پس از بازگشت به نیویورک گزارش داد که اکثریت قاطع اهالی بحرین خواستار شناسایی هویت خود به عنوان یک کشور مستقل و دارای حق حاکمیت میباشند که در ایجاد روابط با سایر کشورها آزادی عمل داشته باشند.11
1. مارک گازیوروسکی، دیپلماسی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 46.
2. علیرضا ذاکر اصفهانی، «روند انفصال بحرین از ایران»، مجله علمی پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی اصفهان، ش 9 (بهار 1376)، صص 71-95.
3. عباس پرتویمقدم، «بحرین چرا و چگونه از ایران جدا شد»، مجله مطالعات تاریخی، ش 15 (زمستان 1385)، صص 80 -111.
4. علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، معین، 1372، ص 254.
5. عباس پرتوی مقدم، همان، صص 80 -111.
6. همانجا.
7. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر پیکان، 1386، ص 351.
8. امیل نخله، روابط امریکا و اعراب در خلیج فارس، ترجمه کارو، تهران، سروش، 1359، ص 59.
9. فریدون زندفر، ایران و جهانی پرتلاطم، خاطراتی از دوران خدمت در وزارت امور خارجه 1359-1326، تهران، شیرازه، 1379، ص 63.
10. عباس پرتویمقدم، همان، صص 80 -111.
11. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص 365.