15 اسفند 1392
مرتضی نبوی: با موسوی اختلاف داشتم اما استعفا ندادم
***
آقای نبوی از سال ۱۳۵۷ و تأسیس حزب جمهوری اسلامی آغاز کنیم، به نظر شما چطور شد که حزب جمهوری اسلامی تأسیس شد؟
همانطور که تاریخ نشان میدهد همواره روحانیت نقش مهمی را در تحولات اجتماعی در ایران ایفا کرده و این روحانیت آگاه بوده است که باعث شده ایران از مقاطع حساس تاریخی به خوبی عبور کند. در انقلاب اسلامی ایران نیز که اساسا روحانیت نقش کلیدی و بسیار گستردهای را داشته است و نقش مهم روحانیت در ارتباط با مردم و حرکات آنها کاملا واضح و مشخص است.
من در همین باره و اینکه چطور شد حزب جمهوری اسلامی تأسیس شد خاطرهای را برای شما نقل کنم. پیش از انقلاب اسلامی به واسطه آشنایی که ما با آقای هاشمی رفسنجانی داشتیم از ایشان شنیدیم که قرار است حزبی تشکیل شود که در ابتدا نیز قرار بود این تشکیلات و حزب نیمه علنی و نیمه مخفی باشد تا در فعالیتهای آن به واسطه حضور ساواک مشکلی ایجاد نشود.
دلیل تأسیس حزب جمهوری اسلامی نیز کادرسازی برای نظام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عنوان میشد. اما به دلیل روند سریع حوادث و اتفاقات، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی حزب جمهوری اسلامی نیز اعلام تشکیل رسمی کرد و ما نیز به این حزب پیوستیم.
یکی از نکات مهمی که در مورد حزب جمهوری اسلامی بیان میشود این نکته است که در همان اوایل تشکیل حزب افراد بسیاری با تفکرات مختلف و بعضا متضاد به حزب دعوت میشوند، به نظر شما دلیل این دعوتها چه بوده و آیا این نوع دعوت کردن از افراد برای حضور در حزب مضر نبوده است؟
یکی از خاطراتی که من از شهید بهشتی به خاطر دارم این است که علم رجال ایشان بسیار قوی بوده است و با افراد مختلف ارتباط داشتند. من به خاطر دارم ما قبل از انقلاب به همراه شهید صادق اسلامی که ایشان در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند، خدمت شهید بهشتی در منزل ایشان رسیدیم و بعدها متوجه شدیم شهید بهشتی در همان برخورد اول اسم بنده را به عنوان فردی که میتوان از ظرفیتهای او در بعد از انقلاب استفاده کرد یادداشت کردهاند. بعد از پیروزی انقلاب شهید بهشتی یکی از کاندیداهایی که برای مجلس خبرگان قانون اساسی در قزوین پیشنهاد دادند بنده بودم که البته بعدها ما رایزنیهایی را انجام دادیم تا حضرت آیتالله باریکبین برای این امر در نظر گرفته شوند و به مجلس خبرگان قانون اساسی راه پیدا کنند.
میخواهم عرض کنم دعوت شهید بهشتی از افراد مختلف برای حضور در حزب به دلیل استفاده از ظرفیت آنها بوده است تا بتوان از آنها در راستای پیشبرد اهداف انقلاب استفاده کرد. آن زمان هم خیلی دستهبندی راستی و چپی نبود و در واقع دو خط وجود داشت. انقلابی و ضد انقلابی. همه افرادی که آن زمان شهید بهشتی به حزب دعوت کرده بودند افراد انقلابی به حساب میآمدند که در پیروزی و شکلگیری انقلاب نقش و تاثیر داشتند. این دستهبندی راست و چپ و غیره بعدها ابتدا توسط تودهایها و بعد توسط دیگران مطرح شد!
یکی از نکاتی که آقای معادیخواه در مصاحبه اعلام کردند این بود که ظاهرا به واسطه آشنایی که پیش از انقلاب با شما داشتند و در زندان با همدیگر همبند بودید، انتقاداتی را به نحوه تشکیل و عضوگیری حزب داشتند که شما به ایشان پیشنهاد داده بودید تا انتقادات خود را با رهبران اصلی حزب همانند آقای هاشمی و خامنهای مطرح کنند. آیا شما هم از این اتفاق خاطرهای دارید؟
اینکه بنده با جناب آقای معادیخواه همبند بودم درست است. ما در بند هفت زندان قصر با هم بودیم و ارتباط نزدیکی هم با یکدیگر داشتیم. حتی من مدتی در خدمت ایشان فقه خواندم و با یکدیگر مأنوس بودیم. اما این خاطرهای که شما از آقای معادیخواه نقل کردید حقیقتش اصلا به خاطر ندارم. در مورد عضوگیری هم باید عرض کنم که هر حزبی دارای ساختارهای معین و مشخص است. مثلا در ابتدا افرادی به عنوان هیات مؤسس مشغول به فعالیت میشوند و بعد عضوگیری آغاز میشود و اگر تعداد اعضا به عدد مشخصی رسید طبق اساسنامه حزب، کنگره حزب برگزار میشود و بعد هم انتخابات برگزار میشود و شورای مرکزی حزب و اعضای آن مشخص میشوند. در حزب جمهوری اسلامی هم این اتفاق رخ داد و به نظر من حزب جمهوری اسلامی دارای ساختار مناسب و قابل قبول یک حزب بود. در اصل حزب با حساب و کتاب تشکیل شد و اینطور نبود که بدون فکر و زمینه قبلی تشکیل شده با شد.
در مورد نحوه عضوگیری و دعوت از اعضا با گرایشهای مختلف فکری هم اگر توضیح بفرمایید ممنون میشوم.
در همه احزاب اینطور نیست که همه افراد همفکر باشند و به یک نوع خاص بیندیشند، بلکه اختلاف نظر هم وجود دارد. اگر در حزب اشتباهاتی رخ داد این برمیگردد به سابقه تشکیلاتی ما که در این باره تجربه زیادی نداشتیم. البته اعضای هیات مؤسس حزب راهکارهای لازم و مناسبی را اندیشیده بودند تا در مواقع بروز مشکل بتوان آن مشکل را رفع و رجوع کرد. مثلا در حزب هیات داوری هم پیشبینی شده بود که در مواقع لازم و ضروری نقش خود را ایفا کند. این هم که فرمودید گرایشهای مختلف و اختلاف نظر، اینها بیشتر بروز و ظهورش در مسائل اقتصادی بود و از آنجا شروع شد. در اصل عدهای در شورای مرکزی معتقد به اقتصاد دولتی بودند و به شدت هم از آن دفاع میکردند و عدهای دیگر هم مخالف اقتصاد دولتی و طرفدار اقتصاد مردمی بودند و اختلافات از همین جا شروع شد.
دستهبندیهای داخل حزب هم بر همین اساس بود؟
دستهبندیها از چه نظر!؟
اینکه برخی افراد را به جناح چپ و راست حزب منصوب میکردند و در داخل این دو دسته جای میدادند.
در اصل بله از همین جا سرمنشا میگرفت، چون عدهای که طرفدار اقتصاد دولتی بودند تفکرات نزدیک به چپهای آن زمان را داشتند به آنها چپ گفته میشد و عدهای که طرفدار اقتصاد مردمی بودند طیف راست نامیده میشدند.
ما سال ۹۰ خدمت خانم بهروزی رسیدیم که آن زمان هنوز در قید حیات بودند. ایشان این دستهبندی راست و چپ در حزب را بر اساس تفکرات نزدیک به دبیرکل وقت حزب آیتالله خامنهای میدانستند و میگفتند افرادی که تفکرات و گرایشهای نزدیک به آیتالله خامنهای را داشتند طیف راست مینامیدند و افراد مقابل این طیف را طیف چپ مینامیدند. نظر شما چیست؟
همانطوری که عرض کردم اختلاف نظرات از مسائل اقتصادی آغاز شد و در دولت آقای مهندس موسوی آغاز شد و به حزب و سایر تشکلها سرایت کرد و بعد از رحلت حضرت امام(ره) به مسائل دیگر و حدود اختیارات ولیفقیه هم تسری پیدا کرد.
شما در یک مقطعی هم ظاهرا در حزب حضور نداشتهاید و بعد از بازگشت مجدد به حزب، عضو شورای مرکزی شدید؟
بله، همینطور است. من از اول تشکیل حزب در جریان تأسیس حزب بودم و فعالیت هم میکردم. سپس در ابتدای تأسیس سپاه پاسداران به سپاه رفتم، سپس وقتی شهید رجایی نخستوزیر بودند، از من خواستند به دولت بروم و در وزارت پست و تلگراف و تلفن، به آقای دکتر قندی که وزیر پست و تلگراف بودند کمک کنم. بنده هم رفتم و تا زمان شهادت ایشان معاونت ایشان را در شرکت مخابرات داشتم. به همین دلیل از زمان رفتن من به سپاه ارتباط من با حزب قطع شد.
بعد از شهادت شهید قندی در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و پس از تشکیل دولت شهید باهنر به عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن برگزیده شدم و سپس در دولت آیتالله مهدوی کنی هم حضور داشتم و به همین شکل در دولت اول مهندس موسوی هم حضور داشتم.
سپس در سال ۱۳۶۲ با تشکیل کنگره اول حزب با دعوت دوستان به حزب بازگشتم و کاندیدای شورای مرکزی شدم که رای هم آوردم و به شورای مرکزی حزب رفتم. در کنگره دوم حزب نیز در همین سمت ابقا شدم و به کار خودم ادامه دادم.
این ترکیب دولت که از دولت شهید رجایی به دولت آیتالله مهدوی کنی و سپس به دولت مهندس موسوی منتقل شد مشکلاتی را ایجاد نکرد؟ چون مهندس موسوی ظاهرا با چند وزیر از جمله شما اختلاف نظراتی را داشتند.
بله، همینطور است. چندین وزیر از جمله بنده که از دولت شهید باهنر به دو دولت دیگر منتقل شدیم و در دولت مهندس موسوی حضور داشتیم و اختلافاتی نیز مابین ما چند وزیر با آقای مهندس موسوی به وجود آمده بود که در سال ۱۳۶۲ تقریبا این اختلافات به اوج خود رسید.
چه وزرایی بودید که با مهندس موسوی اختلاف داشتید؟
بنده بودم. آقایان ناطق نوری، پرورش، عسگراولادی، ولایتی و توکلی هم بودند که با مهندس موسوی اختلاف نظر داشتیم. بیشتر اختلاف هم بر سر مسائل اقتصادی بود. همان زمان هم به امام نامهای نوشتیم و بیان کردیم که عدهای تمایل دارند دولت را مردمی کنند و عدهای تمایل دارند مردم را دولتی کنند! چون مهندس موسوی و دوستانشان تمایل داشتند اقتصاد عمدتا دولتی باشد و سرنخ همه چیز در دست دولت باشد اما ما و برخی دوستانمان در دولت این را قبول نداشتیم و معتقد به این نوع اداره کشور نبودیم. در نهایت دو نفر از دوستان ما یعنی آقایان توکلی و عسگراولادی استعفا دادند اما بنده و مابقی دوستان به کار خود ادامه دادیم تا سال ۱۳۶۴ که در نهایت مهندس موسوی از ما در کابینه دوم خود استفاده نکردند و ما کنار گذاشته شدیم.
آقای مهندس به نظر شما چرا از حزب استقبال بسیار گستردهای شد که در تاریخ احزاب ایران بینظیر است؟
خوب دلیل این مشخص است. چون در اوایل انقلاب حزب تشکیل شد و شروع به عضوگیری کرد و اسم حزب نیز حزب جمهوری اسلامی بود، بسیاری از مردم گمان کردند این حزب در واقع حزب نظام است و هر کس که به نظام علاقه دارد باید به این حزب بپیوندد و به همین دلیل استقبال بسیاری از حزب صورت گرفت!
خوب آیتالله شریعتمداری هم، همان زمان حزب جمهوری خلق مسلمان را در آذربایجان تأسیس کردند اما از حزب ایشان آنقدر استقبال نشد!
بله، درست است اما اعضا و مسئولان حزب شناخته شده و از نزدیکان حضرت امام بودند و مردم آنها را کاملا میشناختند در صورتی که در مورد حزب جمهوری خلق مسلمان این موضوع صدق نمیکرد.
آقای نبوی به عنوان سوال آخر، چرا حزب جمهوری اسلامی از طرف مخالفینش متهم به انحصارطلبی میشد؟
این موضوع دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل آن این بود که نظام تازه مستقر شده بود و تقریبا تنها حزب رسمی و قوی کشور همین حزب جمهوری اسلامی بود که به خوبی و فعال هم ایفای نقش میکرد اما احزاب دیگر این شرایط و ویژگیها را نداشتند. مثلا نهضت آزادی فعال بود اما پیش از انقلاب تشکیل شده بود و مردم آن ذهنیت و باور را نسبت به آنها نداشتند اما آن خوشبینی و نگاه مثبت در مورد حزب جمهوری اسلامی در افکار مردم وجود داشت. برخیها هم غیرمنصفانه با حزب و اعضای آن مخالفت میکردند، به خصوص طرفداران بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق که از هر کاری برای تخریب حزب فروگذار نمیکردند. گاهی حزب را به انحصارطلبی محکوم میکردند و برخی اوقات به موضوعات دیگر.
پس نظر شما این است که حزب به دلیل تاثیرگذاری مثبتی که در راستای انقلاب داشت مورد تهاجم و جنگ روانی مخالفینش قرار میگرفت و حزب انحصارطلب نبود؟
بله، همینطور است. حزب در واقع میتوانست به خوبی در راستای اهداف انقلاب و امام قدم بردارد و بر افکار مردم تاثیر مثبت بگذارد که به هیچ عنوان این مطلوب مخالفین انقلاب و حزب نبود. البته برخی دوستان انقلاب همفکر میکنم به خاطر حسادت و با توجیه اینکه اصلا جمهوری اسلامی نیاز به حزب ندارد با حزب مخالفت میکردند.
روزنامه اعتماد