میرزا کوچک خان
کشته شدن میرزا کوچک خان

تراژدی پایان انقلاب جنگل

کشته شدن میرزا کوچک خان

: یازدهم آذر ماه سالروز درگذشت میرزاکوچک خان جنگلی است.میرزا کوچک خان پس از حدود هفت سال مبارزه و جنگ و گریز با تعداد اندکی از یاران خود برای جمع‌آوری قوا به طرف خلخال حرکت کرد که در برف و بوران اسیر گشت و جان خود را از دست داد. با درگذشت وی در روز دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۰۰ش نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید. در مطلب پیش رو به ابعاد مختلف زندگی و مبارزات میرزاکوچک خان پرداخته شده است  ******** پایان انقلاب جنگل در پاییز سال 1300خورشید مصادف با کشته شدن دو تن از انقلابیون مشروطه خواه در ایران یعنی میرزا کوچک خان جنگلی و حیدرخان عمواوغلی در فاصله یک ماه از هم شد. چگونگی کشته شدن هر دو به ویژه حیدرخان عمواوغلی تا امروز به درستی مورد پژوهش قرار نگرفته است. به ویژه در خصوص کشته شدن حیدرخان ، موافقان و مخالفان او حرف و حدیث های بیشتر تبلیغاتی تا تحقیقاتی به دست داده اند. این پژوهش کوشیده است ضمن ارائه ی تصویری واقعی از بستر وشرایط بوجود آمده در پاییز سال 1300 خورشیدی درگیلان برای انقلاب جنگل، مساله ی کشته شدن کوچک خان را با استفاده از اسناد و همچنین تحقیقات محلی در ناحیه ی آلیان و به ویژه در روستای « میان رز» آلیان  یعنی جایی که او آخرین روزهای زندگی را در آن سپری کرده بود، روشن کند. چنانکه در مقاله ی«کوچک خان، وا قعه ی ملاسرا و دستگیری حیدر عمواوغلی» نشان داده شد،[1] حسن خان آلیانی هنگامی که نتوانست کوچک خان را راضی به حمله  به محل کمیته ای نماید که حیدر عمواوغلی نیز در آن حضور داشت ،خود به همراه فرماندهان نظامی جنگل از جمله تیمسار ثقفی حمله ای به ملاسرا وخانه ای که کمیته ی پنج نفره ی انقلاب درآن جلسه داشتند، ترتیب داد که منجر به کشته شدن سرخوش (یکی از اعضای حاضر در خانه) و دستگیری حیدرعمواوغلی شد. حیدر خان به دستور حسن خان آلیانی و بدون آن که کوچک خان او را دیده باشد  به آلیان و روستای میان رز فرستاده و زندانی شد. پس ازاین واقعه، بلافاصله حمله ی دیگری نیز به رشت یعنی مرکز قلمرو حکو متی حیدرخان و خالو قربان سازمان داده شد ،حمله ای که با توجه به تمام جوانب موضوع واقعا نمی توان از منظر سیاسی برای آن معنی خاصی در چارچوب انقلاب جنگل واهداف آن قائل شد. جنگ بی معنی(بازهم حمله ای مشکوک) چنانکه می دانیم حمله به ملاسرا زمانی انجام گرفت که گفتگوی صلح بین دولت وجنگلیان به میانجیگری «روتشتین» سفیر شوروی در تهران ادامه داشت ونامه ها بدین منظور بین کوچک خان و روتشتین که در آن زمان میانجیِ پرنفوذی بین انقلابیون  به حساب می آمد، رد وبدل می شد.اما بلافاصله پس از حمله به ملاسرا ودستگیری حیدرخان، حمله ای دیگر به رشت یعنی مقر اصلی حکومت بلشویکی که زیر نظر خالو قربان وحیدرعمواوغلی اداره می شد،صورت گرفت.لازم است یادآوری کنیم که دراین زمان احسان الله خان اداره ی بخش شرقی گیلان یعنی لاهیجان ولنگرود رابه عهده داشت وحیدر وخالو، رشت و انزلی را اداره می کردند. درهرحال حمله به رشت بلافاصله پس از واقعه ی ملاسرا صورت گرفت. یان کولارژ( کسی که در جنگل های آلیان مسئول فنی و تعمیر اسلحه ی جنگلیان به عهده ی او بود)شرایط جنگیِ پس از حمله به رشت را به خوبی تصویر کرده است.او پس از این که از معرکه ی جنگی که در ملاسرا با آن روبرو شده بوده با گاری کرایه ای خود بیرون رفت و به صومعه سرا رسید،گاریچی را مرخص کرد تا به رشت برگردد. اما او می گوید که گاریچی نمی توانست به رشت برگردد زیرا «او مجبور شد سه روز دراین منطقه بماند.به خاطر جنگِ بدون وقفه، نمی توانست از جایش تکان بخورد»(یان کولارژ ،ص160) . کولارژ که مسئول تعمیر و نگهداری اسلحه ی جنگلیان بود حتا از فعال شدن شدید نظامی خود برای نخستین بار پس از ماه ها اقامت در جنگل خبر می دهد:«...روز بعد[از واقعه ی حمله به ملاسرا] فورا به گوراب زرمیخ رفتم.حالا دیگرمرتب بین گوراب زرمیخ وکیشدره[محل کارگاه تعمیر اسلحه جنگلیان در نزدیکی خانه ی حسن خان آلیانی] در رفت وآمد بودم وگاهی به خط مقدم جبهه می رفتم و اسلحه ی سربازان را تعیین! ]یا تعمیر[ می کردم.ازجنگل دائما اسلحه بیرون می کشیدند وسریع آنها را تمیز کرده وبه جبهه می فرستادند.مسلسل ونارنجک دستی به اینجا]گوراب زرمیخ[حمل می شد.توپ ها همگی از مدتی قبل درجای خودمستقر شده بودند.سلاح های از کار افتاده را بازرسی می کردم که بعد دسته بندی می شدند.آنهایی را که قابل تعمیر بودند به کیشدره می فرستادم وبا تلفن به سرمکانیک]در کیش دره[ می گفتم که چه باید بکند.آنها راپنج یا شش مجاهد روی شانه می گذاشتند ویا روی الاغ یا اسب محکم بسته و به کارگاه وبالعکس حمل می کردند»(کولارژ ،ص161).پیداست که حمله کنندگان به رشت چه تدارکی برای این جنگِ بی معنی دیده بودند.گویی قبل ازحمله ی سردارسپه به جنگل می باید اسلحه و مهمات جنگلیان وانرژی نیروهای آن در راه دیگری تلف می شد.می توان پرسید: آیا اسب چوبین«تروا» ی دیگری در تشکیلات جنگل تعبیه شده بود؟ درهرحال این‌حمله که بلافاصله پس از واقعه ی ملاسرا صورت گرفت نشان می دهدجناحی که ابتکار عمل را در آخرین روزهای انقلاب درتشکیلات جنگل دردست گرفته بود،سازماندهی وهدایت این جریان رااز روی یک سناریوی ازقبل آماده پیش می برد.محمد علی گیلک از هواداران جنگلیان یعنی تنها کسی که درواقعه ی ملاسرا حضورداشت وخاطرات خود را نوشته است ،می گوید:« درهمین موقع که خانة ملاسرا ومحل تشکیل کمیتة پنج نفری مورد هجوم ومحاصره وطعمة حریق واقع شد، نورمحمد خان با نفرات خود از طرف سلطان عبدالحسین خان]تیمسار ثقفی[ مامور تصرف رشت وجنگ با انقلابیون[رشت] گردید وآتش جنگ را در رشت شعله ور نمود وخا‌نه های فرماندهان کرد وسران انقلابی رشت را محاصره و درهرکوی و برزن به ستیز پرداخته وجمعی دراین معرکه به قتل رسیدند وگروهی از رفقای عمواوغلی وسایرین دستگیر وبه حالت اسارت به جنگل روانه شدند.خالو قربان[درواقعه ی ملاسرا] سالماً از معرکه جان بدر برد و چون راه میدانست از بیراهه به رشت آمد. احسان الله خان که درلاهیجان بود از این خبر[واقعه ی ملاسرا] مسرور شد و مجددا به خالو پیوست ومتحداً زدو خورد با جنگلیها را ادامه دادند و این جنگ چند شبانه روز طول کشید ودریک چنین وضعیت[ی بود که]قوای دولت[به فرماندهی سردار سپه]به رشت واردگردید»(محمدعلی گیلک،انقلاب جنگل 1371،صص494-495 تاکید از ماست). ما می دانیم که دراین زمان یعنی زمان حمله به ملاسرا ورشت سردارسپه عزمِ جزمی داشت تاانقلاب جنگل را خاموش کند وحمله ی او به گیلان تنها به این دلیل به تاخیر افتاده بود که سفیر شوروی (روتشتین)به طور مکرر به دولت قوام السلطنه وسردار سپه قول می داد که حمله به گیلان ضرورتی ندارد واو می تواند به قول خود مسئله ی گیلان را بدون خونریزی خاتمه دهد. روتشتین حتا همین نکته رادر اواسط شهریور1300 یعنی حدود بیست روز پیش از واقعه ی ملاسرا به وضوح در نامه ی خود به کوچک خان نیز یاد آور شده بود:«...این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق، رضا خان سردارسپه، چندین بار از من اجازه خواست که این مسئله را بدستور قوام السلطنه بزور اسلحه پایان دهد. هربار من از او جلوگیری کردم و وعده دادم مسئله گیلان را بدون خونریزی حل نمایم. چنانچه حالیه بعد از رد قطعی پیشنهادات شما از طرف دولت من خودرا کنار کشیده اعلام مینمودم که درکارهای داخلی ایران مداخله ندارم ،یورش قزاق ها بفرونت شما حتمی بود وگیلان مبدل بیک صحنه جنگ داخلی وخونریزی ملی میشد اما من این کار را نمیتوانم بکنم...»(به نقل ازفخرایی1357،ص359تاکیداز ماست، ،همچنین نگاه کنید: غلامحسین میرزا صالح، ص 42).بنابراین دوجناح انقلاب جنگل دراین شرایط، مشترکادر موضع بسیاردشواری قرارداشتند .به عبارت دیگر آنها در شرایطی قرارگرفته بودند که می باید برای بود و نبود خود در مقابل دولتِ قوام و سردارسپه  و فشار سفیر شوروری که اکنون ادامه ی انقلاب جنگل را دیگربه نفع منافع شوروی وانقلاب اکتبرنمی دید،تصمیم بگیرند ونه این که درخصوص بودن یا نبودن یکی از دوجناح انقلاب به جنگ خونین برای از بین بردن یکدیگر بپردازند.از این رو حمله دوگانه وسازمان یافته به ملاسرا وسپس رشت در خوشبینانه ترین حالت آن می تواند یک خبط تاریخی ودر بدبینانه ترین صورت می تواند توطئه آمیز ومشکوک تلقی شود. چنانکه در مقاله ی پیش گفته به تفصیل مورد بحث قرار گرفت، دراین زمان به نظر می رسد ابتکار عمل در تشکیلات جنگل از دست کوچک خان خارج شده بود.زیرا به اعتقاد نگارنده در شرایطی که  همه ی علائم ونشانه ها حکم بر پایان کار جنگل می داد، اقتدار ونفوذ او به شدت بر تشکیلات جنگل وفرماندهان نظامی آن روبه افول نهاده بود واحتمالاکوچک خان کاری جز نظاره کردن ویا تایید اقداماتی که به قول اسماعیل جنگلی افراطیون جنگل پیش می بردند، نداشت. به باور نگارنده،کوشش اودرهمراهی تلویحی از برخی اقدامات افراطیون دراین روزها،ناگزیر ومنفعلانه بوده است. فرایندبی اعتبارشدن تدریجی اقتدار،نفوذ و کاریزمای رهبری کوچک خان در انقلاب جنگل از تابستان1299خورشیدی یعنی کوتاه زمانی پس از پیروزی این انقلاب آغاز شده بود که در آن جناح بلشویکی انقلاب دریک اقدام انحصار طلبانه وبا گرته برداری از انقلاب اکتبر توانست تمام قدرت را در رشت و انزلی یعنی کانون های مهم انقلاب به دست گیردوکوچک خان را به صورت تحقیر آمیزو ناخواسته(ویا آن گونه که بلشویکها می گویندخودخواسته)ازیک محیط فعال ودرحال رشدوتوسعه به جنگل های دورافتاده ی زیده وآلیان به یک روابط ایلی – روستایی بسیار عقب مانده  بدون اتکا به پایگاه اجتماعی تاریخی خود تبعید نماید .چنان که می دانیم کوچک خان از تیر ماه 1299تا زمان مرگ در همین محیط بی تحرک ومنزوی ،زندانیِ یک روابط ومناسبات کهنه ایلی بود ومگر به طور موقت ولحظه ای نتوانست پای بر ساحل شرقی رودخانه ی پسیخان گذارد که مرز قلمروی دوحکومت بلشویکی وجنگلی تعیین شده بود.انزوای شانزده ماهه ی کوچک دراین محیطِ از نظرِ اجتماعی بی تحرک واز نظرِ جغرافیایی به شدت منزوی ودور افتاده سبب شده بود که او از پایگاه اصلی اجتماعی و اقتصادی خود که منورالفکران مشروطه خواه وبورژوازی درحال اعتلاء وپی گیر برای تحقق انقلاب ملی–دموکراتیک در شهرهای رشت وانزلی دوربماند وقدرت سیاسی و اقتدار رهبری گذشته خود را از دست به دهد.دورماندن کوچک خان از پایگاه اصلی خود در رشت که کانون فعال مشروطه خواهی واندیشه های تحول خواه ومترقی زمانه بود نه تنهابه مفهوم محروم شدن از حمایت ترقیخواهان وتحول گرایان شهرهای رشت – انزلی ودیگر نقاط ایران  وبه گونه ای قطع ارتباط با آنان بود که پیش تر به آسانی به آن دسترسی داشتند بلکه او به درون یک روابط ایلی – نظامی  ومنزوی از جریان اصلی تحول تاریخی رانده شده بود که نیروهای نقش آفرین درآن هنوز به طور کلی نگاه به گذشته ی قرون وسطایی داشت واز آن الگو می گرفت وتنگ نظری وافق محدود از ویژگیهای اصلی آن محسوب می شد.بنابراین روشن است که در چنین شرایطی وقتی پایان کارجنگل با برآمدن سردارسپه روزبروز آشکارتر می شد،«کاریزمای» رهبری انقلاب جنگل نیز به سرعت رو به تحلیل می رفت و درنتیجه، فرماندهان نظامی و به ویژه حسن خان آلیانی که درراس سازمان نظامی جنگل قرارگرفته بود، دیگرپروایی ازاقدامات خودسرانه نداشتند. یادآوری کنیم که با آمدن حیدرخان به گیلان وتشکیل کمیته ی پنج نفره ی انقلاب ،رهبری انقلاب جنگل دردست این کمیته ی پنج نفره قرارگرفت.حسن خان آلیانی که در ابتدای پیروزی انقلاب در سال 1299 ازاعضاء اصلی شورای انقلاب محسوب می شد و سپس بعداز جدایی جنگلیان از بلشویکها درکنار کوچک خان یکی از دونفر اعضای پر نفوذ رهبری تشکیلات جنگل در آلیان به حساب می آمد ،با آمدن حیدر تا حدودی به حاشیه رانده شد وحتا جزو کمیته ی پنج نفره ی انقلاب نیز انتخاب نشد. درهر حال، این اقدام جنگی بی معنی در شرایط بسیار دشوار انقلاب جنگل زمانی بیشتر سوال انگیز می شود که آنها بلافاصله پس از حمله به رشت سفیری به تهران فرستاده و قصد مذاکره با دولت وسردارسپه را دردستور کارخودقراردادند.  سفیر جنگلیان درتهران اقدام جنگلیان بسیار غیر منتظره بود. محمد علی گیلک در خاطرات خودمی نویسد:«.بعداز این واقعه[ملاسرا]، اول اقدامی که از طرف جنگلیها بعمل آمد، اعزام مرحوم انشایی به سمت نمایندگی به تهران بود که به معیت سعدالله درویش برای ملاقات با هیئت دولت به تهران رفتند»(گیلک،پیشین،صص494-495). انشایی درتهران با بی اعتنایی کامل طرف‌های گوناگونی که قراربود با آنها گفتگو کند روبرو شد. حالادیگر روتشتین سفیر شوروی درتهران که پیشتر باتلاش زیاد خواهان میانجی گری بود نیز پس از واقعه‌ی ملاسرا وحمله به رشت توسط جنگلیان،موضعی دیگر اختیار کرده وبرخوردی تند با نماینده ی جنگل داشت.لازم است یادآوری کنیم که پیش از این بین روتشتین وکوچک خان روابط حسنه ای وجود داشت. به طوری که قبل از این واقعه در گزارش محرمانه ی سفارت انگلیس از تهران نیز به این روابط شده است:«سعداله خان درویش ونمایندة اعزامی میرزا کوچک خان به تهران،کلانتروف معاون اتاشة نظامی سفارت شوروی ونمایندة روتشتین ومدیرخاقان رشتی منشی پیشین کنسول شوروی دررشت درششم سپتامبر[15شهریور 1300 یعنی حدود 20روز قبل از واقعه ملاسرا]برا‌ی پیگیری مذاکرات بین روتشتین وکوچک خان تهران را ترک گفتند.کاملا آشکار است که کوچک خان و روتشتین روابط بسیار نزدیکی با هم دارند و روتشتین سخت مایل به آشتی دادن میرزا کوچک با حکومت مرکزی است»( اسناد سفارت انگلیس به کوشش غلامحسین میرزا صالح1369ص 36 تاکید از ماست).هرچنددرهیچکدام از اسناد منتشر شده تاریخ رد و بدل شدن نامه های معروف بین روتشتین وکوچک خان که بسیار دوستانه بوده مشخص نشده است اماسفارت انگلیس درگزارش«وقایع هفتة پیش از دهم سپتامبر»خود نوشت:«روتشتین درسوم سپتامبر[12شهریور] نامه ای را که میرزا کوچک خان به وسیلة چاپار ارسال داشته بود،دریافت کرد. این نامه درواقع پاسخ نامه ای است که چندی پیش روتشتین برای میرزا نوشته بود»( غلامحسین میرزا صالح ،پیشین ص52).بنابراین می توان گفت که آن احترام متقابلی که در متن آن نامه ها بین دوطرف دیده می شود،قبل از واقعه ی ملاسرا بوده واحتمالا می توان گفت که  ازاواخر مرداد ویا اوایل شهریور1300خورشیدی نامه نگاری بین دوطرف شروع شده بود. برخورد تند وحتا دوراز عرف دیپلماتیک روتشتین بعد از واقعه ی ملاسرا با انشایی، نماینده ی جنگلیان، گویای فاز جدیدی بود و نشان می داد سفیر شوروی که برای جلوگیری از خدشه دارشدن وجه ی شوروی نزد انقلابیون،کوشش بسیار می نمودتا با تمایل وخواست خودِانقلابیون در گیلان و با رضایت آنها به قول خود« مسئله گیلان را بدون خونریزی حل نماید»، اکنون که با سناریوی دیگری روبروشده بود،چاره کار را در راه حل نظامی توسط سردارسپه می دید.این موضع بعدها در همراهی «کلانتروف» با سردارسپه در لشگر کشی به گیلان به وضوح آشکارشد. درهرحال انشایی که برای  مذاکره با هیئت دولت به تهران رفته بود،قبل از ملاقات باهیئت دولت ، فرصتی می یابد وهمراه کلانتروف(اتاشه نظامی سفارت شوروی) به سفارت شوروی رفته و با روتشتین نیز ملاقات می کند. انشایی نحوه ی برخورد روتشتین دراین ملاقات را این گونه به کوچک خان گزارش کرده است:«روتشتین حرارتهای مصلحانه واصرار درمسالمت را فراموش کرده درجواب بنای مغلطه راگذاشت.مثل اینکه ابدا سطری بشما ننوشته[منظور نامه ی معروف پیشین او به کوچک خان است] یا کسی را بجنگل نفرستاده وفقط به بنده تکلیف کرد بدولت ایران بدون هیچ شرط تسلیم شوید اگراندیشه دارید بروسیه بروید.هرقدر پیغامات ومکاتیب او را تذکردادم فایده نکردهمه را به طفره گذرانید» (انشایی به نقل ازگیلک ،پیشین،ص498 تاکید از ماست).انشایی نتوانست با قوام السلطنه (نخست وزیر وقت) و وزیر جنگ(سردارسپه) نیزملاقات کند. پیدا بود که جنگلیان دیگرآن اعتبار واهمیت گشته ی خود را از دست داده بودند. از این رو هم قوام السلطنه وهم سردارسپه به گونه ای از مذاکره طفره رفتند. قوام السلطنه ملاقات خود را موکول به ملاقات پس از دیدار انشایی با سردارسپه کرد و سردارسپه نیز که روز 17مهر رهسپار جبهه ی جنگ با انقلابیون در گیلان بود، وقت ملاقات به انشایی نداد. همه چیز نشان از آن داشت که واقعه ی ملاسرا و حمله به رشت نقطه ی پایان را به همه نشان داده است. درزمانی که انشایی درتهران سعی می کرد تا کسی برای مذاکره بیابد،رشت به تصرف قوای دولتی درآمد.  رشت درتصرف سردارسپه رشت اکنون یعنی درنیمه ی دوم مهرماه 1300خورشیدی مقصد سه نیرو کاملا متضاد با یکدیگر قرارداشت. نیروهای خالو قربان و بلشویکها که آن را دراختیار داشتند وسعی می کردند آن را حفظ کنند، جنگلیان که پس از واقعه ی ملاسرا در حمله به رشت بخش غربی آن را از محور چمارسرا و نقره دشت به اشغال خود درآورده بودند و قوای سردارسپه که درپشت دروازه های رشت در امام زاده هاشم و روستای سنگر(دوشنبه بازار) منتظر ورود به این شهر بودند.لازم است یادآوری کنیم که دراین زمان برای ورود به رشت، راهی متفاوت از امروز وجودداشت.این راه از امام زاده هاشم تا روستای سنگر  ازکناره ی سفیدرود می گذشت. سپس از آنجا تغییر مسیر می داد و با عبور از روستاهای «گیل پٌردسر» و« بیجار پس» به طرف رشت می آمد وآن گاه از طریق پل عراق به این شهر وارد می شد. احتمالا نام پل عراق نیز به همین دلیل برآن نهاده شده بود. زیرا از همین پل بود که رشتیان به عراق یعنی خارج از گیلان! مسافرت می کردند. درخصوص تصرف رشت توسط سردار سپه و به ویژه روزهای پایانی انقلاب جنگل تا کنون جزئیات چندانی ارائه نشده است.دراین بررسی ما کوشش کرده ایم با استفاده از اسناد گوناگون وکنارهم قراردادن آنها به تصویر روشنتری دست یابیم. یکی از اسناد معتبری که درآن جزئیات واقعه ی تصرف رشت توسط سردارسپه به خوبی به تصویرکشیده شده وتا کنون چندان مورد توجه نبوده ،خاطرات روزانه ی سرلشگر کوپال(سالارنظام) آجودان سردار سپه و همراه او دراین لشگرکشی به گیلان است که نخستین بار درمجله ی ژاندارمری و سپس در مجله ی خواندنیها از شماره 67 تاشماره 73 (سال دهم) تحت عنوان «چگونه انقلاب گیلان خاموش شد؟» انتشار یافته است.ارزش تاریخی این خاطرات در آن است که او این خاطرات را به صورت روزانه تدوین کرده و بنابراین بسیاری از جزئیات این روزهای مهم درپایان کار جنگل دراین نوشته به دقت انعکاس یافته است. این سند در ترکیب با دیگر منابع، بسیاری از گره های وقایع تصرف رشت توسط سردار سپه وعکس العمل جریان های در گیر درانقلاب وچگونگی ماجرای روزهای پایانی را به خوبی روشن می نماید و نشان می دهد که در دنیای واقعیت ها و مواضع انطباق یافته با واقعیت تا چه حد با افسانه سازی ها که به ویژه در فرهنگ سیاسی ایران برای شخصیت های سیاسی ساخته و پرداخته می شود، متفاوت است. سر لشکر کوپال درخاطرات روز 17مهر خود زمان حرکت نیروهای سردار سپه از تهران به گیلان را بدین صورت بیان می کند:« موافق امریه قبلی در ساعت 6صبح درقرارگاه حضرت اشرف]سردارسپه[وزیرجنگ حاضرشدیم باهمراهان که عبارت بودند از آقایان مدبر الملک رئیس کابینه وزارت جنگ وسرهنگ محمد حسین میرزا(فیروز) وشبل الممالک]سرلشگر افشار طوس بعدی[ وآقا بزرگخان آماده حرکت شدیم»(خاطرات سرلشگرکوپال،خواندنیها ،سال دهم ،شماره 67،ص9).مطابق گفته ی«کوپال» قوای سردار سپه  ظهر روز 19 مهر1300خورشیدی  یعنی دو روز بعد از حرکت از تهران به امام زاده هاشم در 30کیلومتری رشت رسیدند و درآنجا اردو زده و منتظر درگیریهای جنگلیان و بلشویکها نشستند که کار زاری سخت بینشان بود.اما نیازی به انتظار طولانی نبود زیرا بلافاصله چند ساعت بعد از ورود سردارسپه به این محل یعنی در بعد ظهر 19 مهر«جمعیتی از رشت آمده منتظر تشریف فرمایی حضرت اشرف بودند که اجازه تحصیل کنند تا خالو قربان که سرپرستی قوای اکراد را داشت، شرفیاب شود....خالو قربان شهررشت و انزلی را درتصرف داشت...بنده]کوپال[ از طرف حضرت اشرف مامور پذیرایی شدم.حاجی محمد جعفر کنگاوری که جزو وزراء خالو قربان بودند صحبت میکردند و اجازه حضور برای خالو قربان گرفتند. بعد از مدتی خالو قربان با پنج درشکه که نزدیکان خود و چند نفر از اهل رشت درآنها بودند وارد شدند.خالو قربان شرفیاب شد و ماوزر خود را تقدیم حضرت اشرف نمود.حضرت اشرف ماوزر راگرفت دوباره پس داد و فرمودند من این  ماوزر را بشما پس میدهم که بیگانه از شما نگیرد...من بشما درجه سرهنگی میدهم که بسرعت خودتان را در مقابل معاندین کشور حاضر وتاریکی گذشته را باروشنایی آتیه محوسازید. میدان امتحان از فردا دراختیار شما ها خواهدبود .حالامی توانید برگردید.تمام همراهان خود را از طرف من امیدوارسازید.پانصد نفر از عده شما حقوق وجیره قزاق خواهند گرفت وسران آنها دارای درجه خواهند بود و به دو نفراز آنها فی المجلس مدال شجاعت داده شد.فرمانش را بنده]کوپال[ خواندم و امر فرمودند بنده هم بهمراهی خالو قربان برشت بروم[و] برای ورود اردو اذهان را حاضر نمایم که فردا] پنجشنبه[یا روز جمعه اردو  وارد رشت شود...دیروقت به رشت رسیدیم ودرخانه حاجی ملک منزل کردیم«(سرلشگر کوپال ،همان، شماره 68 ،ص10). از نکات جالب  لشکرکشیِ سردارسپه به گیلان برای سرکوبی انقلاب جنگل این بود که کلانتروف اتاشه نظامی سفارت شوروی درتهران برای مجاب کردن جناج بلشویکی انقلاب به تسلیم، همراه سردارسپه بود و نقش مهمی در متقاعد کردن انقلابیون مستقر در رشت داشت که با اکراه، تمایل به همکاری باسردارسپه نشان می دادند.او تمام استعداد خود را در این راه بکار برد. عجله و اصرار پی گیر دولت شوروی درخاتمه دادن به انقلاب جنگل دراین زمان کاملا با منافع ملی دولت روسیه انطباق داشت.زیرا پس از بحرانی شدن وضع اقتصادی شوروی در زمستان1921 و قیام های دهقانی متعدد به همراه آشکارشدن ساده انگاری درخصوص انقلاب پرولتری در غرب وکوشش های نافرجام در راه صدور انقلاب به شرق،لنین دریک تجدید نظر اساسی درسیاست کمونیسم جنگی و با ارائه ی تز سیاست اقتصادی نوین(نپ)، مصالحه با رهبری سرمایه داری زمان یعنی انگلیس را نیز جایگزین مقابله با این کشور نمود. به طوری که حتا کسب دوستی با انگلستان نیز از نظر مورخان رسمی شوروی در این زمان نخستین پیروزی بزرگ سیاست خارجی این کشور تلقی شده است:«امضای یک قراردادبا انگلستان درمارس 1921(اسفند1299)،نخستین پیروزی بزرگ سیاست مسالمت آمیز بود که دولت شوروی مصرانه آنرا تعقیب می کرد»(س.س.ولک وهمکاران، تاریخ شوروی1918-1925ص297 ). بدین ترتیب ضرورت همزیستی مسالمت آمیزدریکی از مهمترین جبهه های رویارویی با انگلستان یعنی ایران در دستور کار دولت شوراها به رهبری لنین قرارداشت. شتاب و اصرار در دوستی با دولت قوام السلطنه نیز به دلایل گوناگون درجهت منافع دولت شوروی بود. این امر یکبار دیگر نشان می داد که برخلاف مبانی نظری ارائه شده در کمینترن، درعمل چگونه در مواقع حساس، منافع ملی بر منافع انترناسیونالیستی ارجحیت می یافت. درهرحال، خالو قربان پس از بازگشت به رشت ظاهرا در گفتگو با رفقای خود در همکاری با سردار سپه دچار تردید می شود. ما نمی دانیم چه بحث هایی دربین خالو قربان و دیگر انقلابیون بلشویک در رشت به میان آمده لیکن سرلشکر کوپال که روز پنجشنبه 20مهر در رشت بوده می نویسد:«...خالو قربان رام بود ولی حاجی محمد جعفرانصاری]احتمالا کنگاوری[شبهه میکرد. از سخنان حاجی معلوم بود فکر انقلاب در مغزش جا گرفته است. تا ظهر مذاکره ادامه داشت.خالو قربان رفت با همراهانش مشورت کند.عصری با رفقای خود ومشیردیوان انزلیچی آمدند. پس از مذاکره زیاد،خالو گفت من مجبورم قوای خود را جمع کنم و از شهر]رشت[خارج شوم«(همان ،شماره 68،ص17). چنانکه می دانیم دراین زمان جنگلیان بخشی از شهررشت یعنی بخش غربی شهر یعنی چمارسرا و نقره دشت را در اختیار داشتند. بیرون رفتن نیروهای خالو قربان قبل از آن که قوای سردارسپه وارد رشت شوند به این معنی بود که تمام شهر به دست جنگلیان بیفتد. ازهمین رو سرکشگر کوپال به صرافت افتاد:«از خالو خواهش کردم فرصتی بدهد که من خدمت حضرت اشرف برسم ]تا[اردو وارد رشت شود ]و[سنگرهای اشغالی شما را بگیرد که شهر محافظت یابد. با اصرار زیاد این تکلیف را قبولاندم»(همان ،ص17).با آگاهی از مواضع خالو قربان، کلانتروف اتاشه ی نظامی دولت شوروی نیزکه همراه سردارسپه در  امام زاده هاشم حضورداشت، برای متقاعد کردن خالو قربان  به سرعت خود را به رشت رساند تا نیروهای خالو قربان قبل از رسیدن نیروهای قزاق شهر[رشت] را ترک نکنند. سرانجام روز شنبه 22مهر1300نیروهای قزاق به رشت وارد شده وخالو قربان سنگرهای خود را به قزاق های تحت فرمان سردار سپه تحویل و خود به انزلی رفت که احسان الله خان وهمه ی نیروهای بلشویکی درآنجا جمع شده وخود را به دست حوادثی که قراربود اتفاق بیفتد،سپرده بودند. درواقع این نیروها با وارد شدن کلانتروف اتاشه ی نظامی شوروی و«خاوین»کنسول شوروی در رشت به میدان عمل ،دیگر بازیگران  اصلی به حساب نمی آمدند. جنگلیان نخست به درگیری با نیروهای قزاق در رشت پرداختند اما به زودی دست به عقب نشینی زدند. این عقب نشینی موجب شد تا نیروهای قزاق به فرماندهی مستقیم سردارسپه به سوی فومنات به حرکت درآیند. به گفته ی سرلشگرکوپال درروز25مهر: « دو بعد از ظهر گزارش رسید قزاق ها پسی خان[روستایی در غرب رشت وبین راه رشت – فومنات] را تصرف کرده اند»(شماره 70،ص26). بدین ترتیب نیروهای سردارسپه با تصرف یکی از مهمترین سنگرهای جنگلیان درفومنات که خاکریز اول آنها محسوب می شد، از رودخانه ی پسیخان گذشته خود را به جمعه بازار رساندند ولی درآنجا برای تحکیم  سنگر خود متوقف شدند. در روز26 مهرماه، رضا خان اطلاعیه ای در رشت خطاب به مردم گیلان صادرکرد و با انتصاب حاکم جدید ،کوشش داشت اقتدارکامل خود برگیلان را نشان دهد:«....جناب مستطاب اجل آقای ساعدالملک را به سمت حکومت گیلان معرفی و به صدور این اعلان امر می دهم که عموم اهالی بعداز این باید تسویه مطالب خود را به معزی الیه مرجوع وانجام آن را از ایشان بخواهند – وزیر جنگ – رضا -26میزان[مهر]1300»(گزارش های سفارت انگلیس به کوشش غلامسین میرزا صالج ،ص66). بدین ترتیب در روز 27مهرماه تمام شرق گیلان  و رشت تا جمعه بازار در غرب رودخانه ی پسیخان در دست قوای سردار سپه بود.تنها اکنون انزلی دردست بلشویکها و بخشی ازفومنات دردست جنگلیان قرارداشت.نیروهای جناح بلشویکی انقلاب چنان درفشار کنسول روسیه ی شوروی دررشت(خاوین) و کلانتروف اتاشه ی نظامی سفارت شوروی قرار داشتند که هیچ گزینه ای جز رفتن به شوروی نمی دیدند.آنها درانزلی جمع شده بودند تا به تدریج سوار کشتی شده ومطابق برنامه ای که از قبل برای آنها تنظیم شده بود به شوروی بروند. دراین شرایط بود که کوچک خان نمایندگانی به نزد سردارسپه فرستاد تا در باره ی آینده ی گیلان وانقلاب جنگل مذاکره کنند. محمد علی گیلک که خودیکی از اعضاء این هیئت دونفره ی جنگلیان بود ،از مذاکرات خود با سردارسپه چنین روایت کرده است:«سردارسپه دریکی از خانه های قونسولگری روس درنزدیکی پل عراق منزل داشت.دونفراز طرف جنگل به سمت نمایندگی ،معین شدندکه به دیدن ایشان بروند وحامل مکتوبی از طرف میرزا بودند.این دو نفر عبدالحسین شفایی ونویسنده[گیلک] به راهنمایی یکی از صاحب منصبان ارشد قزاقخانه(محمودخان میر پنج)با یک درشکه از میان قشون مهاجم عبورکرده همینکه به صف دسته پیش قراولان نزدیک شدند باران فحش بود که از طرف آنها به نمایندگان اعطاء میشد واگر همراهی محمود خان میر پنج نبود محققاً هدف گلوله واقع میشدند. خلاصه بعداز آمدن نزد سردارسپه و ادای تعارف معموله، مکتوب[کوچک خان] را به مشارالیه تسلیم کردند.مفاد مکتوب این بود که جنگلیها خدمات گرانبهایی درمدت قیام  خود به ملت ومملکت ایران نمودند و بازهم حاضرند به خدمت خود ادامه دهند...[سردارسپه] به منشی خود دبیر اعظم دستور داد پاسخ  مراسله را بنویسید...خلاصه جواب این بود:من شخصا و بنام دولت ایران تصدیق میکنم که تمام عملیات انقلابیون جنگل تا این ساعت به منفعت ایران و ملت ایران و حتی حکومت ایران بوده و شما در روزهای تاریک کمکهای شایسته برای نگهداری ایرانیها درمناطق متصرفی خود بعمل آورده و جان آنانرا از تعرض بیگانگان محفوظ داشته اید وجای آن داشت که خود را بمرکز رسانیده و زمام حکومت مرکزی را دردست بگیرید ولی باین منظور موفق نشدید و فعلا زمام کارها بدست من داده شد ومن هم همان نهضت مقدس رادنبال میکنم لذا لازم است ازاین تاریخ مقدرات خود راه من تفویض نمایید«(گیلک ،صص500-501). اما درست یک روز پس ازاین مذاکره یعنی در روز 28مهر«...حصرت اشرف بی اندازه متغیر بودند.معلوم شدمیرزا هاشم خان ازجنگل مراجعت وگزارش داده است که میرزا کوچک خان توسط  نمایندگان خود که به رشت اعزام نموده میخواسته عملیات اردو[در حمله به مواضع جنگلیان در فومنات] را چهل وهشت ساعت تاخیر بیا ندازد و به این حیله خود[فرستادن نماینده ومذاکره] ،موفق شده قسمت سرهنگ شیخلسگی را که از ماسوله حرکت مینمود غافلگیر و تلفات سنگینی وارد آورده است»(کوپال ،همان ،شماره70،ص26).این همان حمله ای است که مقصر آن را میرزا نعمت الله داماد حسن خان کیش دره ای[آلیانی] دانسته اند.با این حال روایت دیگری نیزدرمیان است. گویا میرزا نعمت الله و قوای قزاقی که از ماسوله به طرف آلیان حرکت می کردند از مذاکره ای که درمیان بوده اطلاع نداشته اند و درنتیجه در اثر یک حرکت ناخواسته در نزدیکی ماکلوان به طرف همدیگر تیراندازی وجنگ شدیدی بین آنها درگرفته وبه قوای دولتی (قوای سرهنگ شیخلسگی ) تلفات سختی  وارد می گردد.از طرف دیگردرهمین روزها پیکی از یک نفر مجاهد کشف شد که درآن ظاهرا«کوچک خان به سردسته های خود دستور می داد که درفلان روز که سردار سپه به بازار جمعه برای مذاکره آمد، هریک با دسته خویشتن دریک کیلومتری محل ملاقات، حاضر وبا علامت مخصوص، مجتمعا حمله کرده ،حاضرین را دستگیر و یا ترور نمائید»(گیلک ،ص501).لازم است یادآوری کنیم که نمایندگان کوچک خان درمذاکره با سردارسپه او را برای ملاقات با کوچک خان به جمعه بازار(مرجقل)در نزدیکی فومن وصومعه سرا در فومنات دعوت کرده بودند. محمد علی گیلک که خودیکی از مذاکره کنندگان جنگلی بود و در این زمان هنوز در رشت حضور داشت و مشغول مذاکره با سردارسپه ودیگر فرماندهان قوای دولتی بود انگشت اتهام نوشتن نامه ی به قول خود جعلی را به سوی همان کسانی می گیرد که واقعه ملاسرا  وحمله به رشت را انجام دادند[2] و دراین رابطه می نویسد:«درهمان موقع که مذاکره آمدن سردارسپه به بازار جمعه مطرح بود ،جاسوسها مشغول فعالیت بوده وهمانطور که آتش جنگ رابین انقلابیون[مستقردررشت]وجنگلیها روشن کرده بودند ،آخرین شاهکار خود را نیز به معرض عمل درآوردند وآن ساختن چند کاغذ جعلی به مهر وامضای کوچک خان بود. یکی از این کاغذ ها بوسیله یک نفر مجاهد برای سید محمد تولمی که از سردسته های جنگل بود فرستاده میشود. مجاهد دربین راه بوسیله قزاقهادستگیر وبعد از تفتیش از جیب او دستور مذکور را بیرون آورده و بالاخره آنرا به سردارسپه میدهند. بعدها درتهران سردارسپه دریک مجلس، همان کاغذ ر ابا حضور نماینده جنگل به روتشتین در مقابل اعتراض او راجع به اقدام جنگ[سردارسپه بر علیه جنگلیان] به حاضرین ارائه وهمه متعجب شدند ولی نماینده جنگل جعلی بودن این کاغذ را اثبات نمود» (گیلک،ص501). در هرحال سردار سپه مصمم شده بود که به طرف فومنات وآلیان و زیده یعنی جایی که کوچک خان مجددا در آن پناه گرفته بود حمله کنند. اما برای این حمله ظاهرا به کمک نیروهای خالو قربان که آشنا به جنگل بودند ولی این زمان به انزلی رفته ودرآنجا استقراریافته و برای پیوستن به قوای سردارسپه دچار تردید شده، نیازبود. خالو قربان به همراه بلشویکها پس از تحویل سنگرهای خودبه قوای سردارسپه دررشت به انزلی رفته و درآنجا منتظر حوادث بود. سردارسپه برای او پیغام فرستاد که مطابق تعهد او در امامزاده هاشم  بیاید و به قوای قزاق برای تصرف مواضع جنگلیان کمک نماید. اما او برای پیوستن به قوای دولتی سه درخواست ازسردارسپه داشت. خواست اول این بود که سردارسپه پشت قرآنی را امضاء کند تا او مطمئن شود که جان ومال او و قوای تحت فرمانش درامان هستند. دومین خواست این بود که می گفت مجاهدین تحت فرمان او چند ماه است که حقوقی دریافت نکرده اند. بنابراین از سردارسپه می خواست که مبلغی بابت حقوق برای نیروهای تحت فرمانش تخصیص دهد. وسرانجام خواست سوم این بود که قوای او به جای پیوستن یکباره به سردارسپه به تدریج ودسته دسته به قزاق ها بپیوندد.حسین جودت که همراه سرلشگر کوپال حامل این پیام از انزلی به سردارسپه در رشت بوده می نویسد که هرسه خواست خالو بدون هیچ اما واگری توسط سردارسپه پذیرفته شد ولی سردارسپه « تاکید نمود که عده شاهمراد[از فرماندهان خالو قربان] که حدود700نفربودند زودتر برشت بیایند تا دوش بدوش نفرات قزاق به پیشروی درجنگل مبادرت ورزند.سردارسپه دراین وقت با صراحت کامل چنین بیان نمود که این قزاق ها که از طهران آمده اند فقط چند ماهی تمرین نظامی دارند و براه وچاه جنگل آشنا نیستند.بخالو قربان بگویید شاه مراد را با عده اش زودتر روانه نماید ومعطل لباس نشوند زیرا لباس بقدر کفایت دررشت موجود است»(خاطرات حسین جودت ،به نقل از فخرایی ،ص 402 ،همچنین نگاه کنید به:گیلک).سپس جودت با پول به انزلی باز می گردد:« بمحض ورود به انزلی مشاهده شد آن عده از انقلابیون که مایل بهمکاری با سردارسپه نشده اند گرماگرم حرکت بطرف باکو میباشند.اما کردها از قبول شدن پیشنهادشان خرسند شدند.پول ارسالی بین نفرات تقسیم گردید وظرف مدت کمی شاه مراد با 700نفر از کردهای قسمت خود به رشت حرکت نمودند وبدون  فوت وقت همراه با قوای قزاق بطرف جنگل رفتند»(همان ،ص403).کوپال درخاطرات روز 30مهرخود درارتباط با آمدن بخشی از قوای خالوقربان به فرماندهی شاه مرادمی نویسد که:«امروز منتظر ورود یک قسمت از قوای خالو قربان بودیم چون دیر کردند حضرت اشرف احضارفرمودند که برای حرکت دادن این قوا بانزلی بروم ولی دراین بین خبر رسید خالو شامراد با قسمت خودحرکت نموده است«(همان ،ص26). قوای شاه مراد بخشی از قوای زیر فرمان خالوقربان بود که ازطریق مرداب انزلی و پیر بازار با قطاری که دراین زمان هنوز وجود داشت به رشت آورده شدند و «حضرت اشرف عده را دور خود جمع ونطق مفصلی فرمودند، وظایف مجاهدت بعدی آنها را تذکردادند واز این ساعت آنها را سرباز نامیدند بهرنفری پنج تومان انعام مرحمت فرمودند وموافق آئین سربازی درمقابل قرآن قسم یادکردند، لباس سربازی پوشیدند.خالو شامراد بدرجه یاوری مفتخر شدند» (کوپال ،همان ،ص28). دراول آبان تدارک وسیع وهمه جانبه ای برای حمله به مقر کوچک خان در «زیده» و«آلیان» یعنی تنها جایی که هنوز دردست جنگلیان بود توسط سردارسپه انجام می گرفت. به نظر می رسیدسردارسپه از اهمیت این نبرد اطلاع داشت ونمی خواست بی گدار به آب بزند بلکه برعکس می خواست مطمئن شود که ازآن پیروز بیرون خواهد آمد. ازهمین رو، روز اول آبان اطلاعیه ای شدید تحت عنوان« اعلان واتمام حجت» صادر کرد: «به تمام اتباع میرزا کوچک خصوصا وکلیه اشخاصی که درجنگل مسلح گشته وجزو متمردین شناخته می شوند عموما اعلام می شود که چون فرماندهان اردوی نظامی مطابق امر صریحی که به آنها داده ام مجبور از تسویه امور جنگل هستند وتغییر پذیر نیست واز طرف دیگر دولت هم هیچ مقصودی جز انتظام مملکت وآسایش اهالی ندارد وبا هیچ کس قصد وغرض خصوصی نخواهد داشت ،لهذا قبل ازاین که اردو ها شروع به عملیات نمایند هرگاه هریک از نفرات درمقام تسلیم برآمده واسلحه خودرا تحویل فرماندهان اردو نماید به موجب همین اعلامیه جان ومال آنها درامان من واز هرگونه تعرضی محفوظ خواهند بود و برعکس اگراردوها وارد عملیات شدند وپس از آن کسی درصدد تقاضای تامین برآید دیگر به احدی امنیت مالی و جانی داده نخواهد شد وتمام آنها درردیف متمردین نسبت به دولت محسوب خواهند گردید. این آخرین اتمام حجت است که می شود وپس از این دیگردراین موضوع اعلامیه انتشار نخواهدیافت«( به نقل ار گزارشهای سفارت انگلیس،ص69). بعد ازاین اعلامیه بود که دردوم آبان ، سید جلال چمنی که قبلا جزو مجاهدین جنگل بود وتمام راه های جنگل را به خوبی می شناخت آمادگی خود را برای تسلیم اعلام کرد(خاطرات روز دوم آبان سرلشگر کوپال ،همان ،ص28). اکنون زمینه های حمله به فومن وآلیان در رشت تدارک دیده می شد اما سردار سپه از تردیدهای خالو قربان که به همراه احسان الله خان در انزلی مانده ودر همراهی با قشون دولتی برای حمله به جنگلیان تعلل می کرد ،بر آشفته بود اما سعی می کرد درشرایطی که موفقیت خود بر جنگلیان را در همراهی خالو می دید،شکیبایی پیشه کند.از این رو در روز سوم آبان  سردار سپه به سرکشگر کوپال دستور می دهد که برای آوردن خالو قربان ونیروهای او به انزلی رفته و هر طور شده او را راضی کند و او نیز روزچهارم آبان 1300 خورشیدی رهسپار انزلی می شود. دراین سفرکلانتروف اتاشه ی نظامی شوروی نیز او را همراهی می کند تا در امر راضی کردن خالو قربان ودیگر انقلابیون جمع شده در انزلی  به او کمک ویاری دهد:« برای حرکت بانزلی بستاد رفتم . منتظر کلانتراوف شدم. ساعت 10 آمد. حرکت کردیم. من با جناب مدبر الممالک]رئیس دفتر وزارت جنگ سردار سپه[ در یک اتومبیل بودیم ، کلانتروف هم با اتومبیل خودش ما را تعقیب میکرد ولی مجبوراً برای ملاقات حاکم رشت که قرار بود با قونسول روس مذاکره نماید تا ساعت 5/1بعداز ظهر در مهمانخانه اسلامیه منتظر گشتیم. کلانتروف دستور از قونسول گرفت براه افتادیم... ساعت 6 بانزلی وارد شدیم .از قونسولگری روس]درانزلی[که کلانتروف درآنجا منزل میکرد بلدی گرفته بمنزل خالو قربان رفتم .خالو پذیرایی گرمی از ما کرد.صحبتها و راهنمایی ما را با تردید تلقی می کرد.نمی توانست تصمیم قطعی برای حرکت بگیرد.معلوم بود درتحت تاثیر رفقای خود می باشد . از آنها بیمناک بود.آنها هنوز از اردوهای دولتی اطمینان کامل نداشتند .این آخرین حرفش بود.ساعت 9 بخانه احسان الله خان رفتم. این شخص فهیمی بود و اوضاع را کاملا درک میکرد. از قدرت حضرت اشرف با ستایش صحبت میکرد »(کوپال، خاطرات روز چهارم آبان).این گفته ی کوپال در مورد احسان چندان از حقیقت به دور نیست .زیرا طبق اسنادی که پس از فروپاشی شوروی به دست آمده، احسان الله خان تنها نه ماه پس از رفتن به شوروی و استقرار در باکو، دو نامه به رضا خان نوشت و درآن نامه ها به صراحت او را تشویق به پیروی از کمالیون ترکیه واعلام جمهوری درایران می کرد(برای توضیح بیشتر در باره ی اسناد نگاه کنید: تورج اتابکی ،مجله گفتگو شماره 31 سال1380). بنابراین این ابراز لطف احسان به سردارسپه در اوان کار او در خاطرات کوپال نباید موجب تردید و تعجب باشد. البته بعدها احسان الله خان موضع خودرا نسبت به رضا شاه تغییر داد. درهرحال روز بعد دوباره کوپال با احسان صحبت می کند واو باز هم نسبت به سردار سپه اظهار لطف می کند ولی می گوید که «مجبور برفتن روسیه هستم ولی بدانید هیچ عمل خلافی از من سرنخواهد زد».سرانجام سر لشگر کوپال خالو قربان را روز 5آبان راضی به آمدن به رشت می کند:«...ساعت یک بعدازظهر دررشت بودیم .خالو قربان شرفیاب شد.مورد تفقد حضرت اشرف[سردرار سپه] گردید.سید محمد تویلمی تسلیم شده بود.سید جلال چمنی هم آمد حسب الامر سه هزار تومان بمشارالیه دادم.محناً برای دادن حقوق ومخارج سفر قوای خالو قربان به همراه مشارالیه بانزلی رفتم»(کوپال ،شماره 71،ص23). بنابه گفته ی سرلشگر کوپال محمد تولمی(از فرماندهان سابق جنگلیان) پس از تسلیم شدن به قوای دولتی درروز7آبان کاغذی به سردارسپه داده که درآن کوچک خان به طور سری به او نوشته بود که «اردوی دولتی رااز پشت بزنند...حضرت اشرف ازاین مراسله کوچک خان بی اندازه عصبانی شدند.فوری فرمان دادند فردا موافق دستور قبلی حمله عمومی شروع شود»( کوپال،شماره 70ص23).درهمین روز سالار شجاع(برادر ضرعام السلطنه)برای بسیج قوای همراه قزاق جهت حمله به مقر کوچک خان« پولی که لازم داشت گرفت وبه طالش حرکت کرد»(همان،23).  به دنبال شَبَحِ کوچک خان روز هشتم آبان یعنی درآستانه ی حمله به مقر اصلی کوچک خان درزیده وآلیان در جنوب غربی فومن هنوز قوای خالو قربان به جز 700نفری که تحت فرمان شاه مراد بود به اردوی دولتی ملحق نشده بود. او پس از بازگشت به انزلی هنوز به اردوی سردار سپه نپیوسته بود.درنتیجه دوباره سردارسپه سرلشگرکوپال را برای متقاعد کردن خالو به انزلی اعزام می کند:«...درانزلی بخانه خالو قربان وارد شدیم تمام سران اکراد با احسان الله خان ،حاجی محمد کنگاوری وحسابی[یکی از اعضای حزب کمونیست ایران - عدالت] درآنجا جمع بودند.بعداز صحبتهای مفصل جواب دادند دیشب بما گزارشی رسیده که حضرت اشرف با میرزاکوچک خان صلح کرده قرارگذاشته اید ما را جلو کشیده خلع سلاح نمائید. عصبانی شدم وگفتم این گزارش صحیح نیست.جنگ با کمال سختی با اردوی میرزا کوچک خان شروع شده است وجنازه های قزاق درمیدان جنگ افتاده....خواستم با تعرض بلند شوم، احسان الله خان نگذاشت وبه نصیحت پرداخت. بالاخره خالو قربان گفت ما فردا درفرونت[جبهه] دیگر با جنگلی ها روبرومی شویم وخدمت خودمان را بحضرت اشرف ثابت می نماییم»(کوپال ، همان). درهرحال روز9آبان حمله به فومنات آغاز شد وباسرعت پیش رفت وطولی نکشیدکه فومن،لولمان ، گوراب زرمیخ و زیده به دست قوای دولتی افتاد(کوپال ،همان ،ص24). حمله به مقر کوچک خان از چندمحور صورت گرفت .در محوراصلی این حمله قوای قزاق سردارسپه همراه با 700نفر از نیروهای شاه مرادیعنی بخشی از قوای خالو قربان بود که از بازار جمعه آغاز کردند وپس از تصرف  صومعه سرا،لولمان،فومن به اشکلن و زیده وآلیان رسیدند(نگاه کنیدبه :نقشه 1). قوای میرزا یوسف خان شبان شفتی  با کمک بخشی ازقزاق های سردارسپه از محور شفت- نصیر محله -گشت رودخان به سوی آلیان به حرکت درآمدند. قزاق های سرهنگ شیخلسگی از ماسوله به طرف ماکلوان وزیده در حرکت بودند. نیروی های تحت فرمان سید جلال چمنی از جنوب مرداب انزلی واز طریق کسما حرکت می کردند. نیروهای سردارمقتدر (ضرغام السلطنه تالش) از رضوانشهر وماسال به حرکت درآمده بودند. نیروهای خالوقربان به فرماندهی خالو شامراد، شبان شفتی ،سید جلال چمنی ،سردار مقتدرتالش(ضرغام السلطنه) که همراه نیروهای سردارسپه بودند ،جنگل  و پناهگاه های جنگلیان را چون کف دست می شناختند.این جبهه ی متحد در پی شَبحِ ناپیدای کوچک خان بودند که به وضوح آشکار بود در جنگلهای آلیان و زیده پناه گرفته است .درنتیجه همانطور که گفتیم درروز 9آبان این نیروی متحد تا زیده یعنی مقر اصلی جنگلیان پیش رفت وتمام سنگرها را بدون هیچگونه درگیری سختی تصرف کرد وتقریبا همه ی قوای جنگل یا تسلیم شدند ویا متواری گشتند. روز 10آبان سردار سپه پس از اطمینان از موفقیت عملیات بر علیه جنگلیان به تهران بازگشت :«حضرت اشرف فرمودند[احمد] شاه می خواهد با روپا برود من باید زودتر بطهران برسم واز علت تشریف فرمائی اعلیحضرت مطلع باشم »(همان ،ص24). هنگام رفتن، سردارسپه به سرلشگر کوپال توصیه می کند تا از رفتن او فعلا کسی باخبر نشود. خاطرات روز 13آبان سرلشگرکوپال نشان می دهد که مقاومت جنگلیان دراین تاریج به طور کلی درهم شکسته شده وتمام فرماندهان جنگل خود را تسلیم کرده بودند:«...بعدازظهرآقای بصیردیوان]سرلشگر فضل الله زاهدی بعدی[آمدند. غلامحسین خان انصاری]تیمسار ثقفی[ را که سابقا رئیس ستاد جنگل بود آوردند.تمام خانواده های روسی که درجنگل بودند تسلیم شده اند.شاپورخان]گاراگاتلی[که روسی است و فرماندهی رشت را در اردوی دنیکن داشت و نوروزخان که رئیس توپخانه بوده وژاپون خان همه متفقا تسلیم شده بودند»(همان،شماره72،ص21). احتمالاً دراینجا درمورد نامهای فرماندهان، سرلشگر کوپال باید دچار اشتباه شده باشد.دست کم ما می دانیم که گاراگاتلی این زمان تسلیم نشده ودر جنگلهای آلیان متواری بود.براساس خاطرات یان کولارژ او احتمالا در اواخر زمستان 1300 خورشیدی به همراه یان کولارژ تسلیم نیروهای دولتی شد. اما تیمسار ثقفی و نوروزخان که درحمله به خانه ی ملاسرا و رشت نقش محوری داشت جزو فرماندهان تسلیم شده بود. نقشه1. مسیر حرکت نیروهای تحت فرمان سردارسپه برای درهم شکستن جنگلیان درفومنات ودستگیری کوچک خان دراین نقشه نمایاند شده است(ترسیم نقشه از نگارنده). بنابه نوشته ی کوپال احسان الله خان روز 15آبان1300 خورشیدی، انزلی را به قصد روسیه ترک کرد:«...امروز بواسطه عید انقلابِ روسیه در انزلی از طرف حکومت[ایران] مهمانی داده شده است.از طرف حضرت اشرف وزیر جنگ ،تلگرافی رسید که به شایعات اهمیت ندهید،درتعقیب کارهای مربوطه خودباشید.تلگرافاً به حضرت اشرف حرکت احسان الله خان را بروسیه راپورت دادم»( خاطرات سرکشگر کوپال ،همان،ص22). با پیشروی نیروهای سردارسپه ،کوچک خان این بار نیزچاره ای نداشت جز این که به جای همیشگی خود به آلیان و زیده یعنی به همان جایی‌که به صورت دژی در ناحیه ای دورافتاده درکوهپایه‌های  فومن درقلمرو اقتدار ایلی حسن خان قرارداشت پناه ببردکه محل استقرار اصلی تشکیلات جنگلیان نیز محسوب می شد. به قول یان کولارژکه خوداین زمان درکیش‌دره ساکن بود«درحدود اواخر اکتبر و اوایل نوامبر[نیمه‌ی نخست آبان]،کوچک خان تا کیشدره عقب نشسته بود(پیشین،ص163).اما این بار او دیگرفقط باقوای  بیگانه طرف نبود بلکه تعقیب کنندگان اصلی اویاران سابق او سید جلال چمنی ،کربلایی نقره ی آلیانی ، قوای تحت فرمان خالو قربان  وهمچنین نیروهای سردارمقتدر تالش وشبان شفتی بودند که همچون کف دست راه ها وپناهگاه های جنگل را می شناختند وقزاق ها را درحمله به آلیان به درون ناحیه ی استقرار جنگلیان هدایت می کردند.به ویژه کربلایی نقره آلیانی که خود از ایل آلیان واکنون به قوای دولتی پیوسته بود،تمام پناهگاه های مخفی آلیان وافراد ایل ودرجه ی هواداری ونوع وسطح روابط آنها با تشکیلات جنگل را بیش از هر کسی می شناخت.درنتیجه کوچک خان به قعر جنگل عقب نشینی وبه پناهگاهی مخفی پناه برد. شاید او از معدود رهبران جنگل بود که تمایلی به تسلیم نداشت و به خوبی می دانست که مجاهدین جنگل ومردم نیز از او انتظار تسلیم ندارند و او نیز به این خواست پاسخ مثبت داد.پاسخی که برای او مرگی تراژیک رقم زد و او را به اسطوره ای جاودان تبدیل کرد. مرگ تراژیک کوچک خان یان کولارژکه خود دراین زمان درمحل سکونت خود درکیش دره یعنی آخرین پناهگاه و سنگر جنگلیان درپایکوههای جنوب غربی فومنات درنزدیکی خانه ی حسن خان، ساکن  بود ،تصویری که  از این روزها به دست داده بی بدیل است ودست کم تقریبا تا کنون درجایی گفته نشده است.از همین رو لازم می دانیم روی موضوع مکث بیشتری کنیم. چنان که دیدیم در روز 9 آبان زیده به اشغال قوای قزاق دولتی درآمد و درنتیجه درهمان روز احتمالا به نزدیکیهای کیش‌دره نیز رسیده بودند.پیش از آن حسن خان آلیانی با عجله دستور داده بود که تمام وسایل خانه وحتا کارگاه تعمیر اسلحه یان کولارژ را نیزجمع آوری کرده به همراه زن وبچه هایش با اسب وقاطر به خانه ا ی درکوهستان منتقل کنند:«. همه چیز با وقار واتکا به ارادة خداوند وایمانی ژرف به نصیب وقسمت انجام گرفت...صحن خانه غارت زده به نظر می رسید.هرچه را که قادر به بردن اش بودند با خود بردند .حتی کارگاه [تعمیر اسلحه]ما را نیز حمل کردند...حسن‌خان به من گفت که درکیشدره می ماند وبعد به دنبال افرادش از آنجا به کوه خواهد رفت. گفت که :«کسی را نزد من[بامن]خواهد فرستاد تا ما رابه پناهگاهی درکوه ببرد. همة انقلابیون درکوه منتظر خواهند ماند تا سربازان دولتی بروند وآنها دوباره به پایگاه اولیة خودباز گردند». کوچک خان نیز در کیش‌دره بود و تصویری که کولارژ از او به دست داده این است:«پیش از رفتنم[به کوهستان]با کوچک خان خداحافظی کردم .این آخرین باری بود که او را میدیدم. درمزرعة حسن خان باسری پایین افکنده قدم می زد وبا تسبیحی دردست هر کسی را که به کوه می رفت درآغوش می گرفت و مرا نیزدرآغوش گرفت واز خدماتی که برایش انجام داده بودم تشکرکرد...کوچک خان با گائوک وامان الله خان [احتمالا نعمت الله خان داماد حسن خان]به همراهی مجاهدین اش رفتند. حسن خان با تنی چند از مردانش باقی ماندند»(پیشین،صص164-165). اما درروزهای آخر زندگی جنگل بر سران جنگل ومشخصا کوچک خان درناحیه ی آلیان چه گذشت؟ ابهامات زیادی هنوز در این زمینه وجودارد که تاکنون درسایه مانده است.اطلاعاتی که شاهپور آلیانی درپرس وجو های محلی و ازبستگان باقی مانده از جنگل جمع آوری کرده می تواند درتلفیق با دیگراطلاعات به ما کمک کند تاتصویری دقیق ترکه تا کنون ناشناخته مانده به دست دهیم. نکته ی مهمی که باید بدان کنیم این است که پس از پیروزی انقلاب جنگل در خرداد1299 خورشیدی وجدا شدن یاران دیرین کوچک خان از او یعنی احسان الله خان وخالو قربان وپیوستن آن ها به بلشویک ها در رشت، حسن خان آلیانی به عنوان رئیس ایل آلیان و فرد مقتدر درتشکیلات جنگل نبض این تشکیلات را دراختیارخود داشت وحتا در لحظات پایان انقلاب جنگل نیز مرگ و زندگی سران تشکیلات جنگل دردستان اوبود.بررسی نمونه ی زیردرارتباط مستقیم با مخفی شدن وسرانجام مرگ کوچک خان شاهد ماست. می دانیم که قوای قزاق به فرماندهی سردارسپه پس از آن که وارد رشت شدند، جبهه‌ی بلشویکی انقلاب به کلی از هم پاشید.حیدر دربند جنگلیان بود، خالو سرانجام به همکاری با سردارسپه تن داد ودرجنگ با جنگلیان همراه اوشد واحسان به انزلی رفت ودر سایه ی حمایت و سپس تحت فشاررهسپارشوروی شد.بنابرای دراین زمان یعنی درپایان دهه ی نخست آبان 1300خورشیدی، شرق ومرکزگیلان به همراه انزلی توسط قزاق ها اشغال شده بود وتنهامقاومت جنگلی ها درفومنات ومقرِ مرکزی آنها درزیده وآلیان بود که می باید درهم شکسته شود.واکنون این مقاومت نیز درهم شکسته شده بود. شاهپور آلیانی نویسنده خاطرات حسن خان آلیانی در تصویری که از روزهای آخر به دست داده تقریباً یگانه است. قبل از رسیدن قزاق ها«معین رعایا]حسن خان آلیانی[ افراد را به طور پراکنده پنهان کرده بود.میرزا وگاوک را به کربلایی ابراهیم میانه رزی وپسرش رحمان بک]ابراهیمی[ سپرد وخودش به سیاه کوه، نزد پسر عمویش حیدر رفت ومیرزا نعمت الله خان را به زادگاهش توسه کله فرستاد که او دردامنة«دوالکوه» ودر«سیالین کش» پنهان شد]برای موقعیت های جغرافیایی این روستاها نگاه کنید به نقشه ی2]. معین رعایا‌ ازهمگان خواسته بود تا خبر بعدی‌کسی ازپناهگاه‌خارج نشود.تا این که نفرات [سردار] مقتدر [تالش] و قزاق ها ناامید شوند و باز گردند که بتوانیم دوباره برای آینده برنامه ریزی‌کنیم. اینان حدود ده روز درپناهگاه ماندند، قزاق ها کم کم بر می گشتند»(شاهپور آلیانی ،ص46 تاکید از ماست).با احتساب اختفای ده روز ‌‌،قزاق ها باید درحدود 20آبان(درواقع 10روز پس ازورود قزاق ها به زیده) به گفته ی شاهپورآلیانی کم کم از آلیان و زیده عقب نشینی کرده باشند. هرچند به نظر می رسدبا توجه به اتفاقات بعدی ،مخفی شدن رهبران جنگل تا بیرون آمدن آنها از مخفیگاه باید بیش از ده روز طول کشیده باشد.درهرحال با توجه به این که قزاق ها به همراه کربلایی نقره وسردارمقتدر تعداد زیادی را دستگیر وشکنجه کرده وبه مخفیگاه سران جنگل دست نیافته بودند،این عقب نشینی قزاق ها تا حدودی به این معنی بود که آنها فکر می کردند سران جنگل ممکن است از این محل رفته باشند. با این حال کربلایی نقره ی آلیانی وسید جلال چمنی وسردارمقتدرکه اکنون به قوای دولتی پیوسته بودند درخدمت قزاق هادراین ناحیه حضورداشته ومراقب همه چیزبودند.کربلایی نقره آلیانی (پسرعموی حسن خان آلیانی)که درضمن رقیب او برای ریاست ایل نیز بود از طرق مختلف برای حسن خان پیغام می داد که هرجا مخفی شده بهتراست خودرا تسلیم نماید واو تعهد می نماید که برای او نزد سردارسپه امان نامه بگیرد. کربلایی نقره به خوبی می دانست که این حسن خان است که کوچک خان را مخفی کرده وتنها او می تواند او رااز چنگ قزاق ها پنهان نگهدارد. درهر حال ده(به اعتقادنگارنده حدودپانزده) روز پس از گذشت اختفای سران جنگل ورفتن تدریجی قزاق ها، هیچ خبروپیامی از حسن خان برای سران مخفی شده ی جنگل فرستاده نشد. از این رو کوچک خان از مخفیگاه خود  به« وسیله ی الله قلی میانه رزی که رابط بین پنهان شدگان بود برای حاجی اکبرآلیانی پدر نعمت الله خان پیام می فرستد که چقدر باید صبر کنیم ؟معین رعایا کجاست؟حاجی اکبر درجواب می گوید از جای خود بیرون نیایید که بسیار خطرناک است.وقتی که محیط مساعد شد خودِ معین رعایا اطلاع خواهد داد»( همان ،ص47).پاسخ حاجی اکبر به کوچک خان به گوش نعمت الله خان داماد حسن خان(پسر حاجی اکبر) که درتوسه کله ودرنزدیکی خانه حاجی اکبر پنهان شده بود،می رسد.نعمت الله خان اکنون به رغم آن که فقط سی وپنج سال داشت، به برکت موقعیت ایل آلیان درتشکیلات جنگل وشجاعتهای خوددرجنگها وخصوصیات اخلاقی ویژه ای که داشت به یکی از فرماندهان اصلی نظامی جنگل رسیده واعتماد به نفسی وافر یافته بود،خود راساً وارد عمل می شود:« نعمت الله خان ناراحت می شود واز جای خود بیرون آمده ،نزد پدرمی آید[خانه ی حاجی اکبر آلیانی پدر او این زمان در نزدیکی مخفیگاه او در دوالکو قرارداشت ] وبه خاطر این جواب با او مشاجره می کند»(ص 47).شاهپور آلیانی هیچ توضیحی درباره ی ناراحتی نعمت الله خان نمی دهد. این که او از چه موضوعی ناراحت شده بود؟به چه کسی و به چه چیزی اعتراض داشت؟ برای ناراحتی واعتراض خود چه استدلالی داشت؟آیا سوء ظنی به کسی یا چیزی پیدا شده بود؟ پر واضح است که او پاسخ منفی حاجی اکبر به میرزا راکه می گفت درجای خودبمانید ودست به اقدامی نزنید، پاسخ حسن خان آلیانی یعنی پدر همسر خود تلقی می کرد ودرنتیجه اعتراض او نیز به حسن خان بود. دکترشاهپورآلیانی نویسنده خاطرات حسن خان آلیانی متاسفانه به دلایل معلومی به ما چیزی نمی گوید.انتطار این بود که آلیانی دراین قسمت مکث بیشتری می کرد وجزئیات اعتراض میرزا نعمت الله به پدر را بیان می نمود .این انتظار البته بی جا نیست زیرا ما می دانیم که میرزانعمت الله خان همسرِ اولِ مادرِ دکتر آلیانی است ومنطقا در مورد علت این ناراحتی  نعمت الله خان ویا به قول دکتر آلیانی «مشاجره با پدرخود»می باید بارها دردرون خانواده وفامیل بحث وگفتگوشده باشد. امانویسنده ی کتاب حسن خان آلیانی ظاهرا نمی خواهد به قهرمان کتاب خود(حسن خان)شبهه ای وارد شود.آلیانی خود درجایی از کتاب گفته است که پس از مرگ نعمت الله خان ، حسن خان آلیانی بلافاصله به محل واقعه ی کشته شدن میرزا نعمت الله می رود وپس از دریافت حقیقت ماجرا برمی گردد و یکراست به خانه حسن بک آلیانی می رود وحسن بک یعنی دایی نعمت الله خان به حسن خان آلیانی اعتراض می کند واو را مسبب مرگ خواهرزاده اش می داند وحسن خان سکوت می کند وحرفی نمی زند(شاهپور آلیانی ،ص118).اگر حسن بک آلیانی دایی میرزا نعمت الله خان چنین تصوری از حسن خان داشته چرا دیگران درباره ی مرگ کوچک خان وگائوک نتوانند چنین بیندیشند؟ما می دانیم که  نعمت الله خان درمیان آلیانی ها در زمان خود بیش از هر کسی (به جز حسن خان)محبوب بوده است .او درمیان این ایل چهره ای سیاوش گونه یافته و به ویژه پس از مرگ تراژیک وقهرمانانه اش درزمانیکه همه تسلیم قزاق‌ها می شدند، محبوبیتی دوچندان پیدا کرد.به ویژه این که می دانیم اوبرای دفاع از کوچک خان درمقابل کربلایی نقره آلیانی وهمراهانش جان خود را ازدست داد.بررسی ها نشان می دهد که اوبیش از هرکسی درایل آلیان درطول فعالیت تشکیلات جنگل مصمم  وراسخ به دفاع از آرمان های جنگل بوده واغلب ماموریتهای سخت به او واگذار می شده است.به باورما اودراعتقادش به تداوم مبارزه صادق وراسخ بودو احتمالا به تعلل ودست دست کردن حسن خان آلیانی اعتراض داشت وتصور می کرد که حسن خان می خواهد با تعلل خود همه ی سران جنگل را تسلیم سردار سپه نماید.زیرا از طرفی می دانست که کربلایی نقره یعنی پسر عموی حسن خان که اینک به قوای دولتی پیوسته بود برای حسن خان پیغام فرستاده  که اگر تسلیم شود از طرف سردار سپه بخشیده شده واو خود بخشش او را تضمین کرده بود(فخرایی1358ص 387 ،همچنین نگاه کنید: شاهپور آلیانی).از طرف دیگر، نعمت الله خان می دانست که کربلایی نقره ی آلیانی ناحیه ی آلیان را مثل کف دست خود می شناسد وهر گونه تعللی می تواند موجب دستیابی قزاق ها به مخفیگاه آن هاشود.پس نزد اوتعلل حسن خان سوءظن برمی انگیخت. از این رو میرزا نعمت الله« خود به میرزا[کوچک خان] پیام می فرستد که[از مخفی گاه بیرون] بیاید وبا هم دیدار کنند وتلاش کربلایی ابراهیم وپسرش رحمان بک جهت نگه داشتن گاوک ومیرزا بی نتیجه می ماند (شاهپور آلیانی،ص47).با رسیدن پیغام میرزانعمت الله، کوچک خان وگائوک از مخفی گاه خود در «میان رز» که حدود10 کیلومتر از مخفیگاه میرزا نعمت الله در دوالکوه فاصله داشت، بیرون می آیند و به «توسه کله» و دوالکوه محل مخفی گاه میرزا نعمت الله می روند و ظاهراً تصمیم نهایی برای فرار از آلیان در همین ملاقات گرفته می شود. دکتر آلیانی در این بخش از خاطرات به ابهام گویی بیشتر روی می آورد و چنین می نماید که گویاحسن خان پس از رفتن کوچک خان وهمراهانش ازآلیان از حرکت آنها باخبر می شود:«..کربلایی ابراهیم وپسرش]رحمان بک[فوراًخبر حرکت میرزا را به حسن خان می رسانند.چون خبر به معین رعایا می رسد اواز راه کوه های آلیان وماسوله حرکت می کند.]و[زمانی می رسد که دامادش نعمت الله خان شهید شده بود واز میرزا وگاوک هم خبری نبود»(دکتر آلیانی ص47). امادر بررسی های میدانی نگارنده ،روایتی مشترک وجودارد که پس از آمدن کوچک خان از«میان رز» به «توسه کله» وپیوستن به میرزا نعمت الله برای رفتن به خلخال،حسن خان آلیانی نیزخود را به این جمع می رساند .اما بین او ومیرزا اختلافی درمی گیرد وسرانجام حسن خان از آنها  جدا می شوداما میرزا نعمت الله آلیانی یعنی داماد حسن خان همراه کوچک خان وگائوک رهسپار خلخال می شود. دکتر شاهپورآلیانی متاسفانه از اختلاف حسن خان وکوچک خان درآخرین روزهای جنگل وجدایی او از گروه سه نفره یعنی کوچک خان، گائوک و میرزا نعمت الله(داماد حسن خان) چیزی به ما نمی گوید.دانستن این موضوع مهم است.آیاآنها برسر برنامه های آینده ی جنبش با هم اختلاف پیداکرده بودند؟آیا حسن خان به او پیشنهاد تسلیم به قوای دولتی داده بود چنان که خودسرانجام چنین کرد؟آیا بازهم از آنها می خواست که به مخفی گاه خود بازگردند؟ یا موضوع مهم دیگری درمیان بوده است.ما می دانیم که دراین زمان حیدرعمواوغلی درزندان حسن خان هنوز زنده بود(به این نکته باز خواهیم گشت).آیا درخواستی از جانب کوچک خان دراین زمنیه به حسن خان شده بود؟این پرسش ها مهم است ومتاسفانه ما هنوز پاسخی برای آن نیافته ایم. درهرحال دراین زمان قوای قزاق دولتی ویاوران محلی آنها دراطراف آلیان سخت تلاش می کردند تابه مخفیگاه کوچک خان دست پیدا کنند.برای این دستیابی جایزه نیز تعیین شده بود.سفارت انگلیس درهفته اول آذرگزارش کرده است که«حکومت مرکزی برای زنده دستگیر کردن او]کوچک خان[ده هزار تومان وبرای مرده تحویل دادنش ، پنجهزار تومان جایزه تعیین کرده است»( به نقل از علامحسین میرزا صالح ،ص83). سرانجام کربلای نقره آلیانی وقزاق ها سه نفر یعنی میرزا ،گائوک ونعمت الله خان را در راه آلیان به گیلوان شناسایی می کنند.با شناختی که ازشخصیت وروانشاسی میرزا نعمت الله خان داریم احتمالا او سپر بلای دو نفرشده وخود با کربلایی نقره وقزاق ها درگیر وکشته می شود. از این جا به بعد میرزا وگائوک به تنهایی وبدون راهنما به راه خود ادامه می دهند.باقی ماجرا را می دانیم که آنها در11آذردربرف وکولاک کوههای اطراف روستای خانقاه وگیلوان جان باختند.آنها هردو نفر مردان شهری بودند وبه ویژه می دانیم که میرزا از درد مزمن پا وکمر رنج می برد ودرسرما احتمالا این درد تشدید نیز شده بود.بعلاوه اگرچه آنها سالها درجنگل زندگی کرده بودند ولی کوهها وجنگلهای تالش وماسوله را همانندحسن خان ومحلی‌ها نمی شناختند.نعمت الله خان تنهاهمراه محلی آنها بود.پس از کشته شدن او،میرزا وگائوک درکوهستانِ برفی ماسوله هیچ بلدی با خود نداشتند.در نقشه ی 2مسیرفرارکوچک خان و همراهان او از آلیان نشان داده شده است. سرانجام درروز14آذرپس از اطمینان کامل از مرگ کوچک خان امیر پنجه محمدقلی رئیس قوای گیلان که توسط سردارسپه منصوب شده بود برای سردار سپه نحوه ی کشته شدن گروه کوچک خان رابه هنگام فرارچنین روایت می کند:«....میرزا کوچک خان ازهرطرف عرصه رابرخودتنگ دیده خودرابه کوههای ماسال کشیده بود.عده قزاق هم درتعاقب مشارالیه حرکت کرده ،دربین راه هم یک تصادفی واقع شد میرزا نعمت الله داماد حسن خان کیش دره]ای[مقتول ومابقی باز فرارمی کنند.از طرف دیگر طالشها هم برای جلوگیری از فرارمیرزا کوچک عده فرستاده بودند.بالاخره میرزا کوچک وگااوک به طرف گردنه گیلوان متواری شده درآنجا ازشدت سرما تلف شده اند»( گزارشهای سفارت انگلیس، ص95).روز15آذر1300خورشیدی کارگذاری وزارت امور خارجه مستقردررشت (موید حضور) به وزارت امور خارجه نوشت:«میرزا کوچک خان مقتول ودیروز] 14آذر [سرش را به شهر آورده برای اطمینان اهالی نمایش دادند» ( اسنادوزارت خارجه،یه کوشش رقیه سادات عظیمی،ص277). نقشه 2. مسیر حرکت کوچک خان برای رفتن به توسه کله ودیدار با میرزا نعمت الله خان وسپس حرکت به سوی خلخال به همراه گاوک ومیرزا نعمت الله آلیانی.او سرانجام در نزدیکی گردنه های برف گیر گیلوان در حالیکه دو یار دیگرخود را ازدست داده بود دچار برف وکولاک شد ودر11آذرسال1300خورشیدی جان سپرد.این نقشه با استفاده از کتاب شاهپور آلیانی ،کارمیدانی نگارنده وبا راهنمایی های منصور وفرخ آلیانی(فرزندان مرحوم میرزا جعفر، منشی حسن خان) وپیرمرد کهنسال، درویش عرفانی ترسیم شده است.نفراخیر می گوید که در روزهای پایانی کارجنگل وقتی که تنها12سال داشته ،کوچک خان رادیده است. لازم است یاد آوری کنیم که دو روستای خانقاه وگیلوان امروزه از نظر تقسمات کشوری جزو روستاهای شهرستان خلخال از استان اردبیل محسوب می شوند. یادآوری این نکته نیز ضرورت دارد که حسن خان آلیانی تا موقعی که کوچک خان درجنگلهای روستای«میان رز» توسط او پنهان شده وبه وسیله ی عواملی که او گمارده بود، نگهبانی ونگهداری می شد ،به خوبی ودر سلامت کامل در مخفیگاه خود تا روز فرار،مراقبت شدودرواقع عواملش به دستوراو،کوچک خان را از دست قزاقان درامان نگهداشته بودند وانصاف این است که بگوییم او دراین زمینه شرافت وجوانمردی را پاس داشته ودراین زمینه خیانتی مرتکب نشده است   منابع: . آلیانی  شاهپور(1375)، نهضت جنگل و معین الرعا(حسن خان آلیانی)، انتشارات میشا 1388 . عظیمی  ناصر(1389)، جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل، نشر نیکا . عظیمی  ناصر، کوچک خان، واقعه ی ملاسرا و دستگیری حیدر عمو اوغلی، سایت انسانشناسی وفرهنگwww.anthropology.ir  -  فخرایی   ابراهیم(1357)، سردار جنگل ، نشر جاویدان  - کوپال (سالار نظام)، چگونه انقلاب گیلان خاموش شد؟ مجله خواندنیها شماره 67-73، سال دهم  -  کولارژ  یان(1384)، بیگانه ای در کنار کوچک خان، ترجمه رضا میر چی، نشر فرزان  -   گیلک  محمد علی(1371)، تاریخ انقلاب جنگل  به روایت شاهدان، نشر گیلکان  -  میرزاصالح   غلامحسین(1369)، جنبش میرزا کوچک خان بنابر گزارشهای سفارت انگلیس، ترجمه وگردآوری، نشر تاریخ ایران   پی نوشت ها :                                               [1] . برای دسترسی به این مقاله کافی است در فضای مجازی نام مقاله جستجو شود. [2] . برای تفصیل  واقعه ی ملاسرا نگاه کنید به مقاله ی نگارنده تحت عنوان« کوچک خان، واقعه ی ملاسرا و دستگیری حیدر عمو اوغلی» که در فضای مجازی قابل دسترس است. اصل این مقاله از پژوهشی است که نگارنده برای کتاب« جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل» انجام داده و نوشته حاضر نیز در اساس از همان پژوهش اقتباس شده است.

ادامه مطلب