01 مرداد 1393

آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد؛ میانجیگری که غافلگیر شد؟!


باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ در یک سخنرانی بسیار مهم در قاهره دربارۀ رابطۀ آمریکا و جهان اسلام، به صورت گذرا به این نکته اشاره کرد: «در میانه جنگ سرد، ایالات متحده در سرنگونی دولت منتخب دموکراتیک در ایران دست داشت.» اشارۀ اوباما به کودتای سال ۱۹۵۳ بود که به سرنگونی محمد مصدق منجر شد و پایه‌های حکومت محمدرضا شاه پهلوی را مستحکم کرد. اوباما در ادامه به مخاطبینش یادآوری می‌کند که ایران نیز سهم خود را علیه آمریکا به انجام رسانده است. او با اشاره به نقش واشنگتن در کودتا قصد داشت تا به صورت علنی بخشی از تقصیرات در رابطۀ مخدوش میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا را به گردن بگیرد.

 

با این وجود کنایه‌ای در این اعطای امتیاز نهفته است. همان‌گونه که اوباما نیز اشاره کرد، نقش تاریخی آمریکا در کودتای ۱۹۵۳ ایران مشهور است ولی بنیاد و اساس آن مشخص نیست و بر دو افسانه بنا شده است: دسیسۀ سی‌آی‌ای مهم‌ترین عامل در سرنگونی مصدق بوده و دوران کوتاه دموکراسی در ایران با دخالت آمریکا و بریتانیا از میان رفته است. برای چندین دهه مورخان، روزنامه‌نگاران و کارشناسان به این داستان‌ها دامن زده‌اند و نه تنها آن‌ها را وارد مباحث سیاسی بلکه وارد فرهنگ عامه نیز کرده‌اند: برای نمونه فیلم هالیوودی آرگو که جایزۀ اسکار بهترین فیلم را در سال ۲۰۱۳ از آن خود کرد، نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی ایران پاسخی با تاخیر بود به بی‌عدالتی آمریکاییان که ربع قرن پیش اتفاق افتاده بود. این نسخه از واقعیت توسط رهبران ایران نیز ترویج شده و نقش روحانیت در سرنگونی مصدق نادیده انگاشته می‌شود.

 

در حقیقت نقش سی‌آی‌ای در حوادث سال ۱۹۵۳ ناچیز بوده است. صرف‌نظر از هر آنچه که ایالات متحده انجام داده یا نداده است، مصدق محکوم به سقوط و شاه مقید به حفظ سلطنت و افزایش قدرت بود.

 

با این حال روایت گناهکاری آمریکاییان چنان نهادینه شده که در فهم آمریکایی‌ها از تاریخ ایران و آمریکا و تصمیم‌گیری رهبران ایالات متحده تاثیرگذار است. در مواجهه با جمهوری اسلامی، ایالات متحده نقش گناهکاری را برعهده گرفته است که در صدد جبران خطاهای پیشین است. درک دقیق‌تری از نقش آمریکا در تاریخ ایران از اهمیت زیادی برخوردار است و ایران نیز می‌بایست سهم خود را در تاریخ بپذیرد.

 

 

میانجیگران با صداقت

 

در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، ایران کشور مفلوکی بود که سعی داشت تا خود را از چنگال فقر و قحطی جنگ بیرون بکشد. در عین حال کشور ثروتمندی بود که ذخایر نفتی فراوانش موتور امپراتوری بریتانیا را می‌گرداند، ولی دولت ایران کنترلی بر نفت نداشت: فرمان در دستان کمپانی نفت ایران و انگلیس قرار داشت و دولت بریتانیا سهامدار اصلی این کمپانی بود. در اوایل دهۀ ۱۹۵۰ همزمان با موجی از ناسیونالیسم که در کشورهای در حال توسعه پدید آمد، بسیاری از ایرانیان نیز قراردادهای دوران استعماری را ناعادلانه و به طرز ساده‌لوحانه‌ای غیرمنصفانه می‌یافتند.

 

اشتیاق برای بازپس‌گیری منابع ملی ایران چنان قوی بود که توانست اصلاح‌طلبان آزادیخواه، روشنفکران، روحانیون و متخصصین طبقۀ متوسط را به یک جنبش سیاسی یکپارچه بدل سازد. در قلب این جنبش محمد مصدق قرار داشت، حقوقدانی از طبقۀ بالای جامعه که از جوانی در سیاست ایران نقش داشت و در وزارتخانه‌های مختلف و مجلس خدمت کرده بود. در پایان جنگ جهانی دوم، مصدق به عنوان قهرمان ملی و ضد استعماری به صحنۀ سیاست کشور بازگشت و توانست بسیاری از گروه‌های متفاوت را در حزب سیاسی‌اش، جبهۀ ملی، گردهم آورد.

 

مصدق یک فرد انقلابی نبود؛ او به سنت‌های طبقۀ اجتماعی‌اش احترام می‌گذاشت و طرفدار سلطنت مشروطه بود. با این وجود به دنبال ساختن ایرانی مدرن و دموکراتیک بود؛ اضافه بر ملی کردن صنعت نفت، توسعۀ آموزش عمومی، آزادی مطبوعات، اصلاحات قضایی و دولتی فراگیر از برنامه‌های حزب او بود.

 

در آوریل سال ۱۹۵۱ مجلس ایران به نخست‌وزیری مصدق رای مثبت داد. در حرکتی هوشمندانه، مصدق پافشاری کرد که این سمت را نخواهد پذیرفت تا مجلس به قانون ملی شدن صنعت نفت رای دهد. مصدق با رای اکثریت مجلس به هدفش دست یافت و به آسانی شاه را مجبور کرد تا به خواستۀ مجلس تن دهد. ایران به بحران جدیدتر و خطرناکتری پا گذاشت.

 

بریتانیا، امپراتوری رو به نابودی که در چالش حفظ نفوذ سابقش بود، کمپانی نفت ایران و انگلیس را منبع مهم و سودآور انرژی می‌دانست، همچنین نمادی از حیثیت و اعتبار باقی مانده از امپراتوری که با اتمام جنگ جهانی دوم به آن اتکا می‌کرد. نتیجه آنکه لندن به ملی شدن صنعت نفت ایران واکنشی خشمناک نشان داد. به کمپانی‌های اروپایی هشدار داد که همکاری تجاری با ایران را متوقف کنند و یا با مجازات مواجه می‌شوند. نیروی دریایی قدرتمند بریتانیا کشتی‌های حامل نفت ایران را به جرم حمل بار مسروقه متوقف می‌کرد. مضاف بر این، غول‌های بزرگ نفتی غرب که حامی لندن بودند، تقریبا تمامی تانکرهای موجود را در اختیار داشتند. به این ترتیب راه صادرات نفت ایران مسدود شد. در سال ۱۹۵۲ پالایشگاه نفت آبادان که در زمان خود بزرگترین پالایشگاه جهان محسوب می‌شد در شرف تعطیلی کامل بود.

 

از زمان آغاز بحران‌ ملی شدن صنعت نفت، هری ترومن رئیس‌جمهور آمریکا در پی فرونشاندن ناآرامی‌ها بود. علی‌رغم روابط نزدیک ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، واشنگتن حاضر نشد با لندن همراه شود. ترومن به خودکفایی ایران و منافع ملی این کشور توجه نشان داده بود. در سال ۱۹۴۶ جوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی از تخلیه نیروهایش که در زمان جنگ در ایران مستقر شده بودند، سر باز زد و قصد داشت تا استان‌های شمالی ایران را به تسخیر درآورد. ترومن مخالفت کرد و بر حفظ تمامیت ارضی ایران پافشاری کرد، حتی اگر این موضوع به اتحاد شکنندۀ میان آمریکا و شوروی خدشه وارد می‌کرد؛ استالین عقب‌نشینی کرد.

 

به همین ترتیب در زمان جنگ بر سر کنترل نفت ایران، آمریکا نقش یک واسطۀ صادق را ایفا کرد. ترومن چندین نماینده را عازم تهران کرد تا بریتانیایی‌ها را متقاعد کند که تصمیم مجلس مبنی بر ملی شدن نفت را به رسمیت بشناسند و در عین حال به ایرانی‌های فشار بیاورند تا به صورت منصفانه خسارات وارد به بریتانیا را جبران کند.

 

در این فاصله واشنگتن به کمک‌های اقتصادی به ایران که از زمان جنگ آغاز شده بود، ادامه داد تا کمی از فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم‌های بریتانیا کاسته شود. آمریکا، بریتانیا را از بکارگیری نیروی نظامی علیه ایران منصرف کرد، همچنین درخواست لندن برای شرکت در یک عملیات مشترک محرمانه برای سرنگونی مصدق را رد کرد.

 

اما میانجیگری ترومن با شکست مواجه شد، دلیل آن بیشتر ناسازگاری سیاسی مصدق بود تا گام‌های نابجای آمریکا. به نظر می‌رسید که مصدق از پرداخت هرگونه بهای اقتصادی در برابر حفظ خودکفایی و غرور ملی ایران ابایی ندارد. در این راه، مصدق و همراهانش هرگونه پیشنهادی از سوی آمریکا مبنی بر مشارکت بریتانیا در بخش نفتی ایران را رد کردند. مشخص شد که هرگونه منفعت نفتی برای ایران نخست‌وزیر را در شرایط بدی قرار می‌داد: هر نوع مصالحه‌ای به معنای واگذاری حق حاکمیت کشور به شمار می‌رفت.

 

 

اثر انگشت آمریکا

 

از سال ۱۹۵۳ به خصوص پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ که به سرنگونی شاه انجامید، حقایق این کودتا در روایت‌هایی منفعت‌طلبانه از سوی آمریکا و ایران تحریف شد. ایران روایتی اغراق شده از نقش آمریکا در کودتا را پروراند و آمریکایی‌ها نیز به این اغراق‌ها دامن زدند، در رأس آن‌ها روایت خودبزرگبینانۀ کرمیت روزولت در کتاب «ضد کودتا» است که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد. در این تفسیر شرق‌شناسانه، روزولت با چمدان‌هایی پر از پول وارد تهران می‌شود و به راحتی ایرانی‌های کوته‌فکر را اغفال می‌کند تا نقشه‌های واشنگتن را اجرا کنند.

 

برخلاف ادعای روزولت، اسناد نشان می‌دهند که دولت آیزنهاور به سختی کنترل امور را در دست داشت و در واقع از روند وقوع حوادث شگفت‌زده شده بود. در روز پیروزی شاه، هندرسون تلگرافی به واشنگتن مخابره می‌کند و دلیل واقعی موفقیت کودتا را این‌گونه بر می‌شمارد: «وفاداری اکثر نیروهای نظامی و غیرنظامی ایرانی به شاه که او را نمادی از اتحاد ملی و ثبات کشور می‌شمرند.»

 

ایران با چالش‌های عظیم داخلی مواجه بود تا جایی که سی‌آی‌ای از ناکارآمد بودن دسیسه‌هایش آگاهی یافته بود. در ۲۱ آگوست، چارلز کیبل از مدیران آژانس به آیزنهاور گزارش داد: «بنابر گزارش‌های رسیده از تهران قیامی ناگهانی از طرف مردم و ارتش در مخالفت با دولت مصدق شکل گرفته است. نیروهای وفادار به شاه و نخست‌وزیر زاهدی شهر را در دست گرفته‌اند.»

 

علاوه بر پررنگ نشان دادن نقش آمریکا و بریتانیا در سقوط مصدق و به قدرت رساندن شاه، روایت معمول از کودتا چشم خود را بر این حقیقت می‌بندد که شاه در اوایل دهۀ ۱۹۵۰ از محبوبیت برخوردار بود. او هنوز به شاه خودکامۀ دهۀ ۱۹۷۰ بدل نشده بود؛ جوان بود، محتاطانه سلطنت می‌کرد و برای دولتمردان بزرگ و روحانیون احترام قائل بود و حریم قدرتش را می‌دانست.

 

اما نسخه‌های افسانه‌ای از روایت کودتا ادامه پیدا کردند، بخشی به دلیل آنکه پس از انقلاب اسلامی در ایران سعی داشتند تا دشمنی با آمریکا را توجیه کنند. دلیل دیگر ادامه یافتن این روایت‌ها را باید در آمریکا جست. در میانۀ دهۀ ۱۹۷۰، پس از فجایع ویتنام و آغاز تحقیقات کنگره که دخالت‌های محرمانۀ سی‌آی‌ای در کودتاهای خارج از آمریکا را فاش کرد، صداقت سازمان‌های دولتی و نیات دولت برای بسیاری از آمریکایی‌ها زیر سؤال رفت. بسیار بعید به نظر می‌رسد که سی‌آی‌ای نیروی اصلی کودتای ایران باشد.

 

هر آنچه که دلیل پافشاری بر افسانۀ کودتای ۱۹۵۳ باشد، زمان آن رسیده است که ایرانیان و آمریکاییان آن را پشت سر گذارند. از آنجایی که تهران و واشنگتن در تلاشند تا به خصومت‌ها پایان دهند، لازم به نظر می‌رسد که آمریکا دست از عذرخواهی تلویحی بابت سرنگونی مصدق بردارد. برای ایران نیز لازم است تا نقش قربانی را ایفا نکند و بپذیرد که ایرانیان خود مهم‌ترین نقش را در یکی از حساس‌ترین لحظات تاریخی کشورشان ایفا کرده‌اند.

 

* عضو شورای روابط خارجی آمریکا

 

هدف از انتشار این مقاله در «تاریخ ایرانی» آشنایی با روایت آمریکایی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دیدگاه‌هایی است که در برخی رسانه‌های ایالات متحده درباره سرنگونی مصدق مطرح می‌شود.


فارین افرز