02 اردیبهشت 1400

آمریکا دنبال نفوذ در فرقان بود/ تروریستی که در 25سالگی 20 جلد تفسیر قرآن نوشت


آمریکا دنبال نفوذ در فرقان بود/ تروریستی که در 25سالگی 20 جلد تفسیر قرآن نوشت

جناب نقاشیان شما به صورت عملی و میدانی با این تفکر پیش از انقلاب اسلامی و بعد از آن برخورد داشتید. تا آنجایی که من مطالعه کردم حتی واسطه اطلاع رسانی از انحراف فرقان را شما به شهید مطهری اعلام کرده اید. سوال اینجاست چه ویژگی‌هایی در رفتار و تفکر آنها باعث شد تا نظر شما بابت انحرافات فکری فرقان جلب شود.

نقاشیان: جلساتی که گروه فرقان پیش از انقلاب در تهران داشت، جلساتی بود که یک بخش از آن در غرب تهران منطقه سلسبیل، خیابان خوش و آذربایجان تشکیل می شد، یک بخشی اش در منطقه کن و باغ فیض و یک بخشی اش هم در شمال تهران در مسجد جوستان و منطقه قلهک و بعد در یک مقطعی توسط علی حاتمی بستر انتشارات برای این ها فراهم می شود.

[آمریکا دنبال نفوذ در فرقان بود/ تروریستی که در 25سالگی 20 جلد تفسیر قرآن نوشت]

در جلسات اولیه که ما شرکت می کردیم به عنوان یک جلسه تفسیر قرآن انقلابی، یک مقدار زیادی روحیات مرحوم طالقانی در بیان آیات و تفسیر از آیات دیده می‌شد ولی رفته رفته این فرآیند فراتر از تفکر آیت الله طالقانی پیش رفت و همین جا محل شبهه و یک نگرش جدید برای ما و دوستانی که همراه من بودند یا همفکرانی که بعد در این جلسات پیدا کردیم به وجود آورد.

ریشه های اولیه آن خب هتک حرمتی بود که در جلسات علیه بزرگان حوزه صورت می‌گرفت که این ابتدایش از مرحوم علامه مجلسی شروع می شد.

گودرزی رسما مرحوم مجلسی را یک آدم منحط مثلا خائن به اسلام تلقی می کرد، چرا که آمده و یک مجموعه بزرگی به بحار را جمع کرده و محل بروز اختلافات و تفاوت ها در اسلام شده. خب این یک موضوع بود، اگر چه بعدها شریعتی به این موضوع دامن زد.

حضور بچه های با گرایش فرقان ابتدا دانشگاهی نبود، ولی رفته رفته دانشگاه هم به این حوزه کشیده شد. از همین جاها بحث انحراف فکری برای ما یک مقداری روشن شد که این تفکر انطباق جدی و صددرصدی با حوزه و روحانیت و مرجعیت ندارد. گوش ما تیز شد، دقت ما افزایش پیدا کرد و به نکات توجه می کردیم حتی مباحثه می کردیم. من بیش از ده بار با خود گودرزی به بحث و یک مقداری به مشاجره کشیده شدم. روزی که اکبر گودرزی دستگیر شد بعد از انقلاب و آمد در زندان، در اولین مواجهه خیلی برایش تعجب آمیز بود که دید این ماموریت را ما اداره می‌کنیم. این نشان می داد که این سابقه هنوز در ذهنش وجود دارد.

زمینه های برخورد با حوزه، روحانیت، بزرگان، ابتدا از امام خیلی بد گویی نمی کردند. حتی دربعضی جلسات این ها مروج تفکر امام هم بودند و همین مواضع هم ما را جذب می کرد، اما رفته رفته فرآیندهای بحث و تفسیر به جایی کشیده شد که ما نسبت به متون حساس شدیم، و این حساسیت ما را بر انگیخت. اولین دیدار هایی که این انحراف را برای من ملموس کرد، نشست با آیت الله سید مجید ایروانی که در همسایگی ما درست رو به روی منزل ما منزل شان بود ، صورت گرفت. من این بحث را با ایشان باز کردم، این کتاب توحید آشوری را من اولین بار به ایشان نشان دادم.

ایشان هم مطالعه کرد و نقطه نظراتش را بیان کرد و سوالات ما را پاسخ داد و همین ایشان این تلنگر را در من ایجاد کرد که این ها خطرناک اند. وقتی ما کتاب ها را به آیت الله مطهری رساندیم، در مواجه سوم و چهارم با آقای مطهری ایشان یک جمله ای گفتند که این جمله همیشه در ذهن من هست. گفتند: «اینها از مجاهدین خلق خطرناک ترند».

این جمله همیشه در ذهن من زنگ می زد که خطر اینها از مجاهدینی که نماز نمی خوانند، مارکسیست شدند و گرایش هایشان علنی شده کجاست؟ حالا که اینها نماز می‌خوانند، نماز جماعت دارند، راجع به قرآن حرف می زنند. رفته رفته این جریان عمقش برای ما افشا شد و معلوم شد که باید مواظب این موضوع باشیم.

منتهی توجه داشته باشید که ما در یک دورانی با این ها سیر و سلوک می کنیم که مواجهه با فرو پاشی نظام پهلوی هم هست.

یعنی انتهای سال 56 و ابتدای سال 57 و در ابتدای شروع نهضت امام و واقعا همه وقت ما نمی توانست اختصاص پیدا کند به رفتن و گرفتن و مشاهده کردن و دقت کردن و یا رصد کردن این ها. به اعتبار یک چنین شرایطی این ها در این فرصت خودشان را با یک گسترش و توانایی بیشتری، خودسازی کردند. سازمان شان شکل جامع تری گرفت و شاید اگر ما دقت بیشتری می داشتیم نباید می‌گذاشتیم که این ها نظامی بشوند، منتها خب فضای انقلاب این فضا را از دست ما خارج کرد. بعد از ترور شهید قرنی، من تردید داشتم که گروه فرقان دست به کار نظامی زده است و با یک تردید جامعی به این موضوع نگاه می‌کردم.

در ذهنم این بود که یک جریانات دیگری دارند گروه فرقان را بد نام می کنند   .  

بیشترین جهات فکرم به مجاهدین خلق می رفت، اما وقتی بحث آقای مطهری پیش آمد، کم کم ذهن ما هشیار شد که این جریان اتهامی که مرحوم مطهری به این ها زد و این ها را ماتریالیست دانست بروز کرده و دارد خودش را نشان می دهد ویقین کردم که این جریان فرقان همان جریان فرقان است. این ارتباط بین انحراف و ترور در ذهنم شکل موشکافانه گرفت.

برگردم به سوال شما، آن چه مهم است این است که از ابتدا شخص اکبر گودرزی، یک جاهایی همانطور که برادرم آقای حقانی فرمودند، عقده های شخصی، کمبود ها، نیاز ها، واخوردگی ها، شرایط فردی یک مقدار متاثر از آشوری، یک مقدار هم متاثر از فضایی که با آن برخورد شده بود. می دانید که گودرزی ترد شده سه حوزه علمیه است. به اعتبار چنین شرایطی برای خودش یک عنوانی تعریف کرده بود و فکر می کرد خودش می تواند جایگزین یک جریان حوزوی شود و بچه ها را دور همدیگر با این عنوان جمع کند.

* تبدیل این پتانسیل از قوه به فعل یعنی تبدیل این رویکردی که با عنوان یک محوریت کلاس مدارانه یا و جلسات فکری، به رویکرد نظامی خیلی زمان کوتاه است. چرا رویکرد نظامی را انتخاب می کنند، علتش چیست؟ که اتفاقا همان هم باعث سقوط شان می شود یعنی اگر این ها ترور نمی کردند، هیچ کسی به رویکردهای فکری این ها پی نمی برد که چه انحراف قوی در دل انقلاب اسلامی و از دل تهران دارد شکل می گیرد. چرا این کار را کردند و به رویکرد نظامی روی آوردند؟

نقاشیان: ما در زندان برای تدقیق برخورد با جریان فکری این ها جلسات متعددی برگزار می‌کردیم، چه فردی، چه جمعی. از شخصیت های علمی هم دعوت می کردیم، بیایند تا به آن نقطه نظر هایی که می شود از فرآیند جمعی و فردی این ها کشف کردو به چنین سوالی پاسخ داد، دسترسی پیدا کنیم.

مجموع این مباحث به سه چهار موضوع ختم شد:

اولین موضوعی که تردید جدی در این بچه ها ایجاد کرد این بود که اساسا مسیری که رفتند مسیر درستی بوده یا درست نبوده؟ این تردید باعث واژگونی در مبانی تفکر و ریخته شدن بنای اصالت در همه جریان در زندان شد . تفکر فرقان به اعتبار این نشست ها شکست نه به اعتبار دستگیری و برخورد قهری نظام، این نشست ها خیلی آثار خوب و با برکتی داشت.

موضوع دومی که به وجود آمد این بود که بین خودشان بحث ایجاد کرد، یعنی با هم می نشستند و ما سکوت میکردیم و کلامی نمی گفتیم.

ما برای جلسات آقای دکتر احمدی را دعوت کردیم، جلال‌الدین فارسی را یکی دو بار دعوت کردیم، آقای معادیخواه را دعوت کرده بودیم، گاهی و بعضی از جلسات را خیلی کوتاه، آقای ناطق می آمدند.. دوستان خود ما که بعدا جریان سازمان مجاهدین انقلاب به ما پیوست مانند آقای ذولقدر و این‌ها می آمدند و به بحث می‌پرداختند.

ما در این جلسات سکوت می کردیم و سعی می کردیم این ها خودشان سوال مطرح کنند و پاسخگو باشند. در برخی از مباحثی که من یادم می آید بین عباس عسگری و یک مجموعه دیگری که این ها بیشتر کار انتشارات می کردند – مانند کمال یاسینی- پیش آمد؛ این بحث مطرح شد که ما چطور نظامی شدیم؟

سرمداری تفکر شهید مطهری در بنیاد و ریشه های انقلاب این ها را به یک تحلیلی رسانده بود و آن این بود که اگر نظام جمهوری اسلامی شکل بگیرد وباقی بماند هیچ جایگاهی برای این ها باقی نمی ماند.

این مطلب در جلسات خودی شان مطرح شده بود که باید به یک شکلی نگذاشت جمهوری اسلامی با تفکر امام و مطهری شکل بگیرد و عنوان میکردند که اتهام قابل اتکا برای این کار، بستر تبلیغ روی پوشش زر و زور و تزویر است در حالی توجه دارید که اصل، برخورد با شاخصه های متشکله نظام است.

لذا می بینید که اولین اقدام شان زدن رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی است. شاید یک تدبیر منسجمی برای یک پردازش جامع که حالا کجاها را بزنیم که نظام از بین برود وجود نداشته است اما هدف یک جایی است که بالاخره نظام به یاری آنجا منسجم است و قوام می یاید. این تفکر در این ها موج گرفت و موجب شد یک گروه 16-17 نفره از مجموعه ی این ها جدا شوند و رفته رفته این ساختار نظامی را ایجاد کنند.

*اگر مقداری حواشی فرقان و شخصیت خود گودرزی را مطالعه کنیم؛ یعنی همان عواملی که شما فرمودید مانند طرد شدن از حوزه های مختلف و تفکر فکری، نشان می دهد که این آدم پتانسیل این کار را دارد. نکته ی دوم که آقای حقانی هم به آن اشاره کرد نقش استعمار در این زمینه است. می خواهم بدانم شما به عنوان کسی که با فرقانی‌ها مبارزه کردید، نقش استعمار را در این زمینه می‌توان دید یا نه تنها عامل همان عاملی است که به نوع تفکر آقای گودرزی به عنوان یک شخصیت خود خواه و عقده ای باز می گردد؟

نقاشیان: از دو منظر می شود به این سوال نگاه کرد. یک منظر اینکه آیا فرقان و عملکردش مورد رضایت یک جریان بیرونی و وابسته و خارجی بود یا نه.

فی الواقع آنچه که اتفاق افتاده همان کاری است که آمریکا و انگلستان می خواست، همانی است که تمام جریانات دشمن با انقلاب و امام می خواستند. لذا در این قضاوت هیچ بحثی نیست.

اما از این منظر که ما در جمع کردن این گروه به یک رد پایی از وابستگی برخورد کرده باشیم، تنها رد پایی که ما پیدا کردیم جریان ارتباط مهدی آیتی با محمد ملکی و ارتباط با سفارت آمریکا است.

من در مصاحبه ام با نشریه یادآور اشتباه کردم و خیلی جاها اسم مشکینی را به جای آیتی آوردم. باید همه کسانی که در این امر تحقیق می کنند، این جایگزینی را انجام بدهند تا رفع شود. آن کسی که این ارتباط را ایجاد کرده بود مهدی آیتی است و آن کسی که خودش را در زندان کشت هم مهدی آیتی است.

این اشتباه برای این در ذهن من شکل گرفت که اولین کسانی را که ما قبل از اینکه وارد حوزه عملیات بشویم رفتیم و از زندان قصر تحویل گرفتیم مهدی آیتی و علی مشکینی بودند و لذا این جابه جایی را در ذهن من ایجاد کرد و این اشتباه بزرگ را کرده ام که خدا انشا الله مارا ببخشد و در آینده هم این اشتباه ادامه پیدا نکند.

آنچه که ما در جریان این جمع آوری به آن مشکوک شدیم و یک مقداری وارد حوزه بررسی و تحقیق شدیم ارتباطی است که بین محمد ملکی با سفارت آمریکا است.

در اسناد لانه ی جاسوسی آمده است که آمریکایی ها در سفارت شان دنبال ایجاد یک رابط بین خود و فرقان بودند تا شاید در آینده به آنها خط بدهند که اهداف شان را کجا ها در نظر بگیرند. در لیست ترور های در دست اقدام جریان نظامی فرقان خیلی ها مطرح اند ،

امام مطرح است، همه ی عناصر کلیدی ساختار بیت امام مطرح هستند. عناصر کلیدی شورای انقلاب به جز معدودی همه مطرح اند که این ها موفق به ترور اینها نشدند.

حدودا دو سه ماه از دستگیری ها می گذشت که ما حدود 80-85 درصد این جریان نظامی را جمع کردیم، بقیه ی اقداماتی که انجام شده ناشی از تصمیمات فردی است. تنها ارتباط این ها با بیرون، رابطه بین مهدی آیتی و محمد ملکی است. شاید ما یک اشتباه بزرگ کردیم و این روزنامه را نشان مهدی آیتی دادیم که این رابطه لو رفت.

چون روز های اول معلوم نبود که مهدی آیتی است که با این ها در تماس است، فقط تنها موضوعی که از طرف بچه های پیرو خط امام مطرح شد این بود که آمریکایی ها دارند در فرقان نفوذ می کنند و این مطلب در صفحه اول روزنامه کیهان تیتر شد.

به زعم من ما نباید این موضوع را بروز می دادیم و می گذاشتیم این موضوع پخته تر مطرح شود.

این موضوع درست در زمانی هم بود که ما نمی گذاشتیم این ها ملاقات بیرونی داشته باشند و می توانستیم اطلاعات را کنترل کنیم و اگر روابطی وجود دارد راحت تر افشا شود.

منتها متاسفانه این در بازجویی ها بروز داده شد و واکنش هم داشت، یعنی بچه های دیگر تعجب کردند، که ممکن است محل هدف دشمن قرار گرفته باشند؛ چون آن ها هم آمریکا را دشمن خودشان می دانستند. ما تنها چیزی که پیدا کردیم تحت چنین فضایی این بود ولی واقعیت مطلب در یک تحلیل اولیه این است که هرچه اتفاق افتاده چیزی است که دشمن انقلاب اسلامی اگر دستش می رسید انجام می داد.

* پس این نفوذ به آن شکل صورت نگرفته بود؛ یعنی این نفوذ بین آقای ملکی و مهدی آیتی در گروه فرقان داشته شکل می گرفته ولی از قوه به فعل در نیامده است.

نقاشیان : آنچه که افشا شده در همین حد است. اینکه ما علی الاصول در کار تحقیق و بازجویی به نکات پنهانی که می توانسته وجود داشته باشد پی نبردیم، در ذهن ما هست اما آنچه که افشا شده در کشف روابط با جریانات بیرونی همین قدر است.

*آقای حقانی نقطه عطف شکل گیری این تفکر به نظر شما کجا می تواند باشد؟ آیا کلاس های آقای دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد است یا جلسات تفاسیر قرآن آقای خوئینی ها است و یا کتاب هایی که این ها خودشان مطالعه کردند؟

حقانی: آقای نقاشیان اشارات خوبی داشتند به نحوه ی شکل گیری و فضایی که این جریانات رابه وجود آورد. به نظرم شاید بشود چندتا نکته را اضافه کرد چون ایشان خیلی زود از مسائل دهه ی 50 عبور کردند. به نظرم اگر کمی توقف در مسائل دهه 50 داشته باشیم،درمی یابیم که چرا فرقان اصلا متولد شد، چرا به سمت عملیات نظامی و حذف فیزیکی رفت؛ این ها را بیشتر می شود شکافت و آشنا شد. باتکیه بر زمینه ای که در مقدمه عرض کردم، شاهدنوعی فاصله گرفتن ازروحانیت هستیم که درادامه به روحانیت ستیزی و حوزه ستیزی منجرمی شود که از قبل مشروطه راه افتاد، بعد از مشروطه تقویت شد و در دوره رضا خان از حمایت رسمی حکومت هم برخوردار گردیدکه در دوره حکومت محمد رضا پهلوی هم ادامه یافت.

علی رغم اینکه محمدرضا پهلوی دو دوزه بازی می کرد، مانند پدرش با صراحت از نابودی حوزه و روحانیت صحبت نمی کرد ولی سیاست ها در همین سمت و سو بود و نهایتا در دهه 40 هم علنی شد، لذا به موضع گیری حضرت امام و نهضت 15 خرداد انجامید که با ورود امام جریانات دینی وارد فاز بر اندازی پهلوی شدند.

این زمینه ها را باید در نظر بگیریم. این زمینه ها به مرور آدم های خود را پیدا می کنند. حالا یک وقتی مثلا در قالب تشکل هایی که رویکرد سوسیالیستی دارند پیدا می شوند؛ اغلب این گروه ها شعار های ضد امپریالیستی می دهند و به نوعی به دنبال عدالت و سوسیالیزم که برای جوانان جاذبه دارد و از یک مقطعی هم با مطرح شدن افکاردکتر شریعتی بارویکردهای سوسیالیستی و نیزشرایط سیاسی وفرهنگی در دهه ی 50،در سال 52 و 51 که اوج درگیری های مسلحانه و نظامی است و گرایشی نسبت به مجاهدین و قبل از آن گروه های چپ مارکسیستی ایجاد می شود و فضای تندو انقلابی در بین جوانان و به ویژه دانشجویان حاکم می شود. در این فضا بحث پروتستانیسم اسلامی دوباره نضج می گیرد و مطرح می شود. وقتی پروتستانیسم اسلامی در این مقطع مطرح می شود، هم روحانیت و حوزه را هدف می گیرد و هم در بخشی از افراد نوعی تردید نسبت به حوزه، اصالت حوزه، اصالت روحانیت و کارکرد روحانیت و حتی نوعی انزجارنسبت به آن به وجود می آورد .

یعنی در بعضی ها این تردیدها تبدیل به انزجار می شود. کافی است آقای اکبر گودرزی بیاید در سه حوزه علمیه از جمله حوزه علمیه آقای مجتهدی -رحمت الله علیه- مردودشود ، و همزمان یک مقدار هم در فضای تند انقلابی که در کشور به وجود آمده تنفس کند. در هر صورت مطرح شدن پروتستانیسم اسلامی به طور روشن حوزه و روحانیت را هدف قرار داده است. حالا بعضی ها به مناسبات دکتر شریعتی با روحانیت اشاره می کنند، و بعضی از صحبت هایی که ایشان دارد نظیر اینکه پای هیچ قرار داد استعماری را روحانیت امضا نکرده ، روشن فکران امضا کردند. این بیشتربر می گردد به همان موضع ضد غربی دکتر شریعتی و کارکرد بد جریان روشن فکری در ایران نه حمایت ازنهادروحانیت.

نقاشیان: البته در آن فضا روشن فکری را نقد نمی کند وابستگی را نقد می کند.

حقانی: بله وابستگی را نقد می‌کند وگرنه خب مولفه های جدی از روشنفکری در تفکرایشان هست و به عنوان روشن فکر محسوب می شود.

ما باید به نتایج طرح شعارپرتستانتیسم اسلامی توجه داشته باشیم .ببینید پروتستانیسم باغرب و کلیسای کاتولیک چه کار کرد؟ همان اتفاق قرار است در رابطه با حوزه ی علمیه قم رخ بدهد . هرچند به نظرم اصلا این مقایسه از اساس اشتباه است که شما بیاید کلیسای کاتولیک را با حوزه ی علمیه که سراپا درگیری با استعمار بود و از آن طرف هم پایه هایش براساس حمایت مردمی شکل گرفته بودمقایسه کنید. اصلا مقایسه این دو تا مقایسه غلطی بود.

نقاشیان: البته اشاره کنم به اینکه نسبت توانمندی تفکر حوزه با بستر تفکر کلیسای کاتولیک در آن مقطع اصلا قابل مقایسه نیست.

حقانی: برای همین عرض می کنم که این قیاس از اساس اشتباه است. اسلام یک دین کاملا اجتماعی، سیاسی و مبارز و مقاوم است، در حالی که کلیسای کاتولیک یک آیین مبتنی بر رهبانیت و همراهی با دستگاه زر و زور می باشد. چنین چیزی را در روحانیت و مرجعیت شیعی نمی بینید مسئله بعدی ارائه شعارمقابله بامثلث زر و زورو تزویراست که یکی از مقدمات بروز انحرافات درفرقان و رفتن آنها به سمت عملیات مسلحانه است.

نقاشیان: یعنی بستر تفکر سوسیالیزم هم در گرایش عدالت خواهانه به این نکته اشاره دارد، منتها ممکن است نه به صراحت ولی شما در تفکرات اعتقادی مجاهدین هم در برخورد با روحانیت این بحث را می کنند، این نکته مهمی است برای شان.

حقانی: ببینید دنیایی کردن دین یا به عبارتی سکولاریزه کردن آن، حذف نهاد کلیسا به عنوان مفسر دین و عمومی کردن برداشت از دین، از نتایج اولیه پروتستانیسم در غرب است. وقتی پروتستانیسم اسلامی مطرح می شود قرار است همین اتفاق بیفتد. اکبر گوردزی 25 سال سن دارد، در عین حال 20 جلد تفسیر قرآن نوشته. یعنی 20 جزء قرآن را تفسیر کرده است. دو سه کتاب دیگر هم در حوزه هایی مثل شرح صحیفه ی سجادیه و نهج البلاغه هم دارد.

ولی وقتی می روی به این سمت که هر کسی می تواند از دین برداشت داشته باشد، هرکس از قرآن می تواند برداشت داشته باشد و بعد روحانیت را متهم کنید به اینکه اینها مانع دسترسی مردم به آیات قرآن و مفاهیم قرآنی هستند چون با دستگاه زور و زر ارتباط دارند و به عبارتی می گویند استحمار یعنی همان تزویرو این از زور و زر اثرش بدتر است و اول باید استحمار را بزنیم نتیجه اش چه می شود؟ اینکه می آیند در شرایط انقلابی سال 57 یک دفعه شهید مطهری و امام خمینی را -هرچند آن ها در مورد امام خمینی تا یک مقطعی یک تحفظی داشتند- را عامل استحمار مردم و بدتر از استثمار و استکبار و ظلم می دانند. بنابراین نتیجه می گیرند اگر این را بزنیم ظلم تحقق پیدا نمی کند. البته دلایل دیگری هم داشتند برای ورد به فاز نظامی که عرض خواهم کرد.

بحث دیگری که مطرح شد و این ضدیت با روحانیت و حوزه را تشدید کرد بحث تشیع علوی-صفوی بود که این هم خیلی ضربه زد. وقتی شما روحانیت را نماد تشیع صفوی بدانی...

نقاشیان: حداقل روحانیت را دو دسته کنی.

حقانی: بله دو دسته کنی و شعائر و خیلی از چیزهایی که از زمان صفویه در ایران رواج بیشتری پیدا کرد –نه اینکه تاسیس شد بلکه از قبل هم وجود داشت- مانند عزاداری برای سید الشهداء راباهرهدفی زیر سوال ببری و بعد حوزه و روحانیت را مدافع جریان تشیع صفوی بدانی این هم زمینه ای شد که دربخشی ازجوانان بذرکینه علیه روحانیت افشانده شود. بحث دیگری که از سوی دکتر شریعتی مطرح می شود بحث مذهب علیه مذهب است.

مذهب را هم دو تا می کنیم؛ مذهب مفسر زور و مذهب مقاوم در برابر استکبار و امپریالیزم و باز هم اینجا روحانیت را نماینده آن تفسیر رسمی از مذهب می دانیم که توجیه گر زور و زر است. در همین مبحث مذهب علیه مذهب، به صراحت و تمسخر بحث اسلام منهای روحانیت مطرح می شود. اینطور عنوان می شود که این آقایی که به اصطلاح آمده در قم شده آیت الله العظمی -خیلی هم زشت این بیانات ایراد می شود- زمانی بابایش درقم آخوند ده بوده ، منتها این در ده با کدخدا و ژاندارم ارتباط دارد، که کد خدا می شود مظهر زر و ژاندارم مظهر زور و این گونه در روستا سر مردم را کلاه می گذاشتند. این آقا مردم را خر می کرد و آن ها می آیند سوار می شوند؛ یکی سوار می شود و یکی می دوشد. بعد می گوید همین بچه آخوند ده می آید قم و می شود آیت الله العظمی که اسمش را یک تریلی هم نمی تواند بکشد. و بعد هم مناسبات تغییر میکند، اینجا به جای کدخدا می شود نظام سرمایه داری و بازار و آن ور هم می شود دربار و حکومت و شاه.

شما ببینید وقتی چنین تفسیری از روحانیت و حوزه ارائه می شود، دیگر از اکبر گودرزی و امثال اکبر گودرزی ها چه توقعی دارید؟ ولو اینکه قائل این تفکر و کلام دنبال حذف فیزیکی روحانیت نباشد. و حتی مناسباتی هم داشته باشد که به این هم اشاره می کنم، چون یکی از مسائلی که یک مقدار مغشوش می کند تحلیل ها را در این زمینه همین است. ما در شرایط قبل از تاسیس حکومت دینی شاهد مناسابات خوبی هستیم، حداقل بین متدینین و کسانی که سعی دارند در حوزه تفسیر و نگاه اسلامی خودشان را تحلیل کنند و جا بدهند. مثلا دکتر شریعتی با شهید مطهری مناسبات خوبی داشتند. حتی رابطه خانوادگی و مناسبات خانوادگی داشتند و دیگران هم همینطور. ولی یک نقطه فصل وجود دارد و آن هم ابتدا بحث اسلام منهای روحانیت وسپس بحث تاسیس حکومت دینی در ایران و ورود به سال 57 و پیروزی انقلاب اسلامی است که بعضی ها در همان مقطع نقطه فصل شان آغاز می شود و بعضی ها هم در اتفاقاتی که بعدها در کشور رخ می دهد؛ مثلا سال 63، سال 64، سال 78، سال 88.


مشرق