16 تیر 1400

کارنامه شرکت نفت انگلیس و ایران در دوره مشروطه


دکتر حسین آبادیان

 پس از آنکه نفت در مسجدسلیمان فوران کرد، مهم‌ترین اقدام کشیدن خطوط تلگراف و تلفن بود. خط تلگراف، مسجد سلیمان را به بندر خرمشهر مربوط می‌کرد، این عمل بدون اطلاع نمایندگان ایران در مجلس دوم و دولت انجام می‌گرفت. افتخار‌الواعظین از نواب وزیر امور خارجه پرسید چندی قبل خبر کشیدن سیم تلگراف از خرمشهر تا معادن نفت گزارش شده است. وزیر پست و تلگراف این خبر را تکذیب کرده و «فرمودند که اقدامی در کشیدن سیم تلگراف نشده». این نماینده می‌خواست از زبان نواب بشنود خبر فوق صحت دارد یا خیر؟ اما پاسخ درستی نشنید.
روز بیست و سوم شوال 1328 آقا شیخ غلامحسین هم از وزیر امور خارجه پرسید طبق قرارداد دارسی شرکت نفت جنوب می‌بایست سالی دو هزار تومان بابت حق‌الامتیاز استحصال نفت بپردازد، سئوال این بود که اساساً آیا تاکنون چیزی پرداخت شده است یا خیر؟ وزیر خارجه پاسخ داد این سئوال مربوط به وزارت فوائد عامه است. دو هزار تومان سالیانه هم باید به وزارت مزبور داده شود و آن وزارتخانه مبلغ را به وزارت مالیه برساند؛ اما: «در این خصوص معلوم شده است که کمپانی نفت غفلت کرده است و این وجه را از قرار تحقیقاتی که شده است تا به حال نداده است به وزارت فوائد عامه؛ و وزارت امور خارجه هم بنابر اظهارات وزارت فوائد عامه اقدامات کرده است و بالاخره کمپانی نفت راضی شده بود که 11 هزار تومان از این بابت بدهد به وزارت مالیه، از قرار تحقیق و حسابی که ما کرده‌ایم، تقریباً 18 هزار تومان باید بدهد، بواسطه اینکه 9 سال است که سالی دو هزار تومان باید داده باشند و در این مدت، بواسطه هرج و مرج سابق یا کسی مطالبه نکرده است یا اگر مطالبه کرده‌اند نداده است، در هر حال دولت نگرفته است و حالا هیأت دولت درصدد گرفتن است و این بدیهی است که دولت از حق خودش نخواهد گذشت و خواهد گرفت و با اینکه کمپانی هم از دادن حق دولت نباید مضایقه داشته باشد و البته این پول را تمام و کمال به دولت خواهد داد».  این طلب هم البته وصول نشد.
از این به بعد شرکت نفت انگلیس و ایران به صورتی آشکار در مسائل ایران دخالت می‌کرد و رقابت کمپانی‌های رقیب با آن، مسئله را بسیار بحرانی‌تر می‌نمود. وقتی شوستر، ماژور استوکس را به عنوان فرمانده ژاندارمری برگزید، چارلز گرینوی از مدیران شرکت نفت انگلیس و ایران به دیدار نورمن که از مسئولین عالی‌رتبه وزارت خارجه بود رفت و اعلام داشت این اقدام مغایر مصالح بریتانیاست. او از ارتباط استوکس با افراطی‌ترین محافل مشروطه‌خواه ایران شاهد مثال آورد و اینکه او در جلسات انجمن‌های آنان شرکت می‌کند: «او تقریباً همان قدر که ضدروسی است، ضدانگلیسی است و از هر فرصتی برای تقبیح و تخطئه سیاست انگلیس در ایران بهره می‌گیرد، بخصوص در مورد مشکلاتی که بر سر راه وام گرفتن ایران قرار داده است. پس در سمت جدید خود برای آسیب رساندن به موقع بریتانیای کبیر و نشر عقاید خود در میان ایرانیان هر‌گونه فرصتی خواهد داشت».  بدیهی است منظور گرینوی این بود که استوکس با محافلی مرتبط است که اینان هم به نوبه خود با محافلی دیگر در خارج ایران ارتباط دارند و این ارتباطات در درازمدت به زیان مصالح بریتانیاست. این گروه‌های خارجی شرکت‌های نفتی و مالی یهودی و فراملیتی بودند که به ارتباطات آنان با گروه‌های تندروی مشروطه به ویژه دمکرات‌ها اشارات فراوانی کردیم، گروه‌هایی که با دمکرات‌ها مرتبط بودند فقط به فکر منافع و سود آنی خود بودند و همان‌طور که توضیح دادیم، به مصالح ملی انگلستان هم چندان پای بند نبودند.
از سوی دیگر شوستر با کمپانی نفت استاندارد اویل آو نیوجرسی ارتباط داشت،  شوستر همان‌طور که می‌دانیم اختیارات تامی در امور مالی ایران پیدا کرده بود و در کلیه امور مالی و پولی، خزانه، وضع مالیات‌ها و عواید دولتی دخالت می‌کرد. هیچ خرجی بدون اجازه او صورت نمی‌گرفت، تنظیم بودجه و نظارت بر اجرای آن، نظارت بر قرضها و امتیازات همه در حوزه اختیار او بود. بهانه دولت ایران از اعطای این همه اختیار این بود که آمریکا خیلی دور است و نمی‌تواند علایق و منافع خاصی در ایران داشته باشد. عده‌ای آمریکا را بی‌طرف و وزنه‌ای در برابر روس و انگلیس می‌دیدند، با این وصف بر‌خلاف اظهار‌نظر ایوانف که معتقد بود شوستر می‌خواست زمینه را برای سرمایه‌گذاری اقتصادی آمریکا در ایران فراهم آورد،  او نماینده بخش فراملیتی سرمایه‌داری جهانی در ایران بود. تکاپوی شوستر مورد حمایت رسمی دولت آمریکا نبود، زیرا آمریکا حداقل تا مقطع جنگ دوم جهانی در سرزمینی به قول آنها دورافتاده مثل ایران برای خود منافعی تصور نمی‌کرد. طبق دکترین جیمز مونروئه آمریکا هنوز از درون‌گرایی خاص خود خارج نشده بود و فقط در منطقة آمریکای جنوبی و لاتین اعمال نفوذ می‌کرد. حتی بعداً هم وقتی مسئله اولتیماتوم روسیه پیش آمد، دولت آمریکا از شوستر حمایت نکرد؛ زیرا شوستر نه نماینده دولت آمریکا بلکه نماینده کمپانی‌های فراملیتی بود که تلاش می‌کرد با استقراض از منابع خصوصی و نیز با ایجاد زمینه برای گسترش فعالیت‌های نفتی به نفع شرکت‌های خصوصی و فراملیتی و البته احداث خطوط آهن به سرمایه مردم ایران و توسط این شرکت‌ها، راه ادغام ایران را در نظام سرمایه‌داری فراهم کند و در این راه پشتگرم به حمایت محافلی بود که در این دفتر در مورد آنها توضیح دادیم.
درست در گیرودار دعوای اعتدال و انقلاب؛ در سال‌های 10-1909، هشتاد و نه هزار تن کالا از بندر خرمشهر برای شرکت نفت انگلیس و ایران وارد شد. در همین سال 1700 تن کالا برای همین شرکت وارد اهواز گردید.  ا‌ین قضیه به خودی خود نشان از اهمیت تجاری زاید‌الوصف خلیج فارس داشت. شرکت‌های خصوصی نمی‌توانستند از این موقعیت استثنایی چشم پوشند. در این مقطع زمانی مواضع شوستر دقیقاً دفاع از منافع سرمایه‌های بخش خصوصی بود. این تلاش‌ها با تکاپوی رویال داچ شل برای رقابت با کمپانی دولتی انگلیس و ایران همزمان بود و نیز در نهایت با عقب‌نشینی شل و کمپانی نفت باکو و تراستهای آمریکایی در برابر رقیب قدرتمند انگلیسی همزمانی داشت. این پدیده نمی‌توانست مورد حمایت سرمایه‌های جهان وطنی اروپا باشد، در حقیقت تعارضی پابرجا بین منافع شرکت نفت انگلیس و ایران با فعالیت‌های شوستر دیده می‌شد. بنابراین بیرون کردن او از ایران نمی‌توانست مورد رضایت ضمنی دولت انگلیس قرار نگرفته باشد.
از آن طرف نمایندگان دولت انگلستان در ایران تلاش‌های زیادی برای گزارش وضعیت اقتصادی ایران و چشم‌انداز نفت تهیه می‌کردند. یادداشت‌ها مستقیماً به حکومت هند، وزارت دریاداری و وزارت خارجه فرستاده می‌شد و البته بخش اندکی از آن بصورت خاطرات و سفرنامه برای آگاهی خوانندگان منتشر می‌گردید. همزمان با تکاپوی کمپانی‌های شل، نوبل و استاندارد ‌اویل از اواخر ماه آوریل 1909 مقامات دولت انگلیس تلاش‌های بی‌وقفه‌ای را آغاز کردند. این در حالی بود که اکنون تا حدی مشخص شده بود آیا واقعاً در ایران نفت قابل ملاحظه‌ای وجود دارد یا خیر؟ با این وصف شرکت نفت برمه حاضر نبود بیشتر از این به امید کشف نفت سرمایه خود را در ایران به خطر اندازد. اساساً این شرکت کلیه وجوه خود را که برای نفت ایران در نظر گرفته بود، به مصرف رسانده بود و چون نتیجه‌ای بدست نیامد، مدیران آن شرکت لازم دانستند بی‌درنگ کار خود را تعطیل نمایند و کارگران را مرخص کنند. اثاثیه غیرقابل استفاده را بفروشند و بقیه را که مورد نیاز بود به انگلیس بفرستند و مهندسین شرکت نفت برمه هم بلافاصله به لندن بازگردند.
رینولدز سرمهندس شرکت دارسی از این پیشامد بسیار ناراحت بود، زیرا اطمینان داشت دیر یا زود نفت فوران خواهد کرد و از ذخایر ذی‌قیمت خوزستان استفاده خواهد شد. بلافاصله موضوع به سر پرسی کاکس اطلاع و توضیح داده شد اگر امروز منابع زرخیز خوزستان از دست برود «فردا یا آلمان‌ها یا یکی از کمپانی‌های وابسته به راکفلر از نفت این ناحیه منتفع خواهند شد». ویلسون ابراز شگفتی می‌کرد که چگونه کمپانی نفت برمه حاضر شده است، به این آسانی از چنین امتیاز مهمی که قسمتی از نقاط عمده ایران را دربر می‌گرفت، صرف‌نظر کند؟ او خشمگینانه پرسید، چرا شرکت نفت برمه بدون هماهنگی با وزارت امور خارجه یا وزیر امور هندوستان و یا شخص سر پرسی کاکس چنین تصمیم غیرعاقلانه‌ای اتخاذ کرده است؟ او اولیای شرکت نفت برمه را به دلیل تبار اسکاتلندیشان متهم به لئامت کرد و از کاکس خواست تا دیر نشده اقدامات فوری به عمل آید: «من از دست این آقایانی که از مواهب الهی فقط به پول قناعت کرده و از عقل و شعور بهره‌ای نبرده‌اند به تنگ آمده‌ام».
اولیاء شرکت نفت برمه، حتی برای یکبار برخلاف شرکت‌های فراملیتی از لندن به این‌ حدود مسافرت نکرده بودند، به همین دلیل دائماً از لندن بدون آشنایی به مشکلات منطقه دستورات متناقض صادر می‌کردند. سیاستمداران بزرگ و کارشناسان انگلیسی برعکس به اهمیت منطقه واقف بودند، مثلاً لرد کرزن در کتاب ایران و قضیه ایران که حدود بیست سال پیش از این تاریخ تدوین کرده بود، آینده درخشانی را برای خوزستان پیش‌بینی می‌کرد. او از سوابق فعالیت‌هایی که قبلاً برای کشف نفت انجام گرفته بود اطلاع داشت، از کاکس هم انتظار می‌رفت هر‌گونه که خود می‌داند اقدامات لازم و فوری به عمل آورد.
در حقیقت روند حوادث بر اتخاذ هر نوع تصمیم‌گیری پیشی گرفت، چاه‌های نفت مسجدسلیمان فوران کرد و دور جدیدی در تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران آغاز گردید. نخستین چیزی که اذهان را به خود مشغول می‌داشت، مسئله لوله‌کشی از مسجدسلیمان به یکی از بنادر خلیج فارس بود، اطمینان وجود داشت، این کار پس از مذاکره با خوانین بختیاری و شیخ ‌خزعل خالی از اشکال خواهد بود. بزرگترین نگرانی این بود که: «آیا شرکت‌های بزرگ نفت آمریکا و هلند و همچنین روسیه تزاری در مقابل این فعالیت‌ها که توأم با ورود یک رقیب سرسختی در صحنه معاملات نفتی است ساکت و صامت خواهند نشست؟ آیا در راه حصول پیروزی‌های نهایی مقامات انگلیسی موانع ایجاد نخواهند کرد؟ آیا شرکت‌های ذی‌نفع برای اینکه در قسمت بهره‌برداری نفت منابع خوزستان هم نظارتی داشته باشند، به تلاش و تکاپو نخواهند افتاد؟ آیا شرکت نفت برمه تمام هزینه‌های مورد نیاز این منطقه را تأمین خواهد کرد؟»  پاسخ سئوالات به این شکل داده شد که وزارت دریاداری انگلیس رأساً ابتکار عمل را در دست گرفت و با کمک‌های بی‌دریغ چرچیل دولت بریتانیا سهام عمده شرکت را از آن خود کرد.
در همین ایام دریاسالار سر ادوارد اسلید  «نسبت به تجارت در سواحل خلیج فارس اظهار علاقه می‌کرد»، ضمن اینکه عملیات شرکت نفت را پیگیری می‌نمود. او نسبت به پیشرفت کارهای شرکت نفت در آینده اظهار امیدواری می‌کرد و جالب اینکه در مورد اختلاف ایران و عثمانی بر سر مسئله شط‌العرب «علاقه فراوان نشان می‌داد».  حال چه ربطی بین مسئله عثمانی، تجارت اسلحه در خلیج فارس و مسئله نفت وجود دارد، امری است که قطعاً بر نکته‌بینان پوشیده نیست، بالاخص آنگاه که درمی‌یابیم موفقیت سرمایه‌های خارجی در منطقه، مرهون اختلاف‌افکنی و سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» بوده است. با این سیاست هم ناامنی تولید می‌کردند و منطقه را بحرانی می‌ساختند و هم از طریق این بحران‌ها سرمایه‌گذاری مؤثر اقتصادی می‌کردند و در ضمن اسلحه خود را به فروش می‌رساندند. در همین چارچوب طرح احداث خط‌آهن مورد بحث قرار می‌گرفت. با توجه به نفوذ انگلیس در ایلات منطقه، مشکلی در این زمینه وجود نداشت، بالاخص فردی مثل خزعل که «بهتر به اوضاع و احوال دنیا واقف می‌باشد و او همیشه مصالح دولت بریتانیا را در نظر گرفته و انگلیسی‌ها هم متقابلاً به او کمک می‌کنند».
انحصار نفتی انگلیس در جنوب ایران در زمره دهشتناک‌ترین حادثه‌های تاریخ معاصر کشور محسوب می‌شود. جمعیت اسکان یافته و گاهی اوقات عشایر ناحیه، عمده‌ترین نیروی کاری غیرحرفه‌ای را تشکیل می‌دادند. در سال 1903 که حفاری آغاز شده بود کارهای ساده و غیرحرفه‌ای به وسیله دهقانانی انجام می‌شد که تحت امر عزیزخان بدیلیان بودند، همان‌ها حفاظت و نگهبانی از تأسیسات نفتی را هم بر‌عهده داشتند. این عناصر مفلوک حقوقی دریافت نمی‌کردند، بلکه به اجبار به کار گماشته شده بودند. هیچ حقی برای این دسته افراد در نظر گرفته نمی‌شد، بلکه فشارهای ایلی و عشیره‌ای آنها را ناگزیر به بیگاری می‌کرد.
انگلیسی‌ها با بی‌رحمی تمام از رشد نیروهای مولد در خوزستان جلوگیری می‌کردند. قسمت اعظم منطقه از نیروی کار تهی شد. مردم به دنبال کار در شرکت نفت، آبادی‌های خود را ترک می‌کردند و ضربات اساسی بر پیکر تولید ملی وارد می‌شد. دهقانانی که در باغات کار می‌کردند، راهی نواحی نفت‌خیز شدند، تا آغاز جنگ جهانی بختیاری‌ها و اعراب نیروی کار شرکت نفت را در آبادان، مسجدسلیمان، اهواز و خرمشهر تشکیل می‌دادند.  بسیاری از کارگران آبادان از مناطقی مثل اصفهان آمده بودند، اینها از دست خان‌ها و رؤسای ایلات خود که با رفتار سفاکانه مانع از ادامه کشاورزی آنها می‌شدند، گروه گروه روانه مناطق نفت‌خیز می‌شدند. زمین‌ها به تصرف ملاکین درمی‌آمد و دهقانان روانه مناطق صنعتی می‌شدند. 
اکثریت قریب به اتفاق کشاورزان اطراف اصفهان فاقد زمین بودند. همین‌ها بیشترین نیروی غیر متخصص شرکت نفت را تشکیل می‌دادند. بیش از هزار و پانصد تن از کارگران نفت از اصفهان و حوالی آمده بودند. انبوهی از مردم روستایی برای فروش نیروی کارشان به جنوب می‌رفتند و این بزرگترین مصیبت اجتماعی به حساب می‌آمد.

پی نوشت:
1. . صورت جلسه مجلس شورای ملی، مورخه 23 شوال 1328.
2. . روس و انگلیس در ایران، ص564.
3. . س. ایوانف: انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه آذر تبریزی، شبگیر و ارمغان، تهران، 1357، ص91.
4. . پیشین، صص 93- 92.
5. . تاریخ اقتصادی ایران، ص113.
6. . سفرنامه ویلسون، صص 53- 51.
7. . پیشین، ص100.
8. . Sir Edward Slid.
9. . پیشین، ص290.
10. . پیشین، ص305.
11. . کاظم افشین: نفت و خوزستان، تهران، 1333، صص121-117.
12. . تاریخ اقتصادی ایران، ص72.
 

 


کتاب بحران مشروطیت در ایران ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی