30 خرداد 1400
مروری بر عقبماندگی فرهنگی رژیم پهلوی در حوزه کتاب
کارنامه رضاخان در حوزه کتاب
بعد از به قدرت رسیدن رضاخان، وی با وضع قوانینی مثل «قانون راجع به نظارت مطبوعات»، مصوب 10 آبان 1301 و نیز «قانون مقدمین بر علیه استقلال و امنیت کشور» که در 1310 به تصویب رسید، نه تنها به مقابله با نویسندگان برخاست، بلکه با تطمیع، تهدید، ارعاب و حتی ترور، مخالفان سیاسی خود را وادار به سکوت و تسلیم کرد. علاو بر این «اداره اطلاعات شهربانی» موظف به ممیزی (سانسور) کتابها و مطبوعاتی شد که در داخل کشور چاپ و منتشر و یا وارد کشور میشدند.
مخبرالسلطنه هدایت، که بیش از شش سال رئیسالوزرای رضاخان بود، در خاطرات خود مینویسد: «در دوره پهلوی هیچکس اختیار نداشت. تمام امور میبایست به عرض برسد و آنچه فرمایش میرود رفتار کند. مقالات و نوشتههای جراید باید در ادارهای به نام «راهنمای نگارش»در وزارت داخلی دقیقا بررسی و موشکافی میشد. مقالهها و نوشتهها باید دارای مهر«روا»بودند تا چاپ و نشر میشد و شرط «روایی»مقالات و نوشتهها، این بود که بر ضد سلطنت مشروطه نباشد».
مرحوم فلسفی نیز ضمن بیان خاطرهای از وضعیت سانسور در دوران پهلوی میگوید: «کتابفروشی به من میگفت در زمان رضاشاه اداره اطلاعات شهربانی هر کتابی را که میخواست چاپ شود باید میدید و روی صفحات آن مهر روا میزد تا چاپخانه چاپ کند. من دیوان حافظ را، که بارها چاپ شده بود، به شهربانی بردم تا اجازه چاپ بگیرم. متصدی گفت بدهید و یک ماه دیگر بیایید. گفتم این دیوان بارها چاپ شده. گفت خیر، زودتر از یک ماه نمیشود. یک ماه دیگر رفتم و دیدم غیر از یک صفحه باقی صفحات مهر روا زده است. بعد آن یک صفحه را باز کرد و گفت این شعر را باید عوض کنی: رضا به داده بده وز جبین گره بگشا/ که بر من و تو در اختیار نگشادست
گفتم آقا، این شعر، شعر حافظ است. من چطور آن را عوض کنم؟ بر فرض که عوض کنم، جای آن چه بگذارم؟ متصدی گفت چون کلمه رضا اسم اعلیحضرت همایونی، رضاشاه کبیر است، آن را بردار و کلمه دیگر به جای آن بگذار. مثلاً حسن به داده بده، تقی به داده بده، نقی به داده بده.»
اسناد در این دوران از محرمعلی خان سانسورچی یاد میکنند که وظیفه کنترل و سانسور مطبوعات را برعهده داشت، او از نعمت سواد و خواندن و نوشتن محروم بود، بهگونهای که فردی دیگر مطالب روزنامه را برای او میخواند و او که به مرد سیاهپوش و جلاد مطبوعات هم معروف بود، دستور میداد که مطلبی حذف یا از آن استفاده شود؛ این بیسوادی تا آن جا بود که محرمعلی خان هر چه را که متوجه نمیشد یا تغییر میداد یا حذف میکرد. تقی ارانی در دادگاه در مورد این سانسورچیان گفته بود: «هرچه را نمیفهمید سانسور میکرد و چون هیچ نمیفهمید، همه چیز را سانسور میکرد». [1]
همچنین بر اساس اسناد موجود، رضاخان برای جلوگیری از ورود کتابها و نشریات فارسی چاپ شده در خارج از کشور مرزها را به شدت بازرسی میکرد. به عنوان نمونه طی آییننامههایی ورود دیوان شعر لاهوتی که به زبان فارسی در مسکو چاپ شده بود همچنین شرح حال کلنل پسیان چاپ برلن ممنوع اعلام شد.
وضعیت چاپ کتاب نیز در دوران رضاخان مطلوب نبود. جدول زیر تعداد عناوین کتابهای منتشر شده در سالهای پایانی حکومت رضاخان را بیان میکند.
براساس آمار، در سال 1316 تنها 233 عنوان کتاب در کشور چاپ میشد و این عدد در آخرین سال سلطنت رضاخان کمتر نیز شد و به 201 عنوان کتاب تقلیل یافت.
وضعیت کتاب در دروان محمدرضا پهلوی
با سقوط رضاخان از قدرت، محمدرضا پهلوی نیز همانند پدر، سانسور مطبوعاتی را بزرگترین سند افتخار خود معرفی کرد.[2] بنابراین در شهریور 1320، وضعیت نشر با فراز و فرودهایی تا مرداد سال 1332 ادامه داشت.
جدول زیر آمار کتابهای منتشره طی سالهای 1321 تا 1332 را از دو مأخذ متفاوت نشان میدهد.
طی سالهای بعد از کودتا، هرگونه فعالیت سیاسی مخالف رژیم عملاً ممنوع شد و بسیاری از نویسندگان سیاسی منتقد از ترس تعقیب و مجازات، سکوت کردند. جداول زیر فراوانی کتابهای منتشر شده در سالهای 1333 تا 1349 را نشان میدهد.
در این دوران ساواک به عنوان بازوی قدرتمند رژیم پهلوی بر انتشار کتاب تسلط پیدا کرد. ساواک به عنوانی نهادی امنیتی و اطلاعاتی، با وظایف و عملکردهای وسیعی چون سرکوب مخالفان و کنترل هرگونه اعتراض یا انتقاد، فضا را در دست گرفت. در برخی از موارد، به مانند دوران رضاخان، افرادی که مسئولیت سانسور و نظارت بر کتابها را بر عهده داشتند، افرادی بیسواد و یا کم اطلاع بودند.
علاوه بر این، شیوه پهلوی دوم در سانسور کتاب به خوبی در خاطرات درباریان مشاهده میشود. چنانکه فریدون هویدا میگوید: «سانسور گاه شامل کتابهایی میشد که قبلاً چاپ شده بودند و یا از انتشار نمایشنامههایی مثل «هملت» یا «مکبث» فقط به این دلیل جلوگیری میکرد که در آنها شاه یا شاهزادهای کشته میشد.» هویدا سپس به ذکر نمونههای از اعمال سانسور در رژیم پهلوی اشاره و عنوان میکند: «نویسندهای دیگر فقط به این بهانه چند روز به زندان افتاد که چرا یکی از مخالفین رژیم عبارت مندرج در یکی از کتابهای وی را در نامه خود نقل قول کرده است.» [3]
همچنین یکی از ناشران در مورد کنترل انتشار کتاب توسط ساواک در آن دوران میگوید: «تلفن کردند که از ساواک آمدهاند و میخواهند دیوان عشقی را ببرند. گفتم به آنها بگویید که این کتاب اجازه نشر و نمره ثبت کتابخانه ملی گرفته. گفتند نشان دادیم ولی میگویند آن کسی که اجازه داده، غلط کرده!»[4]
وزارت فرهنگ از دیگر نهادهای متولی در سانسور و نظارت بر کتب منتشر شده در دوران پهلوی دوم بود؛ اما نکته مهم در رابطه با وزارت فرهنگ این است که این نهاد نیز تحت کنترل ساواک قرار داشت. در بخشی از خاطرات پرویز ناتل خانلری که در سال 92 در مجله بخارا منتشر شد در این رابطه آمده است: روزی آقای پهلبد به من تلفن کرد که میخواهد با من درباره موضوعی صحبت کند...گفت که هفتصد جلد کتاب چاپ شده و منتظر اجازه انتشار است اما دستگاه نگارش وزارت فرهنگ و هنر هنوز اجازه نداده... تصمیم گرفته شده است که نظارت بر این امر را به فرهنگستان واگذار کنند... ضمنا گفت این طرح را او نکشیده بلکه دستگاههای دیگر (یعنی ساواک) آن را ابتکار کرده... خانلری اشاره میکند که این موضوع دامی بود که ساواک برچیده بود تا اعمال سانسور را به افراد و نهاد منتخب خود بسپارد.
با آغاز دهه 50، باز هم تعداد کتب منتشر کمتر شد. در تابستان 55 در مراسمی که با عنوان «سمینار کتاب» و به کوشش احسان نراقی و با حضور هویدا و گروهی از مؤلفان و ناشران کتاب برگزار شد، هویدا آشکارا گفت: «ما کتاب را سانسور می کنیم و احتیاجی هم به پرده پوشی نداریم». خروجی این سیاست نشر کتاب را بسیار پایین آورد. به طوری که از 4359 عنوان در سال 1349 به 2997 عنوان در سال 1357 رسید.
جدول زیر فراوانی کتابهای منتشره از سال 49 تا 57 را نشان میدهد.[5]
با مقایسه آمار نشر کتاب در سالهای مختلف و نسبت آن با جمعیت آن روز میتوان به عقب ماندگی رژیم پهلوی در زمینه نشر کتاب پی برد. در سال ۱۳۳۸ در کشوری که حدود ۲۰ میلیون جمعیت داشت، فقط ۴۸۵ عنوان کتاب منتشر میشد؛ یعنی به ازای هر یک میلیون نفر ۲۴ عنوان کتاب. در حالی که همان زمان در کشور دیگری برای هر میلیون جمعیت 500 عنوان کتاب منتشر میشد.[6] در دهه 40 میانگین جمعیت 25 میلیون نفر بود که با این حال در سالهای پایانی این دهه، تنها 4359 عنوان کتاب، یعنی به ازای هر یک میلیون نفر ۸۸ عنوان چاپ میشد. در دهه 50 بر اساس میانگین 35 میلیونی جمعیت، به ازای هر میلیون نفر 71 عنوان کتاب انتشار یافته است که در مقایسه با رقم ۸۸ عنوان به ازای هر میلیون نفر در دهه 40، 17 عنوان کاهش یافته است. این در حالی است که در همان دهه میانگین کتب چاپ شده در برخی از کشورها به رقم 1000 عنوان به ازای هر میلیون نفر بالغ شده است.[7]
علاوه بر این اسناد و مدارک تاریخی گواهی میدهند در دوران حاکمیت پهلوی دوم کتابها در مجموع بیش از 940000 روز برای اخذ مجوز معطل ماندهاند؛ یعنی اگر از کتابهایی هم که هرگز اجازه نشر نیافتهاند صرف نظر کنیم بیش از 2500 سال یعنی درست برابر طول شاهنشاهی مورد ادعای آنان در رشد اندیشه مردم این مرز و بوم اخلال ایجاد شده است.[8]
پینوشتها:
1- محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، تهران، نشر علم. 1372، ص 781
2- «برای عبرت تاریخ»، مرد امروز، سال 5، ش 109، 1326، ص6
3- فریدون هویدا،سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1370، چاپ چهارم، صص 93- 94.
4- امیرکبیر و عبدالرحیم جعفری، گفت و گو، شماره 7، بهار 1374، ص 74
5- ر.ک، مروری کوتاه بر تاریخ کتاب در ایران از آغاز تا کنون، محمد حسن رجبی، انتشارات اطلاعات، 1388، صص 41 - 54
6- سانسور: تحلیلی بر سانسور کتاب در دوره پهلوی دوم، ص 165
7- عبدالحسین آذرنگ، دورههای عادی و بحرانی نشر کتاب در ایران ( 1320-1370)، مسجد سال پنجم مهر و آبان 1375، شماره 28.
8- فریبرز خسروی، سانسور؛ تحلیلی بر سانسور کتاب در دوره پهلوی دوم، نظر، 1378، ص 225
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی