12 اردیبهشت 1400
غارت بزرگ
اشاره
خاورمیانه به خاطر برخورداری از ثروتهای طـبیعی و ارزش راهـبردی آن،از دیرباز طرف توجه قدرتهای استعمارگر بوده است.این منطقه بویژه بین النهرین،مصر و ایران بـه واسطه وجود آثار باستانی و مصنوعات و عتیقهجات بهانهای برای تردد و تجمع غریبان فراهم کـرد.آثار یاد شده،نـشانه تـمدنهای کهن و غنی مردمان این سرزمین است و همواره موجب رشک و حسد کشورهای غربی بوده است.
کتاب غارت بزرگ آثار باستانی ایران از 1925 تا 1941 نوشته دکتر محمد قلی مجد،اثری تحقیقی درباره شیوههای نـفوذ دولتهای غربی در ایران برای کسب امتیازات استثماری از دولتمردان بیاطلاع و سسست عنصر این کشور است تا با سوء استفاده از نیازهای آنان و بهرهگیری از روشهای فریب و ارعاب،آثار باستانی این سرزمین را به سرقت بـره،هـزینههای غارتگری خود را نیز از جیب ملت ایران بپردازند.محور نگارش این کتاب،حوادث دوران حکومت استبدادی رضا شاه است که با تمرکز بر فعالیتهای پیدا و پنهان باستانشناسان غربی در ایران، عمدتا از مستندات مـوجود در بـایگانی وزارت امور خارجه آمریکا برای افشاگری بهره برده است. درباره زندگی و آثار دکتر محمد قلی مجد که هماکنون ساکن شهر راکویل در ایالت مریلند آمریکاست در شماره شتم فصلنامه مطالعات تاریخی،بـه اجـمال نوشته شد. کتاب غارت بزرگ آثار باستانی ایران از 1925 تا 1941 در نه فصل تدوین شده است:
فصل اول:مقدمه
فصل دوم:آرتور آپهام پوپ و مصنوعات هنری ایران
فصل سوم:گشایش درهای ایران به روی بـاستانشناسی خـارجی 1923-1930:قـانون آثار باستانی مصوب 1930.
فصل چـهارم:هـجوم مـوزههای آمریکایی به ایران
فصل پنجم:گسیل هیئت باستانشناسی مؤسسه خاورشناسی به تخت جمشید
فصل ششم:فشار آمریکا و تسلیم ایران
فصل هـفتم:سـرپرست جـدید هیئت باستانشناسی تخت جمشید و امتیازگیری جدید
فصل هـشتم:طـیّارهء اشمیت و آشفتگی در روابط ایران و آمریکا
فصل نهم:مرحله نهایی:1937-1941:روایت فریب و تحمیل
کارستن نیبور2،محقق شهیر دانمارکی،در دهه 1760 بـه مـصر،ایـران و بین النهرین سفر کرد و رهآورد سفرش را در کتابی به نام سـفرنامه جزیرة العرب3منتشر ساخت.به نظر میرسد افزایش علاقه غربیان به باستانشناسی ایران و خاور نزدیک ناشی از مطالعه کـتاب او بـاشد.نـیبور از کتیبههای تخت جمشید رونوشتهای دقیقی برداشته بود که همین بر شـهرت اثـرش افزود.او با شناسایی سه خط متمایز از هم،سنگ بنا و مبنای رمزگشایی آن زبانها را بنیاد گذاشت. اروپاییهای بـیقرار(و بـعدها آمریکاییها)از سال 1798 به قصد کاوشهای باستانشناختی به مصر رفتند و شروع به کار کـردند.4عـطش آنـان برای کشف دفینههای بیشتر در این رقابت پیدا و پنهان موجب شد که به بهانه بـاستانشناسی روانـه بـین النهرین شوند.رقابت آنها در ایران ظاهرا به رمزگشایی زبانهای گوناگون تخت جمشید محدود شـده بـود.یک معلم آلمانی به نام گئورگ فردریش گروتفند(1775-1853)5در سال 1802 در زمینه رمزگشایی و خواندن کـتیبههای تـخت جـمشید به پیشرفتهای امیدوارکننده و بزرگی نایل شد.انگلیسیها نیز در قرن نوزهم به تدریج به ایـن کـاوشها متمایل شدند و در سال 1808 کلودیوس جیمز ریچ6(1821-1878) را در بغداد مستقر کردند.
در سی کیلومتری شرق کـرمانشاه،صـخره مـعروف بیستون واقع است.روایت به قدرت رسیدن داریوش و اسارت دشمنانش را در سال 516 پیش از میلاد به سـه زبـان پیچیده و مجهول روی این صخره بزرگ حک کردهاند.یکی دیگر از اتباع انگلستان بـه نـام هـنری.سی. راولینسون7(1810-1895) موفق شد متن سه زبانه این کتیبه را رونوشت،سپس ترجمه کند.
او نتایج رمـزگشایی و کـشف مـعانی خط میخی ایران باستان را در سال 1837 منتشر سخت.ده سال بعد از این مـاجرا،کـشیشی از اهالی مناطق روستایی ایرلند به نام ادوارد هینکس8راهحلی برای خواندن الفبای ایران باستان پیشنهاد کرد.در سـال 1875 بـراهین علمی صحت ترجمههای مذکور به اثبات رسد.لوفتوس و چرچیل9از دیگر انگلیسیهایی هـستند کـه در زمره پیشتازان حوزه باستانشناسی ایران قرار مـیگیرند.آن دو در سـال 1850 ابـتدا از شهر باستانی شوش دیدن کردند و موفق بـه کـشف کاخ باشکوه هخامنشی شدند.با وجود این تا زمانی که فرانسویها در سال 1884 یـک هـیئت باستانشناسی را به سرپرستی دیولافوا گـسیل داشـتند کاوشهای بـاستانشناختی مـهمی در آنـ منطقه انجام نشد. تا 47 سال بـعد یـعنی تا حدود سال 1927 در میان قدرتهای اروپایی،تنها نام فرانسه با باستانشناسی ایـران تـداعی میشد.
گسیل هیئتهای باستانشناسی فرانسه بـه ایران
مارسل آگوست دیـولافوا10بـا حمایت سفارت فرانسه در تهران تـوانست در سـال 1882 امتیاز حفاری و کاوش در خرابههای باستانی شهر شوش را از ناصر الدین شاه بگیرد.در این امـتیاز تـصریح شده بود که تمام جـواهرات و نـیمی از اشـیاء کشف شده مـتعلق بـه دولت ایران است. دیولافوا و هـمسرش جـین با همکاری دو فرانسوی دیگر به نامهای بابن و هوسای ظرف دو سال کاوش در شوش،اشیاء فـراوانی کـشف و به پاریس حمل کردند.دولت فرانسه در سـال 1895 حـق انحصاری جـستوجو و کـاوش آثـار باستانی در کل خاک ایـران را از دولت قاجاری گرفت. به موجب توافق منعقده،تقسیم یادگارها و آثار مکشوفه در خرابههای باستانشناسی ایران به دو تـرتیب انـجام میشد:
اشیائی را که در خارج از محدوده شـهر شـوش یـافته مـیشد مـطابق موارد مندرج در امـتیاز دیـولافوا تقسیم میکردند،یعنی تمام جواهرات و نیمی از مکشوفات به دولت ایران تعلق میگرفت.اما تمام اقلام و مکشوفات داخـل شـهر شـوش متعلق به دولت فرانسه بود.مضاف بر ایـنکه در قـرارداد مـذکور سـقف زمـانی تـعیین نکرده بودند.
دولت فرانسه به مجرد کسب این امتیاز،کنت جی.ام دومورگان11،از باستانشناسان سرشناس را که در مصر خدمت میکرد به ایران گسیل داشت.دومورگان در مأموریت به ایران، کشیش خـبرهای به نام شیل12را که روایات و افسانههای ایران باستان را خوانده و به زبان عیلامی آشنا بود به همراه آورد.آنها در سال 1898 وارد شوش شدند و با اجیر کردن 1200 کارگر،چهار سال به کندوکاو پرداختند. مـکشوفات او بـه پنجهزار قطعه میرسید که در 183 صندوق به پاریس حمل شد و در سالن مخصوص ایران در موزه لور جای گرفت.برخی از نخستین مکشوفات او را در نمایشگاه پاریس به سال 1900 به نمایش گذاشتند.شاید بتوان گفت مـعروفترین فـقرهای که دومورگان در کاوشهایی بیرون کشید قانوننامه حمورابی، پادشاه کلده و عیلام بود.قوانین یاد شده که سه هزار سال پیش از هجرت در ایران اجرا مـیشد روی یـک تک ستون هرمی حک شـده بـود.مکشوفات دومورگان را این گونه توصیف میکردند: «کشفیات واقعا عظیم و به یادماندنی در آن منطقه ما قبل تاریخی ایران باستان موسوم به عیلام که قدمتشان طبق تـخمین دومـورگان به هشت هزار سـال پیـش از میلاد مسیح بازگشته و پایتختش شهر تاریخی شوش بوده است.»دومورگان در ری،نزدیک تهران نیز کاوشهایی انجام داد ولی تمرکزش بر شوش بود.
معاهده 1900 بین ایران و فرانسه
مظفر الدین شاه در یازدهم آگوست 1900 طـی سـفرش به پاریس،مهر و امضای خود را پای قراردادی نهاد که حق انحصاری کاوشهای باستانشناختی در ایران را برای همیشه به فرانسویان اعطا میکرد.اس دلکاس،وزیر امور خارجه فرانسه از طرف دولت متبوعش و به نمایندگی از فـرانسه،قـرارداد را امضا کـرد.در مقدمه این قرارداد آمده است:
حسب روابط دیرینه و حسنه دولتین ایران و فرانسه و به موجب معاهده منعقده بـین دو دولت در تاریخ 16 ذی قعده 1312(12 ماه می 1895)و فرمانی که در جمادی الاول 1315(اکتبر 1897)به توشیح اعـلی حـضرت مـظفر الدین شاه رسیده است،دولت ایران انحصارا و الی الابد امتیاز کاوشهای باستانشناسی در کل ممالک محروسه ایران را به دولت جـمهوری فـرانسه اعطا میکند.شرایط اجرای کار،مطالعه و تقسیم مکشوفات مطابق توافقنامه ذیل تنظیم شـده اسـت:
بـه موجب ماده اول،فرستادگان فرانسوی مجازند در تمام نقاط[کشور]پادشاهی ایران،به استنثنای اماکن مقدسه مانند مساجد و مـقابر مسلمانان،کاوش کنند و مکلف به محترم شمردن آداب و رسوم کشور بوده هیچ عملی خـلاف موازین از آنان صادر نـگردد. شـروط تقسیم مکشوفهها در ماده دوم قید شده بود:
دولت فرانسه تعهد میکند ارزش وزنی طلاها و نقرههای مکشوفه حین کاوشها را به خزانه دولت ایران تسلیم نماید.اقلامی که در کاوشهای دیگر کشف میگردند،به استثنای آثار مکشوفه در شـوش که بدون غرامت جزء اموال دولت فرانسه خواهد بود،به سهم برابر بین دولتین تقسیم خواهد شد.
به موجب ماده پنجم،نقاشی یا عکاسی از کلیه آثار هنری و کتیبههای متعلق به یادمانهای مـذهبی مـسلمانان توسط فرانسویان ممنوع است.
بنابر ماده ششم،هرگاه دولت فرانسه قصد خود را از کاوش در هر نقطه یا منطقهای اعلام کند،دولت ایران نمایندهای بافراست و تعلیم دیده را خواهد گماشت که مأموریتش پذیـرایی و رعـایت تشریفات شایسته از محققان فرانسوی،تأمین امنیت،تسهیل امور و مراقبت لازمه برای اطمینان از عدم نقض مفاد معاهده میباشد.
مطابق ماده هشتم،باروبنه فرانسویان مشمول تفتیشات گمرکی در بدو ورود و حین خروج از کـشور اسـت.کلیه توافقات گذشته که در این معاهده قید نشدهاند کان لم یکن اعلام گردیدند.
ازاین قرارداد در رژیم پهلوی به شدت انتقاد میشد؛همانطور که امتیاز ماه می 1901 دارسی مورد انتقاد واعـتراض قـرار گـرفت.اما محمدقلی مجد مـعتقد اسـت امـتیاز دارسی به نفع ایران تمام شده است. هرچند دلیلی بر این اعتقاد در کتاب ذکر نکرده است.در مورد امتیاز اعطا شده بـه فـرانسویان بـرای باستانشناسی در تمام ایران نیز همین نظر را عنوان کـرده زیـرا به اعتقاد وی از سال 1900 که امتیاز فوق در ایران به مرحله اجرا درآمد و انحصار کار به فرانسویان داده شد دست دیـگر قـدرتها و طـمعورزان از غارت آثار،بقایا و یادمنهای باستانی کشور کوتاه گردید.میدانیم کـه از سال 1914 تا 1918 به خاطر جنگ جهنی اول و کشمکشهایش،امکان هرگونه کاوشی از باستانشناسان در ایران سلب شده بود.انگلستان در سال 1918 ایـران را اشـغال کـرد و قصد نداشت به فرانسویان اجازه باستانشناسی در ایران دهد.آشکارترین جنبه ایـن وقـایع به رغم انحصار فرانسه و تقلای جسورانهشان برای ورود به عرصه آثار باستانی بین النهرین،این بود کـه بـین 1900 تـا 1914 هیچ کاوشی توسط آنان تحقق نیافت.گویا ایرانیان توانسته بودند مانع کـاوشهای آنـان در ایـن دوره بشوند.امتیاز انحصاری فرانسویان عملا به حفظ گنجینههای باستانی ایران کمک کرد.بدین مـعنا کـه تـا سی سال پس از امضای معاهده بین ایران و فرانسه کاوشی قابل ذکر صورت نگرفت.دولت فرانسه در سـال 1923 فـرد دیگری را به جانشینی دومورگان برگزید و با این کار قصد خود را برای از سرگیری کـاوشها نـشان داد،امـا فرد مذکور از دنیا رفت و تا دو سال بعد نیز جانشین دیگری از طرف دولت فرانسه معرفی نـشد.قـطعا کوتاه کردن دست انگلیسیها و روسها از باستانشناسی در ایران یکی از اهداف اصلی معاهده 1900 بوده اسـت.بـین النـهرین در قرن نوزدهم عرصه چپاول قدرتهای بزرگ قرار گرفته بوده و امتیازی که ایران به فرانسه داد مـصونیت و امـنیت باستانشناسی را به مدت سی سال در ایران امتداد بخشید.
تقلا برای تصاحب آثـار بـاستانی بـین النهرین(1845-1914)
درکتاب بازپسگیری غارتهای گذشته13به قلم برناردسون،چپاول آثار باستانی بین النهرین به دسـت مـؤسسات فـرانسوی،انگلیسی،آلمانی و آمریکایی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به تفصیل شرح داده شـده اسـت.او در بخشی از کتابش با عنوان تقلای نفرتانگیز14،روایت میکند که کشورهای مختلف از اوایل دهه 1850 تا آغاز جـنگ جـهانی اول،برای تصاحب محلهای حفاری در بین النهرین،چگونه در رقابتی زشت از سر و کول هـم بـالا میرفتند.هری آستین لایارد15(1817-1894)،تبعه انگلیسی،در نـیمه دوم دهـه 1840 در مـنطقه نمرود16 دست به کاوش زد.این فرد خـوش اقـبال در اندک مدتی موفق به کشف مقادیر معتنابهی آثار باستانی از جمله یک تک سـتون هـرمی سیاه17شد و بلافاصله همه مـکشوفاتش را بـه انگلستان فـرستاد.بـریتیش مـیوزیوم در سال 1853 گالری نینوا را که از مکشوفات ارسـالی لایـارد تشکیل شده بود افتتاح کرد.لایارد در سال 1849 کتابی به نام نینوا و بـقایایش18مـنتشر ساخت که موفقیت حیرتانگیزی برایش بـه ارمغان آورد.او در سفرهای بعدی آثـار عـمدهای کشف کرد که از آن جمله مـیتوان بـه کتابخانه آشور بانیپال،پادشاه آشور اشاره نمود.لایارد در انتقال کشفیاتش به بریتیش مـیوزیوم درنـگ نمیکرد.
فرانسه که نمیخواست از قـافله غـارتگری انـگلیسیها عقب بماند در سـال 1840 پل ایـمل بوتا را به عنوان کـنسول در بـین النهرین منصوب کرد و به مصول گسیل داشت.او در کاوشهایش مقادیر عظیمی آثار و اشیاء باستانی کـشف کـرد و البته مانند دیگران در ارسال سریع آنـها بـه فرانسه تـردیدی بـه خـود راه نداد.
آمریکاییها نیز خـیلی زود به قافله غارتگران ملحق شدند.ادوارد رابینسون در فاصله سالهای 1842 و 1843 انجمن خاورشناسی آمریکا (AOS) 19 را تأسیس کرد. ورود آمریکا بـه عـصره باستانشناسی بین النهرین در نیمه دوم قرن نـوزدهم شـتاب گـرفت.
بـا پایـان یافتن جنگهای داخـلی آمریکا«صندوق اکتشافات فلسطین»20 تأسیس شد و چارلز الیوت نورتون از دانشگاه هاروارد در سال 1879 مؤسسه باستانشناسی آمریکا را تأسیس کـرد.جـان پونـت پیترز،از روحانیان کلیسای اسقفی،در سال 1886،با تـأسیس«صـندوق اکـتشافات بـابل»21 (BEF) ارتـباط و هـمکاری تنگاتنگی با دانشگاه پنسیلوانیا ایجاد کرد.از شرحی که برناردسون از نخستین هیئت اعزامی دانشگاه پنسیلوانیا به خاورمیانه در دهه 1880میدهد چنین بر میآید که ورود دانشگاه(به تصویر صفحه مـراجعه شود) پنسیلوانیا به ایران در دهه 1930 منجر به تغییر و تحول زیادی نشد.
دست آمریکاییها از همان ابتدا پر از پول و اعتبار بود ولی از حمایت و پشتیبانی دیپلماتیک برخوردار نبودند.نزدیک شدن به دههء 1920 اوضاع را به کلی تـغییر داد و تـا دههء 1930 دولت آمریکا از هیئتهای باستان شناسی حمایت دیپلماتیک میکرد.تأسیس دانشگاه شیکاگو و مؤسسه خاورشناسی پیش از دهه 1920 با حمایت مالی راکفلر نقشی مهم و موثر در باستانشناسی ایران،بین النهرین و مصر ایـفا کـرد.یک تیم امدادرسانی در پاییز 1918 برای کمک به قربانیان قحطی بزرگ22سالهای 1917 تا 1919 به ایران آمد.این تیم به سرپرستی هریپرات جودسون،رئیس دانـشگاه شـیکاگو،در راه بازگشت به آمریکا با تـوقف در بـغداد از بین النهرین نیز دیدن کرد.سرلشکر ویلیام مارشال،فرمانده ارتش اشغالگر انگلیس در بین النهرین درنامهای که به لندن فرستاد نوشت که مقصود اصلی آمریکاییها از سـفر به ایران نه امـدادرسانی بـه قحطیزدگان بلکه کسب امتیازات نفتی بود.با توجه به انتساب جودسون به راکفلرها و شرکت استاندارد اویل،سوء ظن این افسر انگلیس قابل درک است.البته چنین به نظر میرسد که انـگیزه واقـعی جودسون از سفر به ایران شکار آثار باستانی ایران بود و نه کسب امتیازات نفتی.چندی پس از بازگشت جودسون به آمریکا جان دی.راکفلر پسر،مؤسسه خاورشناسی را که نقش عمدهای در غارت آثار بـاستانی بـر عهده گـرفت،در سال 1919 تأسیس کرد.
آلمانیها نیز تا سال 1900 در تلاش برای سلطه بر آثار باستانی بین النهرین یک پای قـضیه بودند.ارنست هرتسفلدیکی از شخصیتها و عوامل اصلی آلمان در این امر است.ایـن کـشور در سـال 1899 توافقنامهای پنهانی با ترکیه امضا کرده بود که به موجب آن،مکشوفاتش را به سهم مساوی با دولت تـرکیه تـقسیم میکرد.آلمانیها از سال 1897 در تلاش بودند همانند امتیاز انحصارطلبانهای که فرانسویها از ایران گرفته بـودند امـتیاز کـاوشهای باستانشناختی در بین النهرین را از ترکیه بگیرند.با اینکه چنین امتیازی هرگز به آنان داده نشد اما در چـندین محوطه باستانی اقدام به کاوش و جستوجو کردند.
بریتانیا با تصرف بین النهرین در سـال 1917،آثار باستانی این مـنطقه را بـه تملیک خود درآورد، آنان باید بلافاصله تکلیف شمار زیادی از آثار مکشوفه و به جای مانده از کاوشهای آلمانیها را مشخص میکردند.هرتسفلد و سارSarre صد و پنج صندوق پر از عتیقهجات از خود به جا گذاشته بودند.انگلیسیها صندوقها را در سال 1921 به عـنوان غنیمت جنگی به انگلیستان فرستادند.هرتسفلد که برای بازدید و بررسی آن آثار به انگلستان دعوت شده بود سادهلوحانه درخواست کرد آنها را برای تیمار و مراقبت23به برلین بفرستند زیرا امکانات مناسبی درآن شهر بـرای ایـن مقصود مهیا بود.انگلیسیها مانند او ساده نبودند تا چنان نفایسی را به برلین تقدیم کنند.
خروج و صادرات بینظم و نسق آثار باستانی در نیمه دوم قرن نوزدهم،صدای اعتراض عثمانیها را درآورد تا جایی که بـرای انـضباط بخشیدن به این امر مجبور شدند با وضع قانون، ضمن جلوگیری از این کار،صادرات آنها را منوط به اخذ مجوز کنند.دولت عثمانی در سال 1874 نخستین قانون ناظر بر آثار باستانی را تـصویب کـرد و کلیه کاوشهای باستان شناختی در قلمرو امپراتوری را به موجب آن قانون در حیطه وظایف و اختیارات وزارت معارف گنجاند. مهمترین ماده قانون مذکور تصریح در تقسیم مساوی مکشوفات بین تیم کاوشگر،مالک و دولت بود.بنابر قـانون 1884،مـالکیت کـلیه آثار باستانی مکوشفه متعلق بـه دولت بـود و از سـال 1906 نیز خروج آثار و نفایس بدون اخذ مجوز ممنوع گردید. با وجود قوانینی که دولت عثمانی برای حفظ و حراست از آثار و یامانی بـاستانی خـود وضـع نمود،اما قدرتهای غربی مالکان واقعی آثار بـاستانی بـین النهرین محسوب میشدند.قوانین متعدد و رنگارنگ ناظر بر آثر باستانی نتوانسته بود مانع غارت آنها در قرن نوزدهم شده،ریـشه چـپاولگری را بـخشکاند.
برناردسون میگوید حجم آثار غارت شده از عراق در قرن نوزدهم در کـل منطقه نظیر و مانندی نداشت.با تصرف خاور نزدیک به دست انگلیسیها در جنگ جهانی اول،تاراج بین النهرین به مـرحلهای جـدید و البـته گستردهتر وارد شد:
انگلیسیها ظرف سالهای 1921 تا 1931 با اعمال زور و قدرت سیاسی و تـحمیل نـظریاتشان در وضع قوانین،قلمرو خود را به دیگران گوشزد کرده سازوکاری را بنا نهادند که خروج آثار باستانی مـکشوفه را در سـطحی وسـیع ممکن میساخت.حیلهای که در قالب یک منطق صوری برای توجیه قانونگذاریها بـه کـار مـیرفت ارزش و اهمیت جهانی آثار را ملاک قرار داده با این بهانه استدلال میکرد که تعلق آنها بـه مـوزههای پاریـس و نیویورک نه تنها کمتر نیست بلکه به مراتب بیشتر از موزههای بغداد است.
با اسـتقلال عـراق،تحولاتی در این زمینه به وقوع پیوست.عراقیها در اوایل دهه 1930 با اتخاذ مواضعی مـحکم در قـبال مـالکیت خود،قانون جدید و سختگیرانهتری را تصویب کردند که در آ ن بر تعلق کلیه آثار باستانی به مـلت عـراق تأکید شده بود.باستانشناسی ایران و بین النهرین در دو دهه 1920 و 1930 بسیار شبیه به هماند،امـا از ایـن شـباهت نباید تعجب کرد زیرا ایران و عراق هرچند در صورت ظاهر مستقل مینمودند،در واقع مستعمرات انگلستان مـحسوب مـیشدند.
گشایش درهای ایران به روی باستانشناسان خارجی
محمد قلی مجد در باب بررسی اسـناد و مـدارک وزارت امـور خارجه آمریکا میگوید:
هنگامی که اوراق و اسناد وزارت امور خارجه آمریکا را زیرورو میکردم به اسنادی در باب بـاستانشناسی ایـران بـرخوردم.با مطالعه این اسناد میتوان روایت و شرح تاراج آثار و کشفیات باستانی ایـران در سـالهای 1925 تا 1941 به دست آمریکاییها را نوشت.این یکی از ابعاد مجهول تاریخ باستانشناسی ایران است که مورد بـیمهری و بـیاعتنایی قرار گرفته است.مثلا در کتابهای مفصل و مصوری که عکسهایشان را دو شخصیت اصلی دخـیل در کـاوشهای علمی در ایران در سالهای 1931 تا 939یعنی ارنست ایـی.هـرتسفلد24و اریـش اف.اشمیت25 (1897-1964)-گرفتهاند حتی به راه و روشها و ترفندهای تـصاحب مـجموعه عظیمی از مصنوعات هنری ایران توسط مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو اشارهای هم نشده اسـت چـه برسد به بحث و تشریح!در کـتابها و نـشریات متعددی کـه مـوزه هـنری متروپولیتن دردهه 1980 منتشر ساخت و در آنها فـهرست مـوجودی غنی و پروپیمان خود از آثار هنری دوران ساسانی و اسلامی را اعلام کرد نیز ذکری از اعـزام هـیئتهای کاوشگر موزه متروپولیتین به فارس و خـراسان در دهه 1930 نرفته است.یـک جـای کار در این ماجراها لنگیده کـه مـوزهها قصد جلب توجه دیگران به آنها را ندشتهاند.
این ایراد تنها به اسناد و مـدارک مـربوط به باستانشناسی ایران اختصاص نـدارد.بـرناردسون از آثـار مدعی توصیف بـاستانشناسی ایـنگونه انتقاد میکند:
بسیاری از تـاریخهای بـاستانشناسی صرفا برای عوام نوشته شدهاند.از سبک نگارش،گزینش عناوین و شیوههای پژوهشی میتوان به خـوبی چـنین قصد و غرضی را دریافت.مثلا اکثر تـاریخها مـحصول پژوهشهای 1رمـایه و بـااصالتی نـیستند که به دنبال مـشورت با منابع دست اول و نظرخواهی از آنها فراهم آمده باشد،بلکه نویسندگانشان از روایتهای پراکنده دست دوم اسـتفاده کـردهاند...و نتیجه این شده ست که نـظریهها،روایـتها و تـفسیرهای مـشابهی بـارها و بارها بازیافت شـدهاند.
بـرناردسون سپس روی بدترین نقیصههای مآخذ و مراجع موجود تاریخ باستانشناسی خاورمیانه ست گذاشته و میگوید:
به رغم نقش مـحوری بـاستانشناسی خـاورمیانه،پژوهشهای معتبر وعلمی اندکی دراین باب نـگاشتهاند ...آنـچه بـیشتر بـه چـشم مـیخورد شرح زیباییها و لذت حاصل از کاوش و کشفیات چشمنواز است...اکثر قریب به اتفاق مطالعات و پژوهشهای موجود از منظر باستانشناختی به سوژه خود نگریسته مسائل و مشکلات نظری و فنی باستانشناسان اولیـه را با شرح مفصلی از کاوشها و کشفیات مختلف و متعدد ارائه میکنند و کوشیدهاند قدرشناسی عمیق و غلو شدهای از نقش شخصیتهای منفرد به نمایش گذارند. در کتاب غارت بزرگ آثار باستانی ایرانی از 1925 تا 1941 کوشیده شده با اسـتفاده از مـنابع دست اول و موثق و مرور اسناد موجود در بایگانیها،نارساییهای منابع و مآخذ موجود تاریخ باستانشناسی اصلاح شود.
نویسنده در اثبات اعتبار مدعیات خود مینویسد:
همانطور که خاطرنشان کردم،کتاب من برخلاف مراجع و مـآخذ مـوجود،بر منابع و مستندات دست اول متکی است.از شیوههای موزهها در تصاحب مقادیر فراوانی از گنجینهها و آثار باستانی ایران با صرف هزینههای بسیار اندک شرح مفصلی دادهـام.آنـچه نوشتهام داستانی است که سـروصدایی زیـادی بلند خواهد کرد و با دامن زدن به التهابات سیاسی قطعا نقش تعیین کنندهای در آینده روابط ایران و آمریکا خواهد داشت.در این تحقیق ثابت کردهام که روابـط آمریکا با ایران از همان نـخستین روزهـای دخالتش در این کشور بر زور،استثمار و نابرابری بنا شده است.چون بسیاری از اقلامی که آمریکاییها از ایران بردهاند به طریق خلاف قانون تصاحب شده است لذا بحث استرداد و مرمت آنها دیر یا زود بـاید پیـش کشیده شود.برخی از کشورهای خاورمیانه مدتی است که به این موضوع وارد شدهاند. روزنامه «الثوره» عراق در سال 1980 نوشت که دولت با توسل به سازمان ملل خواستار استرداد آثار باستانیاش شده است.صـدام در مـلاقات با وزیـر امور خارجه فرانسه،استرداد لوح حمورابی را از موزه لوور خواسته بود.با اینکه لوح مذکور در استان ایلام ایران کشف شـده بود و نه در عراق،صدام به وضوح اعتقاد داشت آن لوح جزه دارایـیهای عـراق اسـت.
غارت آثار باستانی ایران(1925 تا 1941)
با وجودی که باستانشناسی ایران در انحصار فرانسویان بود اما برخلاف مصر و بـین النـهرین، که بیرحمانه به دست اجانب از گنجینههای کهن خود تهی میشدند،کاوشهای قابل ذکـری تـوسط فـرانسویان صورت نگرفت.امتیاز انحصارطلبانه فرانسویها که با صفت غیرعادلانه ازسوی آمریکاییها و آلمانیها به شدت انـتقاد میشد در عمل تمهید یا به عبارتی دیگر توفیقی اجباری بود که بسیاری از گـنجینههای هنری و باستانی ایران را از گـزند چـپاول و سرقت اجانب در امان و محفوظ نگاه داشت.تأسیس سلسله پهلوی در سال 1925 درهای ایران را به سرعت به روی باستانشناسان خارجی گشود.این اتفاق به دنبال الغای امتیاز انحصاری فرانسه در اکتبر 1927 و تصویب قانون آثـار باستانی در نوامبر 1930 رخ داد.چندین موزه آمریکایی با مغتنم شمردن این فرصت تازه و با اعتقاد به ینکه باستانشناسی در ایران شاهد موفقیتهای درخشانی خواهد بود،به نیت زیرورو کردن خاک ایران به این نـاحیه آمـدند.هوراس اچ.اف.جین26مدیر موزه دانشگاه پنسیلوانیا در نامهای که در سال 1931 به والاس اسمیت مورای،رئیس اداره خاور نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا نوشت از گشایش درهای ایران برای نخستینبار به روی باستانشناسان خارجی،به فـرصتی کـمنظیر یاد میکند.اریش اف.اشمیت،سرپرست هیئت عزامی موزه دانشگاه پنسیلوانیا به ایران که در دامغان به کاوش پرداخت در سال 1931 از ایران با عبارت«بهشت بکر باستانشناسان»یاد کرد.
در کتاب غارت بـزرگ آثـار باستانی ایران از 1925 تا 1941،غارت آثار باستانی و گنجینههای هنری ایران به دست موزهها و اتباع آمریکایی از سال 1925 تا 1941 شرح و کوشش شده راه و روش و ترفندهای آمریکاییها برای تصاحب آثار باستانی گرانسنگ ایران در ازای صرف هـزینهای بـسیار نـاچیز با ارائه مدارک و مستندات بیان شـوند.ویـسنده کـتاب دیدار خود از چند موزه را چنین تعریف میکند:
من از موزههایی مانند موزه هنر در نیویورک و موزههای متعدد اسمیتسونیان در واشنگتن دیدن کردهام.امری کـه در هـمه آنـها مرا بینهایت به حیرت انداخت این بود کـه مـوزههای مذکور تقریبا تمام آثار باستانی و مصنوعات هنری ایران را در فاصله زمانی 1925 تا 1941 تصاحب کرده بودند.بویژه متوجه شدم موجودی عـظیم اشـیاء دورانـ ساسانی و اسلامی از جمله سفالینههای به غایت منحصر به فرد و ارزشـمند نیشابور در موزه متروپولیتن همگی در دهه 1930 به تملک این موزه درآمدهاند.یک محراب بزرگ 1400 ساله از جنس کاشی لعابی مـتعلق بـه اصـفهان بیش از سایر اشیاء توجهم را به خود جلب کرد.این محراب نـیز در هـمان دهه 1930 به این موزه منتقل شده بود،اما اثر هنرمندانهای به این بزرگی که حدود 1300 سـال در یـکی از مـساجد اصفهان آرام گرفته بود چگونه از نیویورک سردرآورده است؟
از چه راهی و با چه تـرتیباتی تـوانستهاند ایـن محراب را از یک کشور مسلمان غیرتمند خارج کنند؟ با مطالعه اسناد وزارت امور خارجه آمریکا پی بردم ایـن مـحراب در زمـره اشیاء و مصنوعات مذهبی توسط باندی از دزدان در دهه 1930 به سرقت رفته است.
به گزارش چارلز سـی.هـارت،سفیر آمریکا در ایران،مظنون ردیف اول در سرقت برنامهریزی شده و دقیق از زیارتگاهها و مساج ایران از بـاند پوپ-رابـینو27مـیباشد.آرتور آپهام پوپ(1881-1969)از اتباع آمریکا و نیز دلال عتیقه بود که خیلیها گمان میکردند کارشناس هنر اسـلامی اسـت.او با خاندان پهلوی بویژه شخص رضا شاه روابط صمیمی داشت. رابینو نیز فـروشنده بـرجسته عـتیقهجات بود که پوپ از طریق او بسیاری از خریدهایش را سر و صورت میداد.یکی از گزارشهای وزارت امور خارجه آمریکا در سال 1942 از نـحوه تـصاحب این محراب توسط موزه هنر متروپولیتن در نیویورک در دهه 1930 حکایت میکند و همچنین هـویت سـارقان را کـه از بان پوپ-رابینو بودند،تأیید میکند.طبق اسناد وزارت امور خارجه آمریکا،باستانشناسان المانی نیز که در دهـه 1930 از طـرف مـوزههای آمریکایی در ایران کار میکردند در سرقت و قاچاق آثار باستانی ایران دست داشتند.بـرخی از اتـباع انگلیس هم در بین النهرین دست کمی از آلمانیها و آمریکاییها نداشتند.اسناد وزارت امور خارجه آمریکا فاش مـیسازد کـه پروفسور ارنست ایی.هرتسفلد(1879-1947)-بزرگترین مرجع علمی در مورد ایران باستان-چندین نـوبت در آن سـالها به اتهام خارج کردن آثار باستانی ایـران بـدون اطـلاع دولت،دستگیر شده بود.
چنانچه در کتاب،با اقـامه دلیـل و مدرک اثبات شده است،تاراج گسترده گنجینههای ایران از 1925 تا 1941 فقط با کمک و ارشـاد دولتـ آمریکا و رضایت و همدستی رژیم تـازهپای پهـلوی در ایران امـکانپذیر مـیبود.دولت آمریکا به دفعات رأسا وارد عمل شد تـا دولت ایـران را مجبور کند مقادیر عظیمی از مکشوفات باستانشناختی را به مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو هـبه کـند!!اسناد وزارت امور خارجه آمریکا کاملا گـویای این مطلب است کـه مـؤسسه خاورشناسی قانونا و اخلاقا هیچ حـقی در مـطالبه و تصاحب اشیاء مکشوفه در تخت جمشید نداشت. دیپلماتهای آمریکایی نیز در برهههایی که به صـراحت سـخن گفتهاند به اصطلاح با صـداقت تـمام بـه این خطاکاریها اعـتراف کـردهاند.
ایران در جنگ جهانی اول و قـحطی بـزرگ(1917-1919)
ناپدید شدن آثار باستانی ایران را باید در بروز جنگ جهانی اول و از دست رفتن استقلال ایران پس از آن،ریـشهیابی کـرد.با وجود اعلان بیطرفی ایران در جـنگ،مـتأسفانه خاک ایـران عـرصه تـاختوتاز دولتهای متخاصم گردید.در اوایـل جنگ یعنی در نوامبر 1914 که بریتانیا استان خوزستان در جنوب ایران را اشغال کرد بیطرفی ایران نقض شـد.انـگلیس و روسیه در توافقی محرمانه در ژانویه 1915 ایران را بـین خـود تـقسیم کـردند.28
مـنطقه بیطرف29که پیـشتر در تـوافق 1907 بین دو دولت اشغالگر تعیین شده بود به بریتانیا رسید.روسیه در ازای این بخشش،قول قسطنطنیه و تنگههای داردانل را گـرفت.بـنابراین انـگلیسیها نیمه جنوبی ایران را در ازای وعدهای توخالی به روسـها،از آن خـود کـردند.ایـن دو قـدرت از آن پس بـه شدت و با اهتمام ویژه مشغول تثبیت سلطه خود در حوزههای اشغالیشان شدند.تصرف بین النهرین به دست انگلستان(بغداد در یازدهم مارس 1917 به چنگ انگلیسیها افتاد)،انقلابهای مارس و اکـتبر 1917 در روسیه و لشکرکشی آمریکا به نفع متفقین در سال 1917 اوضاع را به کلی دگرگون رد و امکانات و فرصتهای تصورناپذیری در ایران و خاور نزدیک فراهم ساخت.روسیه تزاری،رقیب تاریخی انگلیس،ناگهان از صحنه کنار کشید.پیاده شـدن نـیروهای آمریکایی در اروپا به انگلیسیها امکان داد شمار زیادی از نیروهایشان را از اروپا به خاورمیانه گسیل دارند.چنانچه در پیامهای دیپلماتیک ارسال از ایران ذکر شده، انگلیس به تنهایی در آوریل 1918 چهارصد هزار نیرو در بین النهرین مستقر کـرده بـود.به هر روی،با فروپاشی روسیه تزاری،شکست ترکیه عثمانی و تصرف بین النهرین در سال 1918 به دست انگلیسیها،ایران که اکنون به شدت در موضع ضـعف قـرار داشت کاملا در محاصره افتاد. انـگلیسیها از اواخـر 1917 اشغال منطقه متعلق به روسیه در ایران را آغاز کرند و تا تابستان 1918 تمام ایران را به اشغال خود درآوردند.
جنگ جهانی اول و در پیامدش قحطی سالهای 1917 تا 1919 مصیبتبارترین فـجایع تـاریخ ایران بودند که هـجوم مـغول در قرون وسطی در قیاس با آن کوچک مینماید.نبردهای سنگین در مناطق وسیعی از ایران ارمغانی جز فلاکت و ویرانی برای مردم نداشت.در اثر قحطی و بیماریهای ناشی از آن پاییز 1917 تا تابستان 1919 نیمی از جمعیت ایران بـه کـام مرگ افتادند،که این مصیبتی بود با ابعادی غیر قابل تصور.30ایران در جنگ جهانی اول درگیر نبود اما با نابودی نیمی از جمعیتش که در هیچ کشور دیگری سابقه ندشت متحمل تلفات هـولناکی شـد.ابعاد مـصیبتی بدین وسعت را که نیازمند تفسیر و تبیین است تاکنون در پرده ابهام نگاه داشتهاند.در صورتی میتوان تاریخ وقایع ایران در سـالهای پیش و پس از 1918 را به درستی دریافت که اسباب و پیامدهای این قحطهی به روشـنی تـحلیل و درک شـده باشد.
کودتای 1921 و ظهور رژیم پهلوی
انگلستان بعد از آنکه توانست ایران را با قدرت نظامی به انقیاد خود درآورد،تـلاش کـرد تسلط خود بر منابع نفتی و همه ارکان آن را برای همیشه و به طور کـامل تـثبیت کـند.این هدف با حاکمیت یک دیکتاتور نظامی تحقق یافت که به واسطه کودتای 22 فوریه 1921(سـوم اسفند1299) به قدرت رسیده بود.اسناد وزارت امور خارجه آمریکا که به تازگی مـنتشر شده است دست نـظامیان انـگلیسی و کارمندان سفارت انگلیس را در طراحی و رهبری کودتای رضاخان رو کردهاند.زندگی سیاسی رضا میرپنج،افسر گمنام و بیسواد قزاق،از این نقطه آغاز شد.او پس از کودتا به رضاخان،سردار سپه و سرانجام رضا شاه پهلوی شهره گـشت.رضاخان در طول سالهای 1921 تا 1925 با حمایت سیاسی و مالی انگلیسیها به دیکتاتور نظامی بالفعل ایران تبدیل شد.کودتای دیگری با حمایت انگلیسیها در دسامبر 1925 رضاخان را قادر ساخت تا سلسله قاجار را از سلطنت خلع کـند و خـود شاه ایران شود.این دیکتاتور خشن نظامی به هیچوجه مشروعیت و پشتوانه مردمی نداشت و بقای خود را به حمایت اجانب گره زده بود.لذا از این رهگذر در برابر فشارهای دیپلماتیک و سیاسی خارجی در موضع ضعف قـرار داشـت و از تبلیغات منفی اجانب علیه خود به وحشت میافتاد.انگلیسیها،آمریکاییها،روسها و حتی فرانسویها با علم به ضعف رژیم پهلوی،فرصت را مغتنم شمرده امتیازاتی گرفتند که یک حکومت مستقل و مـتکی بـر حمایتهای مردمی هرگز بدانها تن نمیداد.
امتیازات خارجی(1925-1941)
مشخصترین امتیازاتی که دولت ایران به اجانب داد قرارداد نفتی 1933،امتیاز ماهیگیری و شیلات دریای خزر به روسها در سال 1927 و امتیازات باستانشناختی به موزههای آمریکایی بـود کـه هرچند مانند دو امتیاز اول بر سـر زبـانها نـیفتاد اما بیشک اهمیتشان کمتر نبود.با وجودی که اسناد و مدارک مکتوبی موجود نیست،استنباط میشود که بین این سه قدرت بـر سـر تـقسیم ارزشمندترین منابع و ثروتهای ایران-آثار باستانی،نفت و خـاویار-اتـفاق نظر واقعی وجود داشت.درحالیکه آمریکاییها موذیانه از صنعت نفت و خاویار ایران کنار کشیده بودند، انگلیسیها و روسها نیز متقابلا در قـضیه کـاوشها و آثـار باستانی ایران دخالت نمیکردند.تنها فرد انگلیسی که در دهه 1930 در حـوزه باستانشناسی ایران کار میکرد سر آرل اشتاین بود.وجود وی در مقایسه با چندین هیئت عمده باستانشناسی امیریکایی در ایران چیزی بـه حـساب نـمیآمد. ضمن آنکه بخشی از کار اشتاین در ایران به نمایندگی از دانشگاه هاروارد صـورت مـیگرفت؛ سایر باستانشناسان انگلیسی در ایران در استخدام موزهها و مؤسسات آمریکایی بودند.سفارت انگلیس در تهران،کار سر آرل اشتاین را تـسهیل مـینمود.نـمیتوان باور کرد به چالش نکشیدن سلطه انگلیسیها بر نفت ایران از سوی آمریکاییها و نـق نـزدن انگلیسیها به تسلط آمریکاییها بر باستانشناسی ایران صرفا یک اتفاق یا تصادف ساده بـوده است. امـر غـریبی است که افسار سیاسی و نظامی ایران به دست انگلیسیها افتاده بود،اما باستانشناسی ایـران از سـال 1925 به بعد تقریبا به طور کامل تبدیل به یک حوزه آمریکایی شد! بـه اسـتناد دلایـلی میتوان باور کرد که اعطای امتیاز باستانشناسی ایران به آمریکا در ازای ممانعت انگلیسیها از اعـطای امـتیاز نفت شمال به آمریکاییها بود.انگلیسیها قاطعانه میخواستند از نفوذ آمریکاییها در حوزه نفت ایـران جـلوگیری کـنند.اکنون که آمریکا از نفت ایران محروم شده بود دسترسی انحصاری به آثار باستانی ایران بـرایش نـوعی دلخوشی محسوب میشد.روسها برای اینکه از این سفره بینصیب نمانند کنترل شـیلات ایـران در دریـای خزر،از جمله صادرات پرمنفعت خاویار را خواستار شدند.
آرتور چستر میلسپو،مستشار مالی و رئیس کل مـالیه ایـران،کـه در سال 1927 به خواست رضاخان برکنار شد اعطای امتیاز شیلات به روسیه ر سـال 1927 را بـه فروش کامل حقوق و منافع ایران توصیف کرده است.ایران تا سال 1952 در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق کـه تـاریخ امتیاز فوق خاتمه یافت،نتوانست کنترل خود را بر ماهیگیری و شیلات خزر بـه دسـت آورد.
اعطای این امتیازات مساوی بود با اتـلاف بـیحد و انـدازه منابع و ثروتهای ایران.میلسپو خسارات وارده را با چـنین عـبارتی توصیف کرده است:دوشیدن کامل ایران به دست رضا شاه.به مدت بـیست سـال (1921-1941) نه تنها کل درآمدهای نـفتی ایـران صرف خـری داسـلحه و مـهمات میشد بلکه دستکم شصت تا 65 درصـد بـودجه سالیانه دولت(به استثنای درآمدهای نفتی)را صرف تجهیز ارتش و پلیس میکردند.دامنه و وسـعت اتـلاف ثروتهای ایران دل هر صاحب خردی را بـه درد میآورد.اگر آن در آمـدهای بـرای تعلیم و تربیت مردم،اصلاح زیـربناها و تـوسعه صنعتی و کشاورزی هزینه میشد امروز ایران را در ردیف کشورهای جهان سوم نمیدیدیم.رضا شـاه در سـال 1941 در حالی ایران را در ردیف کشورهای جـهان سـوم بـیسواد بودند.37 سال بـعد کـه پسر و جانشینش،محمدرضا از ایـران رانـده شد،علی رغم شعار تمدن بزرگش،حدود نیمی از ایرانیان در ظلمت بیسوادی مانده بودند.در ایـنجا مـیتوان فهمید چرا ایران با پیشینه تـاریخی و فـرهنگی کهن وغـنی ومـنابع سـرشار طبیعی توسعه نیافت.
روس و انـگلیس در 25 آگوست 1941 به بهانه حضور اتباع آلمانی در ایران و تهدید آنها برای متفقین،بار دیگر خاک ایـران را بـه اشغال خود درآوردند.کل آلمانیهایی کـه در سـال 1941 در ایـران بـودند بـه حدود پانصد تـا شـشصد نفر میرسید؛و نشانهای هم دال بر تمایل رضا شاه به آلمان دیده نمیشد.زیرا او مهرهای بود کـه انـگلیسیها بـر تخت پادشاهی ایران نشانده بودند و با حـمایت آنـها بـیست سـال حـکومت کـرد.مضاف بر اینکه مبالغ کلانی پول در بانکهای لنن گذاشته بود.و جالبتر اینکه شمار نیروهای اشغالگر انگلیسی در ایران بر شمار نیروهای روس هم میچربید.با تمام شدن تاریخ مصرف رضـا شاه و احتمال ناآرامی و انقلاب در کشور،بار دیگر او در کودتایی انگلیسی از سلطنت خلع شد و پسرش در سپتامبر 1941 به جای او نشست. دیکتاتور ایران در سپتامبر 1941 سوار بر یک کشتی انگلیسی و تحت الحفظ از ایران رفت و بـقیه سـالهای عمرش را نیز زیر سلطه انگلیس به آخر رساند.
قتل امبری،آرتور آپهام پوپ و والاس اسمیت مورای حادثه قتل رابرت ویتنی امبری31(1883-1924)، نایب کنسول آمریکا در تهران،در 18 جولای 1924 به دست جمعیتی از افراطیون مـذهبی،تـأثیر مهمی بر روابط ایران و آمریکا گذاشت.او از کارمندان توانمند وزارت امور خارجه و از دوستان نزدیک آلن دبلیو دالس، رئیس آینده سیا،بود که در آن مقطع ریاست اداره خاور نزدیک وزارت امـور خـارجه را برعهده داشت. بدون شـک قـتل امبری نتیجه یک دسیسه بود.نکته قابل توجه،گزارش امبری در تاریخ 14 جولای 1924 از تظاهرات ضد بهائیت است.در آن تصریح شده بود که جمعیت از سوی دولت تحریک و پشـتیبانی مـیشدند.خیلی ها از همان ابتدا بـو بـرده بودند که امبری قربانی رقابت آمریکا و انگلیس بر سر نفت ایران شد.چارلز سی.هارت32سفیر آمریکا در ایران حدود شش سال بعد از واقعه قتل امبری عبارت ذیل را در گزارشش درج کرد:
او[مـکس دیـکسون،نماینده کمپانی نفتی هاریمن]نیز میگفت که تیمورتاش[وزیر دربار]و میرزا عبد الحسین خان دیبا، از درباریان،هر دو اظهار داشتهاند که مرحوم امبری،نایب قنسول سفارت آمریکا از قرار معلوم به تحریم و با دسـیسه آقـای تی.لاویـنگتون جکز،رئیس فعلی شرکت نفت ایران و انگلیس به قتل رسیده است؛و به آقای مکس پیشنهاد کرده بـودند تحت حمایت پلیس باشد که وی نپذیرفته بود.
آرتور آپهام پوپ33،پس از مرگ امـبری وظـیفه تـبلیغ،بازار گرمی و معرفی رژیم پهلوی در آمریکا را پذیرفته بود.دلیلی که مرگ امبری به دست افراطیون مذهبی را بـیاعتبار مـیکند این واقعیت است که پوپ ظرف چهل سال بدون مواجه شدن با هیچ اعـتراض و آسـیبی،تـمام زیارتگاهها و اماکن مقدس ایران را در دسترس داشت و بیآنکه کمترین مزاحمتی برایش فراهم شود از آنهاعکس میگرفت.اسـناد وزارت امور خارجه آمریکا فاش میسازند که ورود پوپ به ایران در تابستان 1925،درست یک سال بـعد از مرگ امبری،حاکی از سـیطره کـامل آمریکا بر آثار باستانی ایران بوده است.پوپ که خود را در آن مقطع با عنوان«مشاور سرپرست هنر محمدی(اسلامی)»در مؤسسه هنر شیکاگو معرفی کرده بود و بعضیها او را کارشناس هنرهای دستی اسلامی و ایرانی تلقی مـیکردند فقط یک دلال عتیقهجات بود.او پس از ورود به ایران درابتدا با کمک سفارت آمریکا در تهران،روابط نزدیکی با رژیم پهلوی برقرار کرد.چنانچه در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا ذکر شده است پوپ در سرقت برنامهریزی شده آثـار هـنری زیارتگاهها و اماکن مذهبی ایران دست داشت.مصداق غارت اماکن مذهبی صرفا به سرقت محرابها و فروش آنها به موزههای آمریکایی منحصر نبود.به نوشته اسناد،پوپ با برگزاری نمایشگاه سال 1931 در لندن و ارائه آثـار هـنری ایران در آن نمایشگاه مرحله بالاتر و تأسفانگیزتری را در غارت گنجینههای هنری ایران گشود.چارلز سی.هارت،سفیر آمریکا، در گزارش خود آورده بود که آثار هنری به امانت گرفته شده از زیارتگاهها و مساجد هرگز بـه صـاحبان اصلیشان مسترد نشد.تاراج گنجینههای هنری ایران به دست پوپ و همدستانش تنها با تجاهل،تبانی و شراکت مستقیم رژیم پهلوی بویژه شخص رضا شاه عملی شده بود.پوپ با دفاع از رژیم پهـلوی و تـبلیغاتی کـه به نفع آن میکرد در برابر،راحـت و بـیدردسر بـه گنجینههای هنری ایران چنگ میانداخت.در ذکر مصداق فساد و تباهی رژیم پهلوی همین بس که پوپ از این سو به سرقت و قاچاق گنیجینههای هـنری ایـران اشـغال داشت،ولی به دستور مستقیم رضا شاه در سال 1935،خـود و هـمسرش،فیلیس اکرمن،به پاس خدمات فرهنگی به ایران! مفتخر به دریافت نشان افتخار ویژه شدند.در اسنادی که به تازگی از طـبقهبندی وزارت امـور خـارجه آمریکا خارج شده است،بازبینی کامل سوابق پوپ و کارهایش در ایران تـوصیه شده است.
از خاکستر قتل امبری،والاس اسمیت مورای34برخاست که تا بیست سال در تعیین سیاستهای آمریکا و جهتدهی بـه خـطمشی ایـن دولت در اقبال ایران نقش کلیدی و حساسی ایفا نمود.این شخص در آوریل سـال 1922 در مـقام منشی سفارت به ایران مأمور شد.جوزف اس. کورنفلد35،سفیر وقت آمریکا در تهران،استعفایش را در مارس 1924 تسلیم پرزیـدتنت کـالوین کـولیج36کرده بود و از اول سپتامبر همان سال مأموریتش به اتمام میرسید.کورنفلد در پی آن بود تـا در انـتخابات سـال 1924 به ریاست جمهوری آمریکا برسد.او مدتی بعد از قتل امبری،ایران را ترک کرد و بلافاصله مـورای بـه سـمت شارژدافر(کاردار)آمریکا منصوب گردید. رفع و رجوع قضیه امبری توسط مورای و خدماتش در منصب شـارژدافر بـه اندازهای وزارت امور خارجه آمریکا را خشنود ساخت که وی را به محض بازگشت به واشـنگتن در جـولای 1925 بـه اداره امور خاور نزدیک وزارت خانه مأمور کردند و پنج سال بعد در سال 1930 بر کرسی ریاست ایـن اداره تـکیه زد.این فرد نقشی محوری در غارت آثار باستانی ایران بازی میکرد. برای گشایش درهـای ایـران بـه روی باستانشناسان خارجی،ابتد باید امتیاز انحصارطلبانه باستانشناسی فرانسویان ملغی میشد.دولت آمریکا که شوق زیادی داشـت سـهم عادلانهای(!) از باستانشناسی ایران را نصیب خود سازد فرانسه را آماج انتقادات و حملات دیپلماتیک خـود قـرار داد و کـوشید این کشور را وادار به ترک انحصارش کند.در فصل سوم کتاب،تلاشهای دیپلماتیک آمریکا که منتج بـه انـعقاد قـرارداد جدید هرچند فرانسه از حقوق انحصاریاش دست کشید،اما این امتیاز تازه را کـسب کـرد که مدیر آثار باستانی و عتیقهجات ایران تا بیست سال یک فرانسوی باشد.ضمن آنکه حق کـاوش در شـوش نیز برای آنان محفوظ ماند.مدیریت اداره عتیقهجات در داخل وزارت معارف پیشبینی شـد و آنـدره گوداربری 37 تصدی این پست منصوب گـردید و در ژانـویه 1929 بـه ایران آمد.گام بعدی در گشایش درهای ایـران بـه روی باستانشناسان خارجی،تهیه پیشنویسی و تصویب قانون آثار باستانی بود.هرتسفلد و گودار طی رایـزنیهای بـا پوپ و فردریک و ولسین، 38 نماینده موزه دانـشگاه پنـسیلوانیا که بـه مـنظور کـسب امتیازات باستانشناختی به ایران آمده بـود،قـانون جدید آثار باستانی ایران را تهیه و تنظیم کردند.
این اتفاق یکی از نشانههای قـطعی تـسلط اجانب ب رایران در دوران پهلوی اول به شمار مـیآید. قانون مزبور را-که ظـاهرا از قـانون آثار باستانی مصر اقتباس شـده بـود و برخی از مواد کلیدیاش با قانون آثار باستانی ده سال پیش عراق شباهت داشت-در نـوامبر 1930 بـه مجلس ایران تحمیل کردند.عـراقیها از اوایـل دهـه 1930 شروع به کـوتاه کـردن دست باستانشناسان خارجی از غـارت و چـپاول آثار باستانی کشورشان کردند،اما این غارتگریهای حریصانه در ایران تازه شروع شده بود.بـا مـقیاسه قوانین آثار باستانی ایران و عراق،نـکتههای روشـنگرانه و پندآموزی آمـوخته مـیشود.طـبق قانون آثار باستانی ایـران،هیئت دولت اختیار یافت به مؤسسات و موزههای خارجی برای کاوشهای باستانشناختی مجوز اعطا کند.سپس آثـار و اشـیای مکشوفه به سهم مساوی بین مـؤسسه کـاوشگر و دولتـ ایـران تـقسیم میشد.قانون جـدید آثـار باستانی که به طرز عجیبی«قانون حفاظت از مواریث ملی ایران»نام گرفت،دستاویزی شد تا بـرای یـک دهـه گنجینههای باستانی ایران در پوشش قانونی به تـاراج رون.تـصویب قـانون آثـار بـاستانی در ایـران که تقسیم کشفیات را پیشبینی کرده بود حق سهمخواهی از کشفیات را به موزههای میبخشید. اما تأکید میکنیم که رژیم پهلوی و قانون آثار باستانی مصوب 1930 به هیچوجه مبنای حقوقی و رضـایت ایرانیها را پشتوانه خود نداشتند.رژیم پهلوی طی چند رشته کودتای انگلیسی به قدرت رسیده با حمایت آنان ماندگار شده بود.قانون آثار باستانی نیز با تهدید و زور و فشارهای سیاسی از تصویب مـجلسیان گـذشت.بنابراین ذاتا جایگاه و اعتبار قانونی نداشتند و اقلام خارج شده از ایران نیز برخلاف قانون صورت گرفته است.کمیّت آثار خارج شده از ایران نیز جای تأمل دارد. پس از انجام نخستین تقسیم کشفیات تـخت جـمشید در سال 1935،ویلیام اچ.هورنیبروک 39، سفیر آمریکا در ایران،گفت:
برای حمل آثار باستانی متعلق به مؤسسه خاورشناسی از تخت جمشید به بوشهر،کاروانی از کامیون لازم داشتیم.
تـقلای مـوزههای آمریکا
در پی تصویب قانون آثار بـاستانی در سـل 1930،چندین موزه آمریکایی به ایران حملهور شدند.به اعتراف باستانشناسان آمریکایی،گشایش درهای ایران برای نخستینبار روی باستانشناسان خارجی فرصت کمنظیری بود.در فصل چـهارم ایـن کتاب شرح تصاحب آثـار بـاستانی ایران توسط موزههای آمریکایی آمده است.فرستادگان این موزهها با سرعتی خیرهکننده به مناطقی مانند دامغان،ری و نیشابور حملهور شدند.چنانچه در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا مضبوط است مقادیر عظیمی از کشفیات بـاستانشناختی بـه سرعت از ایران خارج شد.به قول چارلزسی.هارت،سفیر آمریکا در ایران،تعدد و تنوع کشفیات به اندازهای بود که حامیان مالی آمریکایی از آنها احساس دلگرمی میکردند.
اریش اف.اشمیت،سرپرس هیئت مـشترک بـاستانشناسی،فعالیت بـاستانشناسان در دامغان و ری و غارت ثروتهای کهن این مناطق را با لفظ حمله توصیف میکند.کشفیات این مکانها را تقسیم کرده،سـهم موزهها را بیدرنگ از ایران خارج میساختند.طرفه اینکه در فرآیند تقسیم کشفیات بـه رغـم پیـشبینی در قانون آثار باستانی مبنی بر حضور نمایندهای از ایران،هیچ ایرانی در این مرحله شرکت نداشت.از طرف شرکتهای آمریکایی، سـرپرستهای هیئهایشان در انتخاب و تقسیم کشفیات شرکت داشتند که به جز دو استثنا(جوزف ام.آپتـن از مـوزه مـترو پولتین و فردریک و ولسین از موزههای کانزاس و پنسیلوانیا)همه نمایندگانشان آمریکایی بودند و از طرف ایران،آندره گودار فـرانسوی،مدیر عتیقهجات،در تقسیم حضور داشت.جالب توجه است که سرنوشت گنجینهها و مصنوعات هـنری ایران با این قـانون جـدید به دست اجانب- آمریکاییها،آلمانیها و یک فرانسوی-بدون حضور حتی یک ایرانی به نمایندگی از ایران رقم میخورد. موزههایی که مجوز کاوش در محوطههای باستانشناختی ایران را کسب کرده بودند به دو نوع تقسیم مـیشدند:موزههای عادی و موزههای دانشگاهی،موزه هنر متروپولیتن نیویورک، موزه هنرهای زیبای بوستون،موزه هنر فیلادلفیا و موزه هنر کانزاس(میسوری) در زمره موزههای عادی و موزههای دانشگاههای شیکاگو،پنسیلوانیا و هاروارد جزو موزههای دانشگاهی بـه شـمار میرود.
ارتباط موزهها و مؤسسات رنگارنگ آمریکایی با یکدیگر معجونی از همکاری و رقابت بود. مثلا نخستین هئیت مشترک اعزامی به ایران،از موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موزه هنر فیلادلفیا تشکیل شده بود.این هـیئت دو سـال در دامغان کاوش کرد و به محض اتمام عملیاتش،برای پنج سال کاوش در ری-مهمترین سایت در شمال ایران-درخواست مجوز پنج ساله کرد و آن را به دست آورد.موزه هنرهای زیبای بستون به هیئت مـشترک ری پیـوست.گروه بوستون- پنسیلوانیا در سال 1937 برای کاوش در تخت جمشید به هیئت باستانشناسی شیکاگو پیوست.فقط موزه متروپولیتن بود که نیازی به الحاق به سایر موزهها ندید و ده سال در محل مخصوص بـه خـود در تـخت ابو نصر فارس و نیشابور خـراسان کـاوش کـرد.به استناد گنجینههای هنری دوران اسلامی و ساسانی در موزه متروپولیتن ثابت میشود که نتیجه و محصول برداش شده در این کاوشها فراتر از حد تصور اسـت.جـیمز هـنری برستد40،خاورشناس برجسته آمریکایی و مدیر مؤسسه خاورشناسی دانـشگاه شـیکاگو،دستاوردهای اکتشافات تخت جمشید را به بزرگترین اکتشافات تمام دورانها توصیف میکند.
هیئت باستانشناسان تخت جمشید(1931 تا 1939)
بیچونوچرا تخت جـمشید-ویـرانههی کـاخ پادشاهان هخامنشی-گل-سرسبد آثار باستانی و یادمانهای کهن ایران بـود و موزههای آمریکایی که در سال 1930 در میدان باستانشناسی ایران قدم میگذاشتند، نمیتوانستند از این مکان چشم برگیرند.اما هیئت مشترک مـوزه دانـشگاه پنـسیلوانیا و موزه هنر پنسیلوانیا با اطمینان از اینکه دولت ایران مجوز کاوش در تخت جـمشید را بـه هیچ یک از مؤسسات خارجی نمیدهد چه برسد به جواز خروج کشفیات از آن محل،به نحوی سنجیده از درخـواست مـجوز بـرای کاوش در تخت جمشید خودداری کرد و با این عقیده که ایرانیان از اهمیت و ارزشـ تـاریخی و بـاستانشناختی استخر آگاه نبودند،درخواست مجوز کاوش در این محوطه باستانی را-که متعلق به عصر سـاسانی و در مـجاورت تـخت جمشید است -کردند.مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو که در سال 1919 با سرمایهگذاری بنیاد راکفلر تـأسیس شـده بود بلافاصله پس از تصویب قانون آثار باستانیدر ایران زیرکانه و تحت عنوان مرمت و بازشناسی یـادمانهای بـاستانی تـخت جمشید،درخواست مجوز کرد که با آن موافقت کردند.در این مجوز فقط قید مرمت و بـازشنناسی بـه کار رفته بود و هیچ اشارهای به تقسی کشفیات نشده بود.ارنست هرتسفلد،سـرپرست هـیئت بـاستانشناسی تخت جمشید به هارت، سفیر آمریکا اطلاع داده بود که بنا به استنباطش کشفیات تخت جـمشید را نـمیتوان از ایران خارج کرد.امتیاز مؤسسه خاورشناسی در دسامبر 1931 تا منطقه پیرامون کاخ تـخت جـمشید و مـحوطه استخر را در بر گرفت.این کار به یقین یکی از کوبندهترین کودتاهای باستانشناسی تاریخ است.
در پی کشفیات فـراوان و خـیرهکننده در تـخت جمشید در سالهای 1932 و 1934 روابط صمیمانه مؤسسه خاورشناسی و دولت ایران تیره شد.از آن پس،مؤسسه خاورشناسی از کـشفیات سـهم میطلبید چرا که مدعی بود مجوزش را پس از تصویب قانون آثار باستانی اخذ نموده و امتیازش در شمول این قـانون قـرار میگیرد،بنابراین نیمی از کشفیا را سهم خود تلقی میکرد.هرتسفلد که بنابر اسـناد مـعتبر،استنباط کرده بود که چیزی از کشفیات تـخت جـمشید را نـمیتوان از کشور بیرون بر اکنون از تلقّی خود مـبنی بـر این سخن میگفت که هیئتهای باستانشناسی تخت جمشید مشمول مواد قانون آثار بـاستانی مـیشوند و برای اثبات گفتهاش، از قول اطـمینانبخش دولت ایـران به خـود شـاهد مـیآورد،اما دولت ایران در پاسخ،قانون آثار بـاستانی را شـامل تخت جمشید نمیدانست و در امتیازات اعطایی به مؤسسه خاورشناسی نیز حتی اشارهای بـه تـقسیم سهم نکرده بود.لذا مؤسسه خاورشناسی حـقی در مطالبه سهم ندارد.ایـن مـؤسسه در ماه می 1934 دست به دامـن وزارت امـور خارجه آمریکا شد.
دولت آمریکا از هیچ تلاشی برای کمک و راهنمایی مؤسسه خاورشناسی در حـل مـناقشهاش با دولت ایران فروگذار نکرد.روایـت فـشارهای دیـپلماتیک آمریکا به دولت ایـران در فـصل ششم کتاب بیان شـده اسـت.وزارت امور خارجه آمریکا و سفارتش در ایران مصمم بودند سهم منصفانهای از کشفیات تخت جمشید را برای مـوسسه خـاورشناسی زنده کنند.در خلال دوره بحرانی مـناقشات مـؤسسه خاورشناسی بـا دولتـ ایـران(یعنی از ژوئن 1934 که مناقشه شـروع شد تا آوریل 1935 که امتیاز جدید را گرفت)سفیر آمریکا در ایران،ویلیام اچ.هورنیبروک، به وکالت از طـرف مـؤسسه خاورشناسی و با اختیارات کافی از این مـؤسسه بـا دولت ایـران مـذاکره مـیکرد.ایرانیان اکنون بـا ایـن واقعیت روبهرو بودند که دولت آمریکا و مؤسسه خاورشناسی یک هویت یافتهاند،همانطور که شرکت نفت ایـران و انـگلیس و دولتـ انگلیس هویت واحدی داشتند.علاوهبراین،مؤسسه خـاورشناسی،دولت ایـران را بـا تـهدید بـه تـبلیغ منفی علیه ایران در مطبوعات غرب میترساند؛تهدیدی که رژیم دستنشانده رضاخان نمیتونست بدان بیاعتنا باشد.رژیم پهلوی که با فشارهای دیپلماتیک شدید آمریکا و تهدیدات باجخواهانهاش روبهرو بـود به جهت فقدان پایگاه و پشتوانه مردمی،به سرعت تسلیم خواستههای غیرمنصفانه دولت آمریکا شد و پذیرفت که سهم بزرگی از آثار باستانی مکشوفه را در تخت جمشید به مؤسسه خاورشناسی هبه کند.شخص هـورنیبروک در مـقاطعی با صداقت تمام به عدم استحقاق مؤسسه خاورشناسی در سهمخواهی از کشفیات تخت جمشید معترف بوده است.
این کار مصداق بارز و مثال روشنی از امتیازگیری قدرتمند از رژیمی ضعیف،دست نشانده اجانب و بـیبهره از حـمایتهای مردمی است که در برابر تهدید و ارعاب بیگانگان بسیار سست و زبون عمل میکند.رژیم پهلوی به دنبال قتلعام مردم مشهد در جولای 1935 برای بقا و مـاندگاری خـود به انگلستان و آمریکا وابسته شـد.جـیمز است.مورای تقرریبا در همان زمانی که پیروزی وزارت امور خارجه بر دولت بخت برگشته ایران را جشن گرفته بود فاش ساخت که وی از پیش،آثار باستانی ایـران را مـتعلق به خزانه کشور و مـلت آمریکا میدانسته است.در سالهای 1940 تا 1941 که دولت آمریکا یک مرتبه دیگر دولت ایران را مجبور کرد آثار باستانی تخت جمشید را به مؤسسه خاورشناسی هبه کند شاهد تکرار وقایع 35-1934 هستیم.قطعا این برهه بـعد از قـتل امیری،یکی از شومترین صفحات روابط ایران و آمریکا تاکنون میباشد.
اخراج هرتسفلد
فصل هفتم کتاب به نقل ماجرای اخراج هرتسفلد و انتصاب اشمیت به عنوان سرپرست جدید هیئت باستانشناسی در تخت جمشید و اعـطای امـتیاز جدید بـه مؤسسه خاورشناسی پرداخته است.در امتیاز جدید ماه مارس 1935،به رغم آنکه دولت ایران مؤسسه خاورشناسی را در سهمخواهی از کشفیات تـخت جمشید محق نمیدانست،متعهد ش با همان حسننیتی که در سال 1934 از خود نـشان دادهـ بـود،کشفیات آینده در تخت جمشید را تقسیم کند.در اسناد آمده است که پروفسور هرتسفلد-که بیشک در زمان خود بـزرگترین و مـعتبرترین مرجع عالم به باستانشناسی ایران و تاریخ باستان بود-مانند آرتور آپهام پوپ در قاچاق آثـار بـاستانی ایـران شرکت داشت.پوپ سرقتهایش را از طریق باند سازمانیافته دزدان انجام میداد،اما هرتسفلد با دستیاری سفیر و سفارتخانه آلمـان به قاچاق آثار باستانی اقدام میکرد. دستکم در یک مورد در سال 1925 برای خروج مـصنوعات هنری از ایران و تحویل آنـها بـه پوپ در آمریکا از پوشش محمولههای دیپلماتیک استفاده شد.دولت ایران،هرتسفلد را متهم به سرقت و قاچاق آثار باستانی میکرد و خواستار تعویض او بود.اما دلیل واقعی دشمنی دولت ایران با او ربطی به سرقتهایش نداشت.موزههای آمریکایی در روز روشن و به طور قانونی مقادیر فراوانی از ثروتهای ایران را خارج میکردند.هرتسفلد از برخی سیاستها و عملکردهای رضا شاه-از جمله انهدام عشایر و سیاستهای آموزشی او-بی پرده و با صراحت انتقاد میکرد و بویژه به تحمیل حکومت تـوصیفناپذیر وحـشت بر ایرانیان انگشت میگذاشت.این نظریات جسورانه باعث شد تا تعویض او را خواستار شوند.
وزارت امور خارجه آمریکا و مؤسسه خاورشناسی که نگران حفظ و استمرار روابط صمیمیشان با دولت ایران بودند علی رغـم خـدمات طولانی و صادقانه هرتسفلد به حامیان آمریکاییاش،از هیچ فرصتی برای خلاصی از(به تصویر صفحه مراجعه شود) دست او غافل نشدند.این اتفاق نزدیک به روزهایی بود که هورنیبروک از اشمیت،جانشین هـرتسفلد،بـه یک هیتلر دو قبضه یاد میکرد؛ کارفرمای بیرحمی که رفتارش مانند نازیهای پیراهن قهوهای بود و کارگران ایرانی را در حکم برده خویش میدید.اشمیت در چهار سال آخر فعالیتش(1935 تا 1939)سرپرست هیئت بـاستانشناسی تـخت جـمشید بود.
در سپتامبر 1939 اعلام شد کـه عـملیات هـیئت باستانشناسی تخت جمشید خاتمه مییابد.موزه متروپولیتن با آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا تصمیم گرفت کاوشهایش را در نیشابور متوقف کند و تیمش نیز در سال 1940 ایـران را تـرک کـرد.با عزیمت کاوشگران متروپولیتن از ایران،فعالیت گسترده بـاستانشناسان آمریکایی پایان یافت.
مخارج هیئتهای آمریکایی
آمریکاییها همواره القا میکردند که تقسیم کشفیات در برابر تلاشهای موزهها پاداش حقیری است و از هر فـرصتی بـهره مـیبردن تا به ایرانیان بگویند هیئتهای باستانشناسی آنها مبالغ کلانی!بـرای عملیاتشان هزینه کردهاند.تجزیه و تحلیل هزینهها و ارقام ادعایی این هیئتها فاش میسازد که کل هزینههای تمام هیئهای بـاستانشناسی آمریکایی در ایـران طی سالهای 1931 تا 1940 در نهایت بین پانصد تا 750 هزار دلار بوده است کـه بـه احتمال همان رقم پانصد هزار دلار باشد.سهم مؤسسه خاورشناسی از این هزینهها 150 هزار دلار بود.نتیجه آنکه مـجموعه عـظیم و بـینهایت ارزشمند آثار باستانی ایران در موزههای متروپولیتن،موزه هنرهای زیبای بوستون،دو موزه فـیلادلفیا و مـوزه مـؤسسه خاورشناسی تنها در ازای نیم میلیون دلار هزینه به دستشان رسیده است.
مجموعه شگفتانگیزی تخت جمشید درمـؤسسه خـاورشناسی بـا خرج 150 هزاردلار منتقل شده است،به طور قطع میتوان به تمام مراحل تصاحب مـصنوعات هـنری و باستانی ایران عنوان غارت داد.
نقض امتیاز
در سال 1936 به دنبال تصمیم بنیاد راکفلر مـبنی بـر کـاهش حمایت مالی از مؤسسه خاورشناسی،این مؤسسه با بحران بودجه و سرمایهگذاری روبهرو شد.چون کـاهش بـودجه منجر به قطع عملیات آنها در ایران و لغو امتیاز تخت جمشید میشد،برای پیـشگیری از ایـن اتـفاق با موزه هنرهای زیبای بوستون و موزه دانشگاه پنسیلوانیا طی ترتیباتی محرمانه وارد همکاری و شراکت شدند و عـملیاتشان را در ایـران ادغام کردند.موزههنای بوستون و فیلادلفیا حفاریهایشان را در ری،سپس در کردستان متوقف کردند تا قـوایشان را روی تـخت جـمشید متمرکز کنند؛این در حالی بود که امتیاز کاوش در ری هنوز سه سال دیگر اعتبار داشت.بـنابراین بـا تـبانی یکدیگر و بدون اطلاع دولت ایران-چه برسد به کسب مجوز از دولت-امتیاز تخت جـمشید از یـک موزه به سه موزه منتقل شد.مؤسسه خاورشناسی با این ترفند،شروط امتیاز خود را-که بـا تـلاشهای هورنیبروک،سفیر آمریکا،همزمان در دو مقام نماینده دولت آمریکا و وکیل مؤسسه خاورشناسی کسب شـده بـود-زیر پا گذاشت و دولت آمریکا نیز از توافق حاصله بـا دولت ایـران تـخطی کرد.
نمایندگان این سه موزه در نامهای بـه دولت آمریکا که در پوشش محموله دیپلماتیک تحویل شد،درباره نقض امتیاز و اقداماتشان برای پنهانسازی ایـن تـخلف از دید دولت ایران به تفصیل نـوشته بـودند و لذا دولت آمریکا نـیز کـه از ایـن تخلف باخبر شده و اقدامی برای مـمانعت از آنـ نکرده بود،خود نیز جزء ناقضین توافقنامه شد.در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا مـضبوط است که این وزارتخانه مدتی دچـار دردسر شد اما بـرای جـلوگیری از نقض مفاد امتیاز هیچ تـلاشی نـکرد.وزارت امور خارجه آمریکا رأسا در نقض توافق شرکت کرده بود و در سرپوش گذاشتن بر تـخلف مـذکور نیز اصرار ورزید.با تـخلف ایـن سـه موزه از بندهای قـراردادشان حـق تقسیم کشفیات از آنها سـلب مـیشد.
در سال 1936 برای دومین مرتبه کشفیات تخت جمشید بین مؤسسه خاورشناسی و دولت ایران تقسیم شـد کـه آمریکاییها سهم خود را به سرعت از ایـران خـارج کردند.آخـرین مـرحله تـقسیم کشفیات در سال 1939 در دست بـررسی بود که تیم آمریکایی در ماه دسامبر و پیش از تأیید نهایی تقسیم در هیئت دولت،از ایران رفت.دولت ایران نـیز از تـأیی تقسیم مرحله آخر امتناع ورزید و دسـتور داد اقـلام مـوجود را کـه در ده صـندوق بستهبندی شده بـود بـه موزه تهران منتقل و در فهرست کلکسیون دایمی موزه ثبت کنند.دولت آمریکا به خواست مؤسسه خاورشناسی وارد عمل شـد تـا بـا تکرار سناریوی 1934،آثار باستانی را به چنگ آورد.مـاجرای فـشارهای سـیاسی آمریکا بـه دولتـ ایران برای فک آثار باستانی در فصل نهم کتاب بیان شده است.از آن به بعد قضایای شومی پدید آمد زیرا ایران در آگوست 1941 به اشغال روس و انگلیس درآمد.آثار باستانی مـورد ادعای مؤسسه خاورشناشسی در اکتبر 1941 در شرایطی که ایران در اشغال اجانب بود و آن آثار نیز در فهرست اموال دایمی موزه تهران ثبت شده بود از کشور خارج گردید.این موضوع در ذیل غارت آثار باستانی در زمـان جـنگ میگنجد.چون مؤسسه خاورشناسی و دو موزه دیگر با تبانی هم از مفاد امتیاز عدول و سپس تخلف خود را پنهان کرده بودند.لذا حق تقسیم کشفیات به عنوان غرامت میبایست از آنها سلب میشد.
عـبرتهای ایـن قضایا در ترسیم روابط ایران و آمریکا
خروج صحیح و سالم آخرین محموله آثار باستانی از ایران،پیروزی دیگری برای وزارت امور خارجه آمریکا و مؤسسه خاورشناسی بـود تـا بدان بهانه جشن بگیرند.امـا تـرمیم خسارات بلندمدتی که براثر این اعمال به روابط ایران و آمریکا وارد شد به گردن آیندگان افتاد.شرکت استاندارد اویل نیوجرسی در سال 1922 به مشارکت با شـرکت نـفتی ایران و انگلیس برای بـهرهبرداری از مـیادین نفتی شمال ایران(استاندارد اویل در ازای این کار،امید داشت وارد میادنی نفتی بین النهرین شود)تمایل نشان داد.ایرانیها که از کمپانی نفتی ایران و انگلیس تنفر داشتند از این اقدام شرکت استاندارد اویل دلخـور شـدند.با این وجود،باز هم ایرانیها در سال 1925 به آمریکاییها حسنظن و علاقه فراوانی داشتند.آمریکا در نگاه ایرانیها،منجی بالقوه ایران از چنگال استثمارگران بود.دبلیو مورگان شوستر و آرتور سی.میلسپر که هـر دو مـدتی تصدی ادارهـ کل مالیه دولت ایران را بر عهده داشتند در چشم مردم چون قهرمان بودند و امبری را شهید میپنداشتند.
آرتور آپهام پوپ صـحنههای رقتانگیزی از واکنش محبتآمیز مردم ایران در سال 1925 را تعریف میکند که بارها اتـومبیلش را-کـه حـامل پرچم آمریکا بود-در خیابانهای تهران متوقف کرده او را در آغوش میفشردند.چنانچه در گزارش هنری اس.ویلار،کنسول آمریکا در سال 1930 آمـده، مـردم آذربایجان رضا شاه را به خاطر دسیسه برای برکناری میلسپو،خائن مینامیدند.اما تـا سـال 1941 آمریکا در نگاه مردم ایران رنگ عوض کرد و صرفا یک قدرت خارجی دیگر بود که نیتی جـز استثمار و غارت ایران در سر نداشت.ایرانیان هیج فرقی بین آمریکا با انگلستان و شـوروی نمیدیدند.استقبالی که از مـیلس1و در دومـین مأموریتش به ایران (1943-1945)به عمل آمد به هیچوجه گرمای مأموریت اولش را در سال 1922-1927 نداشت.میلسپو در کتابی که در سال 1946 منتشر کرد از درماندگی و حیرت خود در فهم خصومتی که در دومین مأموریتش به ایران مواجه شده بـود سخن میگوید.در تجزیه و تحلیل تحولات روابط ایران و آمریکا آنطور که باید و شاید به ماجری آثار باستانی توجه نشده است.
ایرانیها علی رغم جنگ جهانی اول و بلایی که بر سرشان آورده بود،آمریکا را مـصرانه-و سـادهلوحانه-دوست خود تلقی میکردند.آمریکا در جنگ جهانی اول هیچ کمک و مساعدتی به ایران نکرد و رضایتش به کودتای انگلیسی 1921 نیز نمایان بود؛با این وجود،ایرانیان خیال میکردند آمریکا منجی آنان از چـنگال انـگلیسی است.تغییر نگارش ملت ایران به آمریکا از دهه 1930 به بعد آغاز شد،زمانی که فهمیدند آمریکا هم ابرقدرت دیگری با نیات استثماری است.
اشارهای به کمبود اسناد و مدارک ایـرانی
مـتأسفانه اسناد و مدارک دولت ایران از دوران رضا شاه بسیار اندک است.کاملا معلوم است که بخش اعظم اسناد مجرمیت رضا شاه در سالهای 1921 تا 1941 ظرف 37 سالی که پسرش،محمد رضا،بر ایران حـکومت مـیکرد،مـعدوم گردیدند.تعداد اندکی هم کـه مـانده بـود برای رد گم کردن یا خالی نبودن عریضه بوده است.مثلا مجموعه اسناد مربوط به دوران رضا شاه که در سال 1998 توسط مـرکز اسـناد مـلی ایران منتشر شده ارزش قابل اعتنایی ندارند.در مورد حـسابهای رضـا شاه در بانکهای خارجی تنها چند سند موجود است:دو حساب سپرده به مبلغ 150 هزار دلار نزد بانک و ستمینستر در سال 1931 و دو حساب سـپرده دیـگر نـزد سایر بانکهای اروپایی.براساس مدارک و مستندات وزارت امور خارجه آمریکا،حـسابهای بانکی رضا شاه فقط در لندن دستکم صد تا 150 میلیون دلار موجودی داشت.گذشته ازسایر حسابهایش درنیویورک و سوئیس،یا مـوجودی پنـجاه مـیلیون دلاریاش در تهران در سال 1941. موجودی حسابهای رضا شاه در بانکهای خارجی دستکم بـالغ بـر دویست میلیون دلار-حدود ده برابر بودجه دولت ایران در سال 1925-میشده است!اما در تمام بایگانیهای ایران تنها چهار سـند مـعمولی بـه حسابهای رضا شاه در بانکهای خارجی پرداختهاند. ظاهرا بقیه اسناد توسط پسرش نـابود شـدهاند.از اسـناد وزارت امور خارجه آمریکا در مییابیم که حداقل دو سوم درآمدهای نفتی ایران در سالهای 1927 تا 1941 به حـسابهای بـانکی رضـا شاه در اروپا و آمریکا واریز میشده است.
یکی دیگر از دلایل کمبود اسناد و منابع ایرانی و ضعف اعـتبار آنـها این است که ایران زیر چکمههای دیکتاتوری نظامی،بیرحم و خشن پایمال میشد.بـنابراین اجـازه نـمیدادند اسنادی که بیانگر واقعیات هستند در جایی ثبت و نگهداری شوند.سردبیر و ناشر ایران باستان،تـنها مـجله باستانشناسی ایران،در اظهاراتی بسیار ملایم نسبت به تصاحب آثار باستانی ایران توسط مـوزههای آمریکایی انـتقاد کرده بود.رژیم پهلوی،سردبیر بخت برگشته این نشریه را به خاطرهمین اظهارات،مورد ضـریب و شـتم قرار داد.پس اکنون حق داریم بپرسیم:به اسناد سرهمبندی شده و گمراهکننده دوران رژیم وحـشت چـه اعـتمادی میتوان کرد؟سرپوش گذاشتن بر حقایق از همان ابتدا به عنوان یک اصل رعایت میشد و تا امروز هـم ادامـه دارد.در حـال حاضر، مفیدترین منابع ایرانی،روزنامههای دوران معاصر است که درباره موضوعاتی نظیر زمـان و مـکان تقسیم کشفیات اطلاعات اساسی ارائه میکنند.
برخلاف اسناد دولتی ایران،اسناد وزارت امور خارجه آمریکا اطلاعتی بینهایت غـنی و مـستدل درباره باستانشناسی ایران و موزههای آمریکایی دارد.این کتاب نیز با تکیه بر هـمین اسـناد تهیه و تنظیم شده است.به عنوان مـثال یـکی از مـنابع اطلاعاتی فوق العاده ارزشمند، مکاتبات دفاتر هـیئتهای بـاستانشناسی در ایران با موزههای آمریکایی است.همه مکاتبات موزهها و سرپرستهای هیئتهایشان در ایران از طریق پوشـش مـحموله دیپلماتیک رد و بدل میشد. سفارت آمریکا در تـهران و وزارت امور خـارجه آمریکا در واشـنگتن حسب وظیفه از آن مکاتبات همواره رونوشتبرداری مـیکردند تـا نسخهای را در بایگانی اسناد خود نگاه دارند. از آن گذشته،سفیر آمریکا در ایران در 1934-1935 به نـمایندگی از مـوزهها نیز با دولت ایران مذاکره مـیکرد.از این رو دقیقا میدانیم بـین مـوزه ها و دفاترشان در ایران چه گـذشته اسـت. تبانی موزهها با یکدیگر برای نقض بندهای امتیازی که از دولت ایران گرفته بودند و سـپس هـمدستی و کمک وزارت امور خارجه آمریکا در سـرپوش گـذاشتن بر این قـانونشکنی از مـکاتبات اریش اشمیت،سرپرست هـیئتهای بـاستانشناسی در ایران با موزههای شیکاگو، بوستون و فیلادلفیا فاش شده است.
پانوشتها:
(1) The Great American Plunder of Persia''s Antiquities 1925-1941.
(2) -Carsten Niebuhr.
(3) -Descriptions of Travels in Arabia.
(4)-از سال 1798 که مصر بـه دسـت ناپلئون فتح شد،درهای این سـرزمین کـهن به روی بـاستانشناسان فـرانسوی،آلمـانی و بریتانیایی باز بود.بـریتانیا در سال 1882 دست به اشغال مصر زد.این کشور در دهه 1920 اندک استقلالی به دست آورد.دونالدمالکوم رایـد درکـتاب به نام:فرعون مال کیست؟ باستان شناسی، موزههای و هـویت مـلی مـصر از نـاپلئون تـا جنگ جهانی اول چـاپ دانـشگاه کالیفرنیا درباره تاریخ باستانشناسی مصر مینویسد:آثار باستانی مصر تا 125 سال بعد یعنی تا سال 1922 کـه مـومیایی تـوتانخامون کشف شد،مورد غارت و چپاول قرار مـیگرفت.
(5)-George Frederich Grotefend.
(6)-Claudius James Rich.
(7)-Henry C. Rawlinson.
(8)-Edward Hincks.
(9)-Loftus and Churchil.
(10)-Marcel Auguste Dieulafoy.
(11)-Count J.M. de Morgan.
(12)-Scheil.
(13)-Reclaiming a Plundered Past.
(14)-The Unedifying Scramble.
(15)-Henry Austen Layard.
(16)-Nimrud.
(17)-Black Obelisk.
(18)-Nineveh and its Remains.
(19)-American Oriental Society.
(20)-Palestine Exploration Fund.
(21)-Babylonian Exploration Fund.
(22)-Great Famine.
(23)-treatment.
(24)-Ernst E. Hertzfeld.
(25)-Erich F. Schmidt.
(26)-Horace H.F. Jayne.
(27)-Pope-Rabeno.
(28)-مجد،محمد تقی،جنگ جهانی اول و فتح ایران به دست بریتانیای کبیر،لنهم،مریلند،انتشارات دانشگاهی آمریکا، اکتبر 2003.
(29) -Neutral Zone.
(30)-مجد،محمد قلی:قحطی بزرگ و نسلکشی در ایران 1919-71917لنهم،مریلند،انـتشارات دانشگاهی آمریکا، 2003.
(31) -Robert Whitney Imbrie.
(32) -Charles.C.Hart.
(33)-Arthur Upham Pope.
(34)-Wallace Smith Murray
(35)-Joseph S. Kornfeld.
(36)-Calvin Coolidge.
(37)-Andre Godard.
(38)-Frederick Wulsin.
(39)-William H. Hornibrook.
(40)-James Henry Breasted.
فصلنامه مطالعات تاریخی ، شماره 9 ، پاییز 1384 ، صفحه 71 تا 99