02 تیر 1393

چالدران «شاه‌جنگ» ایران و عثمانی


چالدران «شاه‌جنگ» ایران و عثمانی

وی کار آمدن حکومت صفویان در ایران در ابتدای قرن دهم هجری از آن دست حوادثی بود که برای 2 قرن جامعه ایران را دچار تحول کرد. موفقیت‌هایی که شاه‌عباس موسس این سلسله به دست آورد، مدیون تلاش‌ها و زحماتی بود که در 2 قرن پیش از او، نیاکانش در این راه برداشته بودند و حتی برخی از آنان از جمله پدرش سیدحیدر در این راه کشته شدند. به همان میزان که اسماعیل و ارتش تحت امر وی ـ که متاسفانه به جای ارتش ایران آن را قزلباشان صفوی می‌گویند ـ موفق در حفظ یکپارچگی و تجدید حیات مجدد ایران می‌شود، به همان میزان نیز در رسیدن به اهداف اصلی خود ناکام است. این نوشته بر آن است تا نگاهی نو و تازه داشته باشد به مهم‌ترین جنگ حکومت صفوی و تاثیر آن بر روابط ایران و عثمانی.


 

چالدران خارج از نام و بررسی‌هایی که در مورد آن صورت گرفته است، مکانی است که دوران جدید تاریخ ایران نیز در آن شکل گرفت و مسلما امروز ما بیشتر میراث‌دار صفویه هستیم تا قاجاریه. آن انتقاداتی که به قاجاریه وارد می‌شود، نه انتقادات تاریخی و بیشتر عالمانه، که انتقاداتی از سر ناچاری و نیافتن حریفی برای سرزنش است. مورخان ما بر اساس ساخت اجتماعی و سیاسی موجود برای شکست‌ها و ناکامی‌های خود دنبال دلایل و بهانه‌ها و شاید هم مقصرانی هستند که وازدگی اجتماعی و گسست فرهنگی را به آنها نسبت دهند. قاجارها در حالی همچنان هدف تیرهای غیب و آشکار مورخان و دیگر نویسندگان قرار می‌گیرند که بنای حکومتشان را بنیان سست و فروپاشیده سلسله صفوی بنا نهادند.

بررسی صحیح حکومت 230 ساله صفویان نشان می‌دهد عراق، دیاربکر و نیمی از آسیای صغیر به صورت قطعی در این دوره از ایران جدا شد و سنگ بنای جدایی افغانستان امروز، قفقاز، بحرین و آسیای مرکزی نیز در این دوره گذاشته شد و اگر تاخیری در این جدایی صورت گرفت به دلیل بروز آخرین قدرت‌نمایی تاریخی ایران در دوره نادرشاهی است. بنابراین اگر به انصاف برخورد کنیم متوجه خواهیم شد قاجارها برای میراثی جنگیدند که پیش از آنها شاه تهماسب دوم دو دستی به امپراتور روسیه بخشیده بود و بهایی بر سر افغانستان و هرات پرداخت کردند که خودخواهی‌های سلطان حسین صفوی بانی آن بود.

***

موقعیت زمانی و مکانی چالدران نشان از آن دارد که شاه جوان ایران سرخوش از پیروزی‌های به دست آمده در برابر حریفانی نه چندان قدر، وارد مقابله با رقیبی می‌شود که به مراتب از وی در جنگ‌ها کارآزموده‌تر و با تجربه‌تر است. البته این مهم را نباید تنها در مساله نظامی دید. حریف وی، سلطان سلیم از قدرتمندترین فرمانروایان عثمانی، حتی در حوزه عمل و اقدامات سیاسی و امنیتی نیز از شاه اسماعیل پیش بود. نامه‌هایی که وی برای شاه اسماعیل می‌نویسد به همراه تهیه مقدمات و تمهیدات لازم در این زمینه نشان از آن دارد که سلطان سلیم با اهداف و برنامه‌ای خاص به جنگ آمده است، در حالی که مورخان ایرانی دوره صفویه و حتی نویسندگان معاصر از برنامه دولت صفوی که وارد این جنگ شد خبر نمی‌دهند. این که شاه اسماعیل و درباریان و نظامیان اطراف وی چگونه حاضر شده‌اند تن به خطر داده و وارد چنین جنگ ویرانگری شوند همچنان جای سوال دارد.ارتش عثمانی پیش از این نیز در زمان سلطان محمد فاتح با ارتش ایران که فرماندهی آن را اوزون حسن به عهده داشت جنگیده بود و شکست سختی بر وی وارد کرده بود. میان سالخوردگان ایرانی ارتش کسانی بودند که از قدرت وحشتناک توپخانه عثمانی مطلع باشند و این مهم را می‌توان در هنگامه جنگ و از زبان سرداران سپاه ایران نیز شنید. محمدخان استاجلو که بیشتر با روش های نظامی ترکان و سلاح های آنان آشنایی داشت، پیشنهاد کرد قبل از آن‌که عثمانیان توپخانه های خود را به میدان آورند و مواضع خود را با زنجیرهای قوی غیرقابل نفوذ سازند، باید در برابر آنها دست به یک حمله عمومی بزنند. نورعلی خلیفه روملو، با این پیشنهاد موافق بود اما دورمش خان شاملو به مخالفت با محمدخان استاجلو برخاست و گفت: «کدخدایی تو در دیار بکر می‌گذرد.» و پیشنهاد کرد به عثمانیان فرصت تکمیل صف آرایی و ترتیبات رزمی داده شود تا ایرانیان بتوانند در میدان جنگ فرصت ابراز شجاعت داشته باشند. تدبیری که عاقبت کار دست ایرانیان داد.

***

جنگ چالدران در قلب قلمروی صوفیان صفویه روی می‌دهد. یعنی سلطان عثمانی در حالی ارتش 100هزار نفری خود را وارد قلمروی ایران ‌کرد که با عقبه خود فاصله بسیار زیادی دارد، اما او پیش از آمدن، اقدامات لازم را صورت داده و از درون سازمان نظامی و مدنی ایران آگاه است. او می‌داند در ایران که تنها 12 سال است مذهب شیعه رسمی شده، شاه ایران نمی‌تواند نیروی چندانی فراهم آورد؛ چرا که وی اصولاً به غیر از ارتش تحت فرمانش که با او شرق و غرب و شمال و جنوب ایران را درنوردیده به دیگران اعتماد ندارد و نمی‌خواهد از توانایی نظامی آنها بهره بگیرد. می‌داند که ارتش ایران سلاح گرم ندارد و ساختاری عشایری دارد که بیشتر آنها را سواره نظام تشکیل می‌دهند، بنابراین با خیالی آسوده وارد کارزار می‌شود.

سلطان سلیم ابتدا به حاکم ارزنجان دستور داد چندین هزار نفر از پیروان صفویه را در آناتولی به سوی ایران براند. سپس تصمیم گرفت شیعیان آناتولی و پیروان صفویه را در آناتولی که به زعم سلیم از مذهب حقیقی دورافتاده بودند قتل عام کند؛ به این ترتیب حدود 40 هزار تن کشته شدند و به این ترتیب او از پشت سر خود نیز آسوده خاطر شد. برنامه سلیم این بود که مناطق شرقی را به خاک عثمانی منضم کند و از این رو با برنامه جدی آمد. شاید هدف اولیه او تبریز نبود، اما تصرف میان‌رودان و شهر بغداد به عنوان مرکز خلافت عباسی در راس برنامه‌های سلیم قرار داشت.

***

جنگ چالدران روی می‌دهد و نتیجه آن هر چند شکست ایران است، اما نباید از نظر دور داشت هم جدایی سرزمین‌های ایران با این جنگ شروع شد و هم انحطاط عثمانی. آنچه در مورد جریان جنگ گفته شده به صورت کم و بیش در کتاب‌ها و نوشته‌های متفاوت آمده است، اما آنچه بر سرنوشت 2 کشور ایران و عثمانی در نتیجه این جنگ تاثیرگذار بود، خارج از توان این نوشته است. تنها باید گفت روی آوردن عثمانی به شرق جز هدر دادن نیرو و امکانات چیزی برای آنها نداشت. تا زمانی که آنها در جلگه‌های بالکان و اروپای مرکزی می‌جنگیدند به سرزمین‌های حاصلخیزی دست پیدا می‌کردند که در ساختار قدرت آنها تاثیر شگرفی داشت.

اساس سپاه عثمانی بر پایه این جنگ‌ها گذاشته شده بود، ینی‌چری‌ها که ورزیده‌ترین قسمت ارتش عثمانی بودند، از متصرفات اروپایی عثمانی برخاسته و تربیت می‌شدند. اما جنگ در مرزهای شرقی، تبدیل به یک جنگ درون دینی شد که تنها تحلیل نیروی عثمانی را در پی داشت. در طول 200 سال بعد، عثمانی در جنگ‌های متعدد خود با ایران پیروزی چندانی به دست نیاورد و سپاه‌های قدرتمند و مجهز آنها که از طرف سلاطینی چون سلیمان قانونی ـ همزمان با تهماسب صفوی ـ راهی ایران می‌شدند در برابر سیاست زمین سوخته ایرانی‌ها و جنگ و گریز ارتش کوچک ایران راهی جز عقب‌نشینی نداشتند. ادامه چالدران را می‌توان تا زمان قاجاریه دید که با پیمان‌های چون ارزنه‌الروم اول و دوم، همچنان سایه خود را بر روابط دو طرف حفظ کرده است.

***

همان اندازه که جنگ چالدران، تضعیف عثمانی را در درازمدت در پی داشت، قدرت نظامی و سیاسی ایران را نیز تحلیل برد. هر چند در مورد دلایل این شکست ـ که برخی آن را پیروزی هم می‌نامند ـ بسیار گفته شده است، اما به طور قطع و یقین عواملی چون نقش مهم توپخانه، بی‌توجهی به اهمیت پیش بینی، کیش شخصیت، ضعف سیاست خارجی، واقع‌بین نبودن، عدم کسب خبر، اشتباه در انتخاب میدان جنگ، بی‌توجهی به اهمیت زمان حمله، عدم انتخاب تاکتیک درست و بی‌توجهی به اهمیت مقام فرمانده قوا در شکست چالدران تاثیرگذار بوده‌اند.

پیامدهای این جنگ را هم به اجمال می‌توان این‌گونه برشمرد:

1‌‌ـ‌ جدا شدن مناطقی نظیر دیاربکر، مرعش، البستان از تصرف صفویان و ضمیمه شدن به امپراتوری عثمانی

2 ـ لشکر عثمانی به فرماندهی سنان پاشا علاءالدوله ذوالقدر را در نزدیکی مرعش شکست داد و او را کشت و به این ترتیب، عمر سلسله ذوالقدر مرعش و البستان به سر آمد و آن نواحی جزو قلمرو عثمانی شد.

3 ـ شکست شاه اسماعیل در این جنگ بر رفتار او در اداره امور دولت و روابط او با امرای قزبالش و نیز در روابط عناصر حکومتی ایران و عثمانی تاثیر گذاشت.

4 ـ نبرد چالدران ایمان اسماعیل را مبنی بر شکست‌ناپذیری‌اش از بین برد و تاثیر عمیقی بر اخلاق و رفتار او گذاشت.

5 ـ شکست چالدران خود پرستی و تکبر شاه اسماعیل را به افسردگی بدل ساخت، پوشیدن لباس و عمامه سیاه و گرفتن پرچم‌های سیاه، نمونه‌ای از این تغییر خلق در شاه اسماعیل اول است.

6 ـ پس از جنگ چالدران، اسماعیل اعتبار الهی ـ مذهبی خود را ازدست داد تا جایی که این امر موجب درگیری در میان گروه‌های حامی او شد.

7ـ ملل اروپایی از گسترش قدرت عثمانی در هراس بودند، برای این که آنان را با صفویه درگیر کنند، دست به اقداماتی زدند، اعزام سفرا و نمایندگان به دربار صفوی از این قبیل اقدامات بود.

8 ـ نافرمانی امرا و فرماندهان در نواحی مختلف از قبیل امیرخان موصّلو که نایب السلطنه تهماسب میرزا در خراسان بود، عبیدالله‌خان، فرمانروای ازبک به خراسان حمله کرد.

9ـ بی‌اعتنایی شاه اسماعیل پس از جنگ چالدران نسبت به اداره امور کشور سبب ناامنی‌ها و شورش‌های داخلی گردید؛ درگیری‌هایی که میان قبایل مختلف قزلباش روی داد، نمونه‌ای از این ناامنی‌های داخلی بوده است.

***

در پایان باید گفت، آنچه در چالدران روی داد، نه یک جنگ که یک تحول عمده در آستانه وقوع تحولات بزرگ جهانی بود. تاریخ با اما و اگر کاری ندارد و به واقعیت‌های موجود بر اساس داده‌های تاریخی خود نگاه می‌کند و نمی‌توان گفت اگر ایران در این جنگ پیروز می‌شد، چه روی می‌داد. جنگ چالدران، جغرافیای فعلی ایران را رقم زد و تمام تلاش ایرانی‌ها برای جبران تبعات آن، راه به جایی نبرد. عمق استراتژیک ایران یعنی مناطقی از آسیای صغیر و قفقاز و عراق امروز از کشور جدا شد. با توجه به این موارد است که باید گفت جنگ چالدران و تحولات دوره صفویه را باید از زاویه دیگری مورد بررسی قرار داد و بار شکست‌ها و جدایی‌ها را به قاجارها منتسب ندانیم.

 منابع:

ـ حجازی‌فر، هاشم؛ شاه اسماعیل اول و جنگ چالدران، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملی، چاپ اول، 1374. ـ فلسفی، نصرالله؛ جنگ میهنی ایرانیان در چالداران، بی جا، انتشارات هیرمند، چاپ اول، 1381.ـ راجر سیوری؛ ایران در عصر صفوی، چاپ سیزدهم ۱۳۸۴ تهران.ـ غفاری‌فرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، ۱۳۸۱.


http://ayam.jamejamonline.ir