کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند


سال‌هایی نه چندان دور پیش از این، انسان‌هایی همچون پهلوان تختی در میدان‌های ورزشی و اخلاقی ما چنان ظهور کرده‌اند که هنوز شعاع تلألؤشان در عرصه‌های قهرمانی ایرانمان می‌درخشد و از این دست قهرمانان ملی بسیارند و شاید بالا‌تر از همه آن‌ها کسانی بوده‌اند که در عرصه مبارزه در راه اسلام و دفاع مقدس نیز خوش درخشیده‌اند و ما امروز که روایت یکی از این پهلوانان را برایتان مرور می‌کنیم، این پرسش در ذهن پدید می‌آید که آیا قهرمانان امروز ما توانسته‌اند جای خالی این پهلوانان ملی را پر کنند؟!

بخشی از زندگی پهلوان شهید داریوش ریزوندی

داریوش به سال ۱۳۳۶ در شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود. از کودکی به ورزش علاقه‌مند بود و همزمان با تحصیل به ورزش کشتی نیز می‌پرداخت. او در مسابقات کشتی دانش‌آموزی ‌قهرمان شد و در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با آغاز اعتراضات مردمی علیه شاه، داریوش به صف انقلابیون مسلمان پیوست.

وی همچنین در سازماندهی نیروهای انقلابی شهرشان برای مبارزه نقش فعالی داشت. پیاده کردن نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و تکثیر و پخش اعلامیه، از کارهایی بود‌ که ‌در دوران مبارزه پیوسته انجام می‌داد. همزمان در مسابقات ‌کشتی شرکت می‌کرد و ‌قهرمانی ‌می‌‌شد. پس از گرفتن ‌دیپلم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، داریوش ‌‌معلم ابتدایی کودکان روستاهای کوزران‌ شد.

او همزمان با تحرکات ضد انقلاب در مناطق غربی ایران به مقابله با آنان برخاست و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. وی از جمله بنیانگذاران اصلی کمیته، سپاه، بسیج و جهاد سازندگی در اسلام آباد غرب بود. شهید ضربات کاری بر پیکر ضد انقلاب در غرب وارد کرد، طوری که دشمن برای سر او جایزه گذاشته بود. پس از مدتی در کمین ضد انقلاب به اسارت در‌آمد، ولی در حین انتقال به کمک رزمندگان اسلام آباد غرب آزاد شد.
 

کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند

با آغاز جنگ تحمیلی به ‌سپاهیان اسلام پیوست و در مناطق عملیاتی غرب ایران، مشغول نبرد شد. وی پس از مدتی از غرب به جنوب آمد و به عضویت تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) درآمد. داریوش در عملیات الی‌بیت‌المقدس شرکت کرد و در آزادسازی ‌خرمشهر نقش داشت. پس از عملیات رمضان از سوی فرمانده لشکر ۲۷ «شهید همت» به فرماندهی گردان مالک اشتر منصوب شد.

شهید ریزوندی فرماندهی لایق و توانا و مورد علاقه رزمندگان بود. در شب عملیات مسلم بن عقیل (ع) در حالی که فرماندهی گردان مالک اشتر تیپ محمد رسول الله (ص) را بر عهده داشت، نیروهای تحت امرش را جمع کرد و همانند سرورش حسین بن علی (ع) برای آنان سخن گفت و آنان را برای شرکت در عملیات مخیر آماده کرد.

سرانجام در دوازدهم مهر سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل و در منطقهٔ سومار، نزدیک پاسگاه مندلی عراق با ‌ترکش خمپاره به شهادت رسید.

هم‌اکنون خلاصه‌ای از عناوین قهرمانی این پهلوان شهید:

۱ ـ کسب مقام نخست مسابقات کشتی فرهنگ روستایی سال ۱۳۵۴
۲ ـ مقام نخست مسابقات کشتی جوانان سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶
۳ ـ نفر نخست مسابقات کشتی آموزشگاه‌های ایران ۱۳۵۷
۴ ـ مقام نخست مسابقات انتخابی کشتی، جام بزرگداشت شادروان تختی ۱۳۵۹
۵ ـ قهرمان مسابقات کشتی یادبود شهید معطری ۱۳۶۰

کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند

فرازی از وصیت‌نامهٔ شهید داریوش ریزوندی:

به نام خدا، به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگی‌ام در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم. زندگی‌ام به خاطر اوست. بودنم از اوست، جانم از اوست، معشوقم اوست، مقصودم اوست، مرادم اوست و امیدم اوست. احساسش می‌کنم، با ذره، ذرهٔ وجودم و با تمام سلول‌هایم.

... از شما خانواده‌ام می‌خواهم و به شما وصیت می‌کنم که با شنیدن خبر شهادت من به دوستان و آشنایان تبریک بگویید. به آن‌ها بگویید که جان من هدیه‌ای برای امام امت ـ خمینی بت شکن و راه خداست. بگویید فقط برای خداوند متعال و برای دین اسلام به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است. امیدوارم که به من هیچ وقت ناکام نگویید، چون در ‌‌نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمت‌هاست. امروز من در راه جاودانه‌ای گام نهاده‌ام که انتهای آن حکومت مستضعفان بر جهان است. راه و حرکت ما از امروز و یا چند روز پیش آغاز نشده، بلکه از اول تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده و با پایان جنگ اتمام نمی‌گیرد، بلکه تا ظهور حضرت مهدی (عج) ادامه خواهد داشت. به شما وصیت می‌کنم که بعد از شهادت من، سیاه نپوشید و گریه نکنید. چون شب دامادیم است. خوب می‌دانید که قلب و روحم همیشه پیش معبودی بود که از همه کس به ما نزدیک‌تر است.

شهادت آرزوی من بود و اکنون که به آرزو و محبوبم رسیده‌ام می‌خواهم شاد باشید و نقل و شیرینی بدهید. افتخار کنید که برای اسلام و به فرمان مردی به جهاد رفتم که به حق نایب مهدی (عج) است و برای حق و حقیقت و دفاع از ناموس و اسلام با کفر و الحاد به مبارزه برخاستم. از خواهرم می‌خواهم که حجاب را کامل حفظ کند و زینب زمان باشد و در راه خدا مبارزه کند.

در پایان از شما می‌خواهم اگر جسمم برگشت، در قبر، چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم، دستانم را باز بگذارید تا راحت‌طلبان و دنیا‌پرستان ببینند که چیزی با خود به آن دنیا نمی‌برم و مشتانم را گره کنید، تا ملحدان و منافقان بدانند که حتی جسم بی‌جانم نیز نخواهد گذاشت، حتی لحظه‌ای آرامش به خود ببینند.

کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند

خدایا! بهترین لذت دنیایی و آخرتی که همانا عبادت ‌توست برای من قرار ده. خدایا! تو جانم دادی و جانم را خواهی گرفت. مرا در آن صراطی گذار که هیچ‌ گاه در لحظهٔ جان دادن حسرت نخورم.

خدایا! به من نعمت‌هایی دادی که نه قدرش را دانستم و نه لیاقتش را داشتم. پس مرا زبانی ده که تو را به بهترین نحو ذکر گویم، حافظه‌ای که همیشه تو را به یاد داشته باشم، ذهنی ده که همیشه تو در آن باشی و آنی از ذهنم دور نشوی، چشمانی ده که همیشه تو را ببینم و حسی که همیشه تو را احساس کنم.

خدایا هر چه بخواهم کم است و هر چه بگویم کافی نیست و هر چه بشنوم ناقص و هر چه از تو بخواهم و تو بدهی لازم و هر چه درک کنم ناکامل و هر چه حس کنم محسوس و هر چه ببینم نامعلوم، پس خدایا آنی به من عطا کن که با داشتنش تو را بهتر درک کنم.
خدایا! به قدری گناه کردم و از فرمان تو سرپیچی نمودم که شرمنده‌ام. مرا از بخشیده شدگان درگاه خودت قرار ده.

خدایا! هرگز مرا آنی به خودم وامگذار که بی‌تو همیشه هیچم...
به امید پیروزی اسلام بر کفر جانی


تابناک